بازگشت

پنهان شدن از ديد ستمكاران


امّا سبب غيبت عبارتست از اينكه:



ستمكاران آن حضرت(عليه السلام) را مى ترسانند و دست او را نسبت به تصرّف در چيزهايى كه خداوند براى او حق تدبير و تصرّف قرار داده است باز مى دارند.



زيرا بهرهورى از امام فقط در زمانى است كه داراى تمكين و تمكّن باشد، و مورد اطاعت قرار گيرد، و بين او و اهدافى كه دارد مانع و رادعى نباشد، تا بتواند جنايتكاران را سرجاى شان نشاند، و با طغيانگران جنگ كند، و حدود الهى را اقامه كند، و مرزها را محكم گرداند، و حق مظلوم را از ظالم باز ستاند، و هيچكدام از اينها تمام نمى شود مگر با تمكّن و قدرت داشتن او.



پس اگر بين او و بين اين خواسته هايش مانع و حايلى پيدا شود، لزوم قيام به لوازم امامت و پيشوايى از او ساقط مى گردد و اگر بر جان خويش ترسيد، غيبتِ او واجب مى شود و پنهان شدنش لزوم پيدا مى كند.



و چه كسى است كه چنين شخصى را كه از دشمنان پر از كينه و عداوت خويش، ترسان است بتواند مجبور كند كه بر ايشان ظاهر شود و در بين شان آشكار گردد؟



در حاليكه دورى جستن از ضررها برهركسى عقلا و شرعاً واجب است.



و اين خود پيامبر(صلى الله عليه وآله) بود كه يكبار در شعب ابى طالب(عليه السلام)پنهان گشت و بار ديگر در غار مخفى شد. و مى دانيم كه هيچ وجهى براى چنين استتار و پنهان شدنى نبود مگر ترس آنحضرت از ضررها و آسيب هايى كه ايشان را تهديد مى كرد، و در صورت دسترسى دشمن، به ايشان وارد مى گشت.