حكمت غيبت و جهل به آن
سپس به كسى كه در باب «غيبت» با ما مخالفت دارد گفته مى شود: آيا اينكه غيبت در اثر اقتضاى سببى صحيح و با انگيزه حكمتى خاص، پيش آمده باشد، از نظر شما ممكن است يا ممكن نيست؟
اگر گفت: من آن را ممكن مى شمارم.
گفته مى شود: اگر آن را ممكن مى شمارى پس چگونه وجود غيبت را دليل بر عدم وجود امام زمان گرفتى؟ با اينكه ممكن است سببى براى غيبت او در كار باشد كه هيچ منافاتى با وجود امام ندارد و تو به اين امكان عقيده دارى.
آيا اين منطق همانند منطق كسى نيست كه دردمندى كودكان صغير را بهانه اى براى نفى حكمت خداى تعالى كه آفريننده هر چيز است مى شمارد؟ در حاليكه بر حسب عقيده خود او ممكن است سببى و وجهى صحيح براى دردمندى آنان باشد كه هيچ منافاتى هم با حكمت خداوند ندارد.
و آيا با منطق كسى مطابقت ندارد كه به ظاهر آيات متشابه قرآن استناد كرده و خدا را شبيه اجسام مادى و خلق كننده فعل بندگان مى پندارد؟ در حاليكه بر طبق عقيده خود او ممكن است اين آيات داراى وجوه و تأويلات درستى باشند كه هيچ منافاتى با عدالت و توحيد و نفى تشبيه در باره خدا ندارد.
اما اگر گفت: قبول ندارم كه براى غيبت سببى و علّتى صحيح و موافق با حكمت الهى وجود داشته باشد، و چگونه معتقد به چنين امرى باشم در حاليكه خود غيبت را دليل بر نفى امام غايب مورد ادّعاى شما مى دانم؟
گوييم: اين جمود و تحجّرى شديد است در باره چيزى كه امكان احاطه علمى به آن وجود ندارد و بر امثال آن علم قطعى حاصل نمى شود.
تو از كجا گفتى: كه ممكن نيست براى غيبت سببى صحيح كه اقتضاى آن را داشته باشد موجود باشد؟!
و كيست آنكس كه احاطه علمى همه جانبه به همه اسباب و اغراض داشته باشد تا وقتى مجموعه آن اسباب و انگيزه ها را منتفى ديد حكم قطعى به انتفاى غيبت كند؟!
و چه فرقى است بين تو و بين كسيكه مى گويد: ممكن نيست كه آيات متشابه داراى وجوه صحيحى باشند كه مطابقت با دلايل عقلى داشته باشد بلكه بايد همانطور كه اقتضاى ظاهر آن آيات است مورد قبول قرار گيرد؟!
اگر گفتى:
فرق بين من و بين آنكه ذكر كرديد در اين است كه من مى توانم وجوه اين آيات متشابه و معانى صحيح آن را ذكر كنم در حاليكه شما از ذكر كردن سبب درستى براى غيبت ناتوان هستيد.
گوييم: اين تعارض را در مقابله با كسى آورديم كه عقيده دارد: كه به علم تفصيلى و يقين قطعى نسبت به وجوه آيات متشابه در قرآن نيازى نداريم و اگر كسى به ذكر اين وجوه پرداخت از باب فضل و زيادتى داو طلبانه است. و همين مقدار كه علم به حكمت خداوند تعالى كه قديم است داشته باشيم و بدانيم كه ممكن نيست از خودش بخلاف واقع خبر دهد، كفايت مى كند.
و معارضه بر اين گونه نظر، گاهى معارضه اى لازم و مستقر است.