بازگشت

دو اصل مبنايي براي غيبت


بيان اين نكته اينكه: عقل بر وجوب امامت دلالت دارد، و حكم مى كند به اينكه هرزمانى ـ كه در آن مكلّف هايى مورد تكليف قرار مى گيرند كه انجام كار ناشايسته و شايسته و اطاعت و معصيت هردو از آنان ممكن است ـ نمى تواند خالى از امام باشد، وخالى بودن آن زمان از امام، نوعى اخلال در قادر ساختن و قادر بودنِ آنها بر انجام تكاليف و نوعى ضربه بر حكم عقل نسبت به نيكو بودن مكلّف ساختن آنهاست.



در مرحله بعدى عقل دلالت مى كند بر اينكه آن امام بايد از خطا و لغزش مصون و معصوم باشد و گمان انجام هيچ كار ناپسندى در حق او نرود.



بعد از ثبوت اين دو اصل ديگر چيزى نمى ماند مگر اينكه تحقق عنوان امامت در همان كسانى كه شيعه اماميه آنان را امام مى شمارند، ثابت شود كه اماميه معتقد است كه آن عنوان و صفتى كه عقل بر وجوب و ضرورت آن دلالت داشت، جز در شخص او وجود ندارد، و هر كسى جز او ـ از آنها كه ديگران بر ايشان ادعاى امامت دارند ـ فاقد آن مى باشد. بدينترتيب است كه غيبت سمت و سويى غير قابل شبهه مى يابد.



و اين راه، روشنترين راهى است كه در اثباتِ امامتِ صاحبَ الزمان حضرت مهدى(عليه السلام) مورد اعتماد قرار گرفته و نيز دور از شبهه ترين وبى اشكال ترين طريقه براى اثبات آنست.



از ديگر سو اگر قرار باشد در اثبات غيبت بر روايات اعتماد شود، اگر چه در بين شيعه بسيار ظاهر و واضح است و تواتر آن آشكار، و ورود آن از هرطريق و سندى، معلوم است با اينهمه امكان دفع آنها و شبهه وارد كردن بر آنها وجود دارد. كه در نتيجه، در حل آن اشكالات و شبهات، به شكلهاى مختلف بايد خود را به رنج و تكلّف وا داشت.



در حاليكه طريقه و راهى را كه ما توضيح داديم دور از شبهات و نزديك به فهم همگان است.



حال مى ماند كه چگونه بر درستى آن دو اصل كه ذكر كرديم دليل اقامه كنيم.