بازگشت

پيشگفتار


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ فِي هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَة وَلِيَّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِيها طَويلاً.







يشگفتار :







( يا صاحب الزّمان ادركنا )







سپاس و ستايش خداوند را سزاست كه پروردگار عالميان است وبرترين صلوات و سلامها نثار نيكوترين آفريدگان خدا، حضرت محمد و خاندان پاك او باد، به ويژه امام دوران و صاحب زمان، حضرت مهدى حجّت منتظر (عجل الله تعالى فرجه الشريف).







معروف است كه دانشهاى دينى سر چشمه گرفته از نيازهايى است كه مسلمانان را به ايجاد آن سوق داده است. سپس اين دانش ها در طى زمان به تدريج تكامل يافته و اصول و قواعدى براى آن ايجاد شده و دانشمندان و كتابهايى خاص در هر باب پديدار گشته اند.



چنانكه علوم لغت و زبان شناسى عربى، از نياز به فهم قرآن كريم واحاديث شريفه كه به زبان عربى فصيح هستند پديد آمده و به تدريج به پيدايش صرف و نحو و بلاغت و غيره انجاميده است.



و علوم فقه و اصول، در اثر نياز به شناخت احكام شرعى، و بعد از رحلتِ بيانگر شريعت يعنى حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)، و بدنبال اختلاف آراء واقوال در مسائل عبادى و معاملاتى پايه گذارى شده است.



و بقيه علوم دينى نيز بر همين منوال پديدار شده و به تدريج رشد وتكامل يافته اند و از آن جمله است علمى كه بنام «علم كلام» ناميده مى شود و پديد آمدن آن در اثر اختلاف اقوال و تعدد آرايى بوده كه در مسائل اعتقادى همچون جبر و تفويض، اختيار، عدالت و امامت و غير آن بين مسلمانان پيش آمد.



علم كلام را اينگونه تعريف كرده اند: «علمى است كه به واسطه آن، انسان از راه ارائه براهين و دفع شبهه ها، بر اثبات حقايق دينى قدرت مى يابد.»( [1] )



و بحث امامت و خلافت، اساس آن اختلافات حاصله بشمار مى آيد. چنانكه مى توان از ابتداى تشكيل سقيفه بنى ساعده تا امروز و تا ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)محور اساسى علم كلام را، همين امامت و مسائل مربوط به آن و امور مترتب بر آن دانست.



از آنرو كه اگر علم كلام شامل مباحث عقيدتى ديگرى نيز هست، اختلافات حاصله در آن ابواب نيز نتيجه كناره گزينى مردم از چشمه زلال و حياتبخش علوم اهلبيت(عليهم السلام)است.



پس اگر مردم بر امامت و پيشوايى اميرالمؤمنين حضرت على بن ابيطالب(عليه السلام)و فرزندان طاهرينش(عليهم السلام)استقامت مى كردند و از اين دروازه هاى دانش الهى رويگردان نمى شدند، اينك از بسيارى مباحث كلامى كه تلاش بى پايانى از دانشمندان ما را مصروف خويش ساخته است بى نياز مى بوديم و از اين مباحث جز آنچه مربوط به اديان و ملت هاى غير اسلامى است باقى نمى ماند.



غيبت امام دوازدهم حضرت مهدى منتظر(عليه السلام)، از مهم ترين محورهايى بوده است كه از آغاز غيبت كبرى ـ بسال 329 هجرى قمرى ـ تاكنون، بحث هاى گسترده كلامى پيرامون آن صورت گرفته، و بر حسب نيازها و شرايط متفاوت در طى دورانهاى مختلف تاريخى، ابعاد گوناگونى يافته است.



اين ابعاد مختلف در مباحث كلامى به روشنى از خلال كتاب «غيبت» شيخ نعمانى ـ متوفاى سال 342 هجرى قمرى ـ و كتاب «اكمال الدين واتمام النعمة» شيخ صدوق ـ متوفاى سال 381 هجرى قمرى ـ پيداست، اگر چه اين دو بزرگوار اساساً از محدّثين بوده اند و از متخصّصين علم كلام و مجتهدين اين فن بشمار نمى آمده اند.



پس از اين دوران، ظهور علماى بارز كلامى در بين شيعه همچون معلم امّت مرحوم شيخ مفيد (336 ـ 413 هجرى قمرى) و شريف علما مرحوم سيد مرتضى (355 ـ 436 هجرى قمرى) و شيخ طائفه مرحوم طوسى (385 ـ 460 هجرى قمرى) تأثيرى حياتى و بى نظير در متبلور شدن علم كلام جديدِ شيعى داشت.




پاورقي

( [1] ) «مفتاح السعادة و مصباح السيادة» جلد 2 صفحه 132.