بازگشت

اصالت مهدويت در اسلام از ديدگاه اهل تسنن


اصالت مهدويّت در اسلام



از ديدگاه اهل تسنّن



تأليف : مهدي فقيه ايماني











مشخّصات كتاب



نام:اصالت مهدويت در اسلام از ديدگاه اهل تسنن



تأليف:مهدي بن محمد باقر فقيه ايماني



ناشر:مؤلف



چاپ اول:بزبان تركي استانبولي در تركيه



چاپ دوم:قم



تاريخ انتشار:نيمه شعبان 1418هـ برابر با آذر ماه 1376



تيراژ:3000







قال النبيّ صلي اللّه عليه و آله :



من انكر خروج المهدي فقد كفر بما انزل علي محمّد



پيامبر اكرم صلي اللّه عليه و آله فرمود :



كسي كه خروج ـ و قيام جهاني ـ مهدي را انكار نمايد ،



پس محققًا بدانچه ـ از طرف خداـ بر محمّد نازل شده كفر ورزيده







قال رسول اللّه صلي اللّه عليه و آله :







من كذّب بالمهدي فقد كفر



رسول خدا صلي اللّه عليه و آله فرمود :



كسي كه مهدي را دروغ پندارد و تكذيب كند ،



پس بدون شك گرايش به كفر جسته











بسمه تعالي



مهدي منتظر(عليه السلام) و نخستين مطرح كننده آن در اسلام



با مروري بر مصادر حديثي ، تاريخي ، عقيدتي ، وتفسيري شيعه وسني بدين حقيقت پي خواهيم برد كه نخستين كسي كه موضوع مهدي منتظر و قيام جهاني او را مطرح و ايراد كرد و حتي مشخصات خانوادگي و پدران و اجدادش را آنچنان دقيقا اعلام نمود كه زمينه سوء استفاده مهدي هاي ادعائي و دروغين را از عنوان « مهدي منتظر » خنثي و منتفي نمود ، همانا شخص پيامبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله بود .



آري حضرتش همانند ديگر شئون سرنوشت ساز اسلامي ، بر اساس وحي الهي ، مسئله مهدويت را پايه گذاري فرمود و نيز با ايراد يك سلسله علائم و نشانه هاي ظهور و ويژگيهاي محلي و تاريخي قيامش ، مسلمانان را هشدار داد كه هم به موقع منتظر و آماده ظهور و قيام « حضرت مهدي واقعي » باشند .



هم فريب مهدي هاي دروغين وساختگي شيطان صفت و رياست طلب رانخورند ، وهم به اباطيل و گفته هاي خلط مبحث كننده گان حقايق ديني با افكار مغرضين و مستشرقين يهودي و مسيحي ترتيب اثر ندهند .



براين اساس همانطوريكه اشاره شد با مراجعه به مصادر دست اول روايتي ، تفسيري ، كلامي و تاريخي هريك از مذاهب سني و شيعه شكي نخواهد بود كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بعد از طرح و ايراد مسائل خدا شناسي ، پيامبر شناسي و اصل مسئله امامت و خلافت بعد از خود ، بيش از هر مسئله عقيدتي و عملي و اخلاقي روي موضوع اخرين خليفه « برحق بعد از خود ويگانه مصلح جهاني » يعني موضوع مهدي منتظر و دوران ولادت و كودكيش و از آن پس دوران هاي غيبت صغري ، غيبت كبري ، ظهور و قيام جهاني و چگونگي حكومتش ، تكيه نمود .



بطوريكه بخش مهم و غير قابل انكاري از احاديث و فرموده هايش پيرامون شئون حضرت مهدي موعود منتظر خلاصه شده ، و اضافه بر محتواي مصادر فراوان و منابع بيشمار حديثي و تاريخي و عقيدتي كه بخشي از هريك مختص به ذكر احاديث « مهدي منتظر » است ،



تنها تعدادي بيش از يكصد و پنجاه جلد كتاب و رساله با حجم هاي مختلف و سبك هاي گوناگون ، هريك بيانگر ده ها و صدها روايت از رسول خدا ( ص ) در باره شئون حياتي ، خانوادگي ، شكل وشمايل ، و مقام امامتي « امام مهدي منتظر مي باشد ، كه به قلم علما و دانشمندان روحاني و اساتيد دانشگاهي اهل تسنن تنظيم و ارائه شده و بسياري از آنها هم چاپ و منتشر گرديده و از اين پس فهرست اسامي آنها به نظر خواهد رسيد ، و چه بهتر جهت آگاهي اجمالي به كتابهاي زير مراجعه شود([1] ) .



براين اساس بطور خلاصه از جمله عقايد حقه اسلامي مورد اتفاق سني و شيعه ، هم عقيده به اصل مهدويت در اسلام است و هم عقيده به امامت و خلافت حضرت مهدي موعود منتظر و قيام جهاني او و برقراري عدل و داد سراسري و امنيت همه جانبه و رفاه همگاني به وسيله او .



در اين رابطه از نيمه دوم قرن سوم هجري ، ( 5 سال قبل از ولادت حضرت مهدي حجة بن الحسن ) تا هم اكنون كه دهه دوم قرن پانزدهم را طي مي كنيم بيش از دوهزار جلد كتاب و رساله و مقاله درحد كتاب و رساله به زبان هاي عربي ، فارسي ، اردو ، تركي استانبولي ، تايلندي ، انگليسي ، فرانسوي ، روسي و ديگر زبانهاي مناطق مسلمان نشين بقلم علما و دانشمندان شيعه و سني تاليف يا ترجمه شده و به شرح مندرج در كتابنامه هاي نامبرده حداقل نيمي از آنها حتي بطور مكرر چاپ و منتشر گرديده ، وبالاخره نه هيچ گونه جاي خالي براي مطرح گرديدن مدعيان دروغين مهدويت و بابيت برجاي گذارده ، ونه سرنخي براي تشكيك افراد مشكك و شيطان صفت ( در اصل مهدويت در اسلام يا در احاديث مورد اتفاق بين شيعه و سني پيرامون مهدي موعود حجة بن الحسن العسكري ع ) و نه زمينه اي براي خلط مبحث ( مستشرقين غربي ، يا شرقي هاي غرب زده ) مسائل ديني و حقايق اسلامي را با تخيلات و ياوه گوئي .



اما متاسفانه مي بينيم بعضي افراد نه غربي و مستشرق يهودي يا مسيحي و نه يك مسلمان عادي بي اطلاع از مبادي ديني و نا آشناي با مصادر اصيل اسلامي شيعي و سني ، كه يك مسلمان برخوردار از عناوين پرفسوري و استادي از موضع پست رياست دانشكده الهيات و عقيده شناسي منطقه مسلمان نشين استانبول ــ با اشراف محلي بر هزاران كتاب خطي و چاپي ويژه مسائل عقيدتي و حديثي وتاريخي شيعه و سني از طريق كتابخانه هاي فراوان و پر محتواي تركيهــ از روي بي تفاوتي نسبت به حقايق ديني و واقعيات اسلامي و بطور خلاصه ( برمبناي رهروي راه مستشرقين يهودي و مسيحي نه تنها بيگانه از اسلام كه سرسخت ترين دشمنان اسلام ) احاديث پيرامون حضرت مهدي را با انواع ويژه گي اسلامي و برخورداري از عاليترين درجه اعتبار ، در درجه هرچه ضعيف ترِ كمّي و كيفي تلقي نموده و از اين رهگذر عقيده به موضوع مهدي موعود اسلام را به باد مسخره و انكار گرفته و آن را ناشي از الهام گيري از يهود و نصاري وانمود مي كند .



يا ناشي از فشارها و محدوديت هاي سياسي شيعي در قرون اوليه اسلام از قبيل واقعه كربلا و شهادت امام حسين كه آن را ــ يعني امر مهدي منتظر را ــ در رابطه با آن رخدادها اختراع و مطرح كردند .



آري قرنها قبل از به نمايش درآمدن تعدادي از مستشرقين يهودي و مسيحي شيطان صفت امثال:



ــ دونالد سن داويت ، مؤلف « عقيده الشيعه » ،بزبان انگليسي ، ( كه ترجمه عربي آن هم در مصر و هم در عراق منتشر گرديد ) و جهت آگاهي بر دروغ بافي هاي او چه بهتر مراجعه شود به الغدير علامه اميني ج 3 ص 320 ــ 323 ،



ــ ولهوسن ، مؤلف « الخوارج و الشيعه » ،



ــ فان فلوتن ، ( 1866ــ 1903 م ) مستشرق هلندي و مؤلف « السيادة العربيه و الشيعه و الاسرائيليات في عهد بني اميه » ،



ــ گولدزيهر يهودي ، ( 1850ــ1921م ) مستشرق فرانسوي مؤلف « العقيدة و الشريعه في الاسلام » ،



ــ كارل بروكلمان ، ( 1868ــ1956م ) مستشرق آلماني ومؤلف « تاريخ الشعوب الاسلاميه » ،



ــ لويس ماسينيون ، ( 1883ــ1962م ) مستشرق فرانسوي ومؤلف آثاري از قبيل كتب فوق ،



كه با بيگانگي همه جانبه از اسلام هريك موضوع مصلح جهاني اسلام ــ يعني مهدي منتظر عج و احاديث پيرامون شئون حياتي و امامتي حضرتش را همانند ديگر حقايق اسلامي ) مورد تخطئه و تكذيب و خلط مبحث قرار داده و به باد مسخره گرفتند



و نيز قبل از سر از آب درآوردن يك عده مسلمان نماي غرب زده و بي اعتناي به مباني ديني و سنت پيامبر ( ص ) و بدور از عالم حديث شناسيــ امثال:



ــ شيخ محمد عبده مصري ، ( 1266ــ1323 ) مؤلف « شرح نهج البلاغه » !



ــ رشيد رضا مصري ( 1295ــ1354 ) مؤلف « مجله المنار » و « السنة و الشيعه » .



ــ فريد وجدي مصري ، ( 1292ــ1373 ) مؤلف « دائرة المعارف القرن العشرين » .



ــ احمد امين مصري ، ( 1295ــ1373 ) نويسنده المهدي و المهدوية » و « ضحي الاسلام » و « فجر الاسلام » .



ــ سعد محمد حسن مصري ، شاگرد احمد امين ، نگارنده « المهدية في الاسلام منذ اقدم العصور حتي اليوم » .



ــ ابوزهره مصري ، از زمره علماي جامع ازهر مصر ، مؤلف « الامام زيد » و « الامام الصادق » .



ــ دكتر احمد محمد علي ، مؤلف « دراسة عن الفرق في تاريخ المسلمين » .



ــ علي حسين السائح ليبيائي ، مؤلف مقاله تراثنا و موازين النقد » مندرج در مجله كلية الدعوة الاسلاميه ليبي شماره 10 ، سنه 1993 صفحه 185 و 205 .



ــ محمد عبدالكريم عنّوم ، مؤلف رساله دكتراي فلسفه به نام « النظرية السياسية المعاصرة للشيعه الامامية الاثني عشرية » .



ــ دكتر سلمان بدور ، صاحب « مقدمه » بر رساله عنّوم .



ــ شيخ عبداللّه بن زيد آل محمود ، رئيس شئون ديني و محاكم شرعي قطر ، مؤلف « لامهدي ينتظر بعد الرسول سيد البشر » .



ــ و شيخ جبهان در « تبديد الظلام » و جز اينها شيخ . . . و ابو . . .



ابن خلدون مغربي ( درگذشته 808 ) ، احاديث پيرامون مهدي منتظر را در تاريخش ( ص 555 ) ، فاقد اعتبار كمي و كيفي وانمود كرد و گفته هاي بي محتواي او براي اكثر مخالفين غربي و شرقي با امر مهدويت و قيام جهاني مهدي منتظر ، سر نخ خلط مبحث و دروغبافي و انكارحقايق اسلامي گرديد ، در صورتيكه ابن خلدون يك مورخ نا آشناي با عالَم حديث و حديث شناسي بوده و هيچ گونه صلاحيت اظهار نظر در اين موضوع را نداشته كه پيشگوئيهاي پيامبر اكرم( ص ) را پيرامون مشخصات و ويژه گيهاي حضرت مهدي منتظر و قيام جهاني او در 19 روايت وانمود و تخطئه كند .



همچنانكه حدود سه قرن و نيم پيش از پيدايش ابن خلدون ، ابن حزم اندلسي ظاهري ( درگذشته 456هـ ) به مخالفت و انكار مسئله مهدويت و فاقد اعتبار بودن احاديث آن حضرت برخواست ، آن چنانكه عده اي از مخالفين با امر مهدويت و ولادت حضرت مهدي نيز از نوشته هاي او دم از بيراهه روي و تخطئه موضوع مهدويت زدند .



و ابن حزم را كتابي است به نام « الفصل في الملل و الاهواء و النحل » كه بخشي از آن را اختصاص به بحث درباره حضرت مهدي منتظر داده است .



جالب توجه اينكه ردنويسان بر اين كتاب ها و مقالات و شبهه افكني ها ، وباز كننده گان مشت خيانت مؤلفين آنها نه تنها شيعه بودند كه حتي قبل از شيعه علماي سني هم به انگيزه اثبات مهدي منتظر و اثبات صحت و برخورداري احاديث مربوط بدان حضرت از اعتبار هرچه بيشتر عالم حديث شناسيــ بيكار ننشستند ، بلكه بهترين و محققانه ترين ردّيه ها را بر آنها نوشته و انتشار دادند و از اين رهگذر مشت خرابكاري و بيراهه روي مؤلفين نامبرده را باز و بساط دروغبافي و انكار حقايق پيرامون مهدي منتظر عج را برچيدند ، كه اين جانب با كمبود منابع تحقيقي مربوطه و مشاغل وقت گير تنها به تعداي از آنها برخورد نمودم و لازم دانستم آنها را به شرح زير به نظر خوانندگان حق جو برسانم و آنهابدين قرار است:











ردّيه هاي علما و دانشمندان سني بر منكرين مهدي منتظر يا تكذيب كنندگان احاديث پيرامون آن حضرت



ـ ابراز الوهم المكنون من كلام ابن خلدون ،



ابوالفيض سيد احمدبن محمد بن صديق غماري ، شافعي ، ازهري ، مغربي ، ( درگذشته1380 ) چاپ مطبعه ترقي دمشق 1347 ،



2ـ ابراز الوهم من كلام ابن حزم ،



احمدبن صديق غماري مؤلف قبل ، چاپ 1347 مطبعه ترقي دمشق ،



3ـ الاحتجاج بالاثر علي من انكر المهدي المنتظر ،



شيخ حمّود بن عبداللّه تويجري ، از اساتيد دانشگاه اسلامي مدينه ، در رد بر شيخ ابن محمود قاضي قطر در دو جلد ، چاپ جلد اول 1394 و جلد دوم 1396 در رياض ،



4ـ الي مشيخة الازهر ،



شيخ عبداللّه سبيتي عراقي در رد بر « المهدوية في الاسلام » سعد محمد حسن ، چ 1375 هـ دارالحديث بغداد ،



5ـ تحديق النظر في أخبار الامام المنتظر ،



شيخ محمد عبدالعزيز بن مانع ( 1385 ) پيرامون اثباث احاديث حضرت مهدي ، و در ردّ گفته هاي ابن خلدون ،



6ـ الجزم ، لفصل ابن حزم ،



در ردّ ابن حزم است كه بخشي از كتاب « الفصل في الملل و الاهوا و النحل » او در تخطئه و تكذيب احاديث مهدي منتظر ميباشد ، و شيخ كاظم حلي ( متولد حوالي 1300 ) آن را در دوجلد ضخيم تنظيم و چاپ نمود . ]الذريعه 5/104[ ،



7ـ الرد علي من كذّب بالاحاديث الصحيحة الواردة في المهدي ،



عبدالمحسن العباد ، استاد دانشگاه اسلامي مدينه و عضو هيئت تدريسي آن ، چاپ مجله دانشگاه شماره 45 ص 297 ــ 328 و شماره 46 ص 361 ــ 383 ،



اين مقاله يا رساله كه بيانگر محققانه ترين بحث حديثي و تاريخي پيرامون مهدويت و قيام مهدي منتظر است در رد بر كتاب « لامهدي ينتظر بعد الرسول » شيخ ابن محمود قطري است و در اصالت مهدويت و قيام مصلح جهاني خلاصه شده ، هرچند در امر ولادت حضرت و موضوع حسيني بودن آن بزرگوار مخالف با شيعه و بر خلاف نظر اعترافي بيش از يكصد نفر از علماي سني مي باشد كه اعتراف به هر دو موضوع نموده اند ، و اين جانب را در اين زمينه با او خاطره اي است كه در كتاب « شناخت امام » آورده ام و در اينجا مجال ذكرش نيست ،



8ــ مع الدكتور احمد امين في حديث المهدي و المهدويه ،



محمد امين زين الدين چاپ مطبعه دارالنشر نجف اشرف 1371 هـ 1951م ،



9ــ المهدي واحمد امين ،



محمد علي زهيري نجفي ، چاپ اول 1370هـ 1950 م نجف اشرف ،



اين كتاب هم در رد كتاب نامبرده احمد امين مصري است ،



10ـ نقد الحديث بين الاجتهاد و التقليد



سيد محمد رضا حسيني در رد بر علي حسين سائح ليبي ، چاپ دوم قم ، 1417هـ ،



11ـ الوهم المكنون في الردّ علي ابن خلدون ،



ابوالعباس بن عبدالمؤمن ، مغربي ،



12ــ هدي الغافلين الي الدين المبين ،



سيد مهدي صالح كشوان قزويني ،



اين كتاب در پاسخ به شبهات ابن حزم پيرامون مهدويت حضرت مهدي خلاصه شده و بسال 1335 از تاليف آن فراغت جسته ،



]كتابنامه حضرت مهدي( ع ) آقاي مهدي پور 2/778[



اكنون مي گوييم: فرموده هاي پيامبر اكرم ( ص ) در رابطه با موضوع نخستين مطرح كننده بودن امر مهدويت در اسلام و عنايت و اهميتي را كه پيرامون مسئله امامت ارائه داد در دو بخش خلاصه مي گردد:



بخش اول: ايراد حديث « من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهليه » و فرازهاي مشابه بود كه با مطرح كردن آن مرگ هر مسلمان بدون شناخت « امام زمان » زمانش را تهديد و محكوم به مرگ جاهلي فرمود ، و بطور كلي و قاطعانه امر امام شناسي را سرنوشت سازترين مسائل اسلامي اعلام كرد.



بخش دوم آن: معرفي امامان بعد از خود بود كه از جمله مهدي منتظر محمد بن الحسن العسكري را ( با تمام مشخصات نسبي و خانوادگي و شكل و شمايل و ديگر ويژه گي هاي محلي و تاريخي و رخدادهاي مربوطه به دوران امامتش ) به عنوان آخرين خليفه و امام برحق و يگانه مصلح جهاني بودن معرفي و اعلام فرمود.



بر اين اساس با توجه به مقاله پرفسور . . . كه در انكار احاديث پيرامون مهدي منتظر و سرنخ گرفتن عقيده به او از يهود ونصاري خلاصه شده ، فهرستوار مي پردازيم به ذكر مسائل مربوط به اصالت اسلامي امر مهدي منتظر از ديدگاه اهل تسنن كه پرفسور هم خود سني و ناگزير از پذيرفتن مصادر مربوطه و تن دادن به اعترافات كتبي صدهانفر از علماي سني و اساتيد و دانشمندان اين فرقه مي باشد.



برخوردار بودن احاديث پيرامون مهدي منتظر(عليه السلام) از عالي ترين درجه اصالت اسلامي



با مروري كوتاه بر مندرجات تعدادي از كتب اختصاصي امام مهدي منتظر يا كتبي كه بخشي از هر يك از آنها بذكر احاديث آن جناب اختصاص يافته ، بدين واقعيت پي ميبريم كه حداقل حدود شصت نفر از صحابه پيامبر اكرم ص احاديث و روايات مربوط به حضرت مهدي منتظر را بلاواسطه از قول آن بزرگوار نقل و اشاعه داده اند ، كه ما درين مقاله تنها به ذكر اسامي صحابه مطرح شده در منابع مربوطه اهل تسنن كه تعداد آنها متجاوز از چهل نفر است اكتفا نموده ، ومي گوييم نقل همين عده از صحابه احاديث « مهدي منتظر » را ، محكم ترين دليل است بر صحت و تواتر و قطعي الصدور بودن آنها از ناحيه رسول خدا( ص ) ، واينكه مسئله مهدويت در اسلام و موضوع مهدي منتظر از عميق ترين مايه اصالت و ريشه اسلامي و از عالي ترين درجه اعتبارحديثي و حديث شناسي برخوردار بوده ، آنچنانكه ديگر زمينه اي براي تشكيك پيرامون اصل مهدويت و انكار مهدي منتظر و تخطئه احاديث مربوطه فراهم نبوده و نخواهد بود .



اضافه برين بيش از سي نفر از محدثين و حديث شناسان درجه بالاي سني اعتراف به تواتر احاديث مهدي منتظر نموده كه شرحش بنظر ميرسد ،همچنانكه حداقل بيست و پنج نفر از علماي حديث شناس سني اعتراف به صحت وقابل استناد بودن احاديث مهدي منتظر كرده اند و با روي سخن به علما و دانشمندان سني مي گوئيم: اگر اين همه كتاب و مصادر و منابع حديثي ، تفسيري ، تاريخي ، و كلامي كه بيانگر حقايق مربوطه است صحيح و برخوردار از اعتبار اسلامي است كه ديگر جاي شبهه اي باقي نمي ماند و زمينه اي براي ايراد اباطيل مطرح شده وسيله پرفسور . . . نيست و اگر فاقد اعتبار است و مندرجات آنها دروغ و ساختگي ميباشد پس بايد با خط سرخ كشيدن روي اين كتابها ، آنها را از صحنه آثار اسلامي و سنت نبوي خارج و از اين پس ديگر مطرح و مورد استناد واقع نشود .



اكنون نخست مي پردازيم بذكر فهرست اسامي صحابه ناقل احاديث مهدي موعود منتظر و از آن پس به فهرست اسامي معترفين به تواتر آن احاديث و صحت و قابل استناد بودن آنها:



تذكر



نظر به اينكه از قرار اطلاع آقاي پرفسور روحي قيفلاني نويسنده كتاب « مذاهب اعتقادي اسلامي در عصر ما » ــ كه متضمن مقاله موضوع بحث تحت عنوان « مهدي !» است ([2] ) ــ سني حنفي مي باشد و معمولا با شيعه غير مربوط بلكه طبعا ازتشيع دور و از پيروي امام اميرالمؤمنين علي(عليه السلام) رويگردان و آن راباطل مي داند ما هم در نگارش و تنظيم اين مقاله كاري به كار شيعه و استفاده از منابع مربوط به آن نداشته ،



بلكه سراسر مقاله و صد در صد نقليات حديثي و تاريخي و اعترافي آن مبني بر استفاده از منابع مربوطه و معتبر اهل تسنن است ، با ارائه آدرس دقيق ، تا اگر جناب پرفسور روحي واقعا يك مسلمان سني است ناگزير در حداقل هم كه باشد به مندرجات مسلم و بدور از دروغ و دروغبافي منابع اهل تسنن و نيز به احاديث متواتر و قطعي الصدور نبوي و مطرح شده در آن كتابها تن در دهد و سر تسليم فرود آورد و از نوشته هاي خود ( مبني بر سرنخ گرفتن عقيده به مهدي منتظر در اسلام از عقايد يهود و نصاري و نيز انكار احاديث مربوط به مهدي منتظر عج ) كه غربال شده اباطيل مستشرقين يهودي و مسيحي است عذرخواهي كند ، ودر راستاي مذهب شناسي آن هم در غالب كتاب كلاسيك دانشگاهي آبروي خود را حفظ و آسيب وارده بر آن را ترميم نمايد ،



و يا جرأت بخرج دهد و صاف و صريح بگويد: هرچند من مسلمان سني هستم ولي مصادر و منابع مربوط بدانها را قبول ندارم و بايد آنها را در زباله دان تاريخ ريخت تا ديگر مسلمانان تكليف خود را بهتر بدانند.



وگرنه ما با مسلمان نه سني نه شيعه بلكه بلندگوي مستشرقين و اشاعه دهنده مزخرفات آنها و جيره خوار بيگانگانِ دشمن اسلام كاري نداشته و نداريم ،



اما خواه و ناخواه براي آگاهي خوانندگان كتابهاي چنين افرادي و پي بردن به غرض ورزي و خيانت هاي ديني يا اشتباه كاري هاي اين گونه نويسندگان ، اين مقاله را تنظيم و به خوانندگان حقيقت جو تقديم ، تا سيه روي شود هر كه درو غش باشد ، وما هم حداقل دين شرعي و انساني خود را ادا نموده باشيم.



آقاي پرفسور روحي نويسنده مقاله « مهدي » اولين سرنخي كه ارائه داده و خواسته است بر اساس آن و با درجا زدن عقيده به مهدي منتظر را باطل وبي اساس وانمود كند ، معتقد بودن يهود و نصاري و ديگر فرق غير اسلامي باشد به مصلح جهاني و انتقام كشنده از ستمگران و خلاصه هر دسته از فرق غير اسلامي درحال انتظار آمدن او و قيام جهاني اش بسر مي برند و بر اين اساس وانمود مي كند كه عقيده به مهدي منتظر و انتظار ظهورش فاقد اصالت اسلامي مي باشد و سرنخ گرفته از عقايد يهود و نصاري و بودائي ها و هندي ها است.



در حاليكه بابررسي كوتاهي پيرامون مايه هاي عقيدتي عموم اديان و فرق غير اسلامي از ديدگاه قران و ديگر منابع اسلامي و غير اسلامي بدين نتيجه مي رسيم كه مشتركات عقيدتي مسلمانان با ديگر فرق ديني و مذهبي جهان فراوان و در حدّ غير قابل انكار است ، ولي بهيچ عنواني اشتراك عقيدتي دليل بر بطلان عقايد اسلامي و بيراهه روي مسلمانان نخواهد بود.



از باب مثال مسلمانان در اصل عقيده به خدا و وجود آفريدگار جهان با يهود و نصاري و حتي با بت پرستان مشتركند ، اما در چگونگي و كمّ و كيف صفات سلبيّه و ايجابيّه الهي با هم اختلاف دارند.



يهود ونصاري براي خدا قائل به فرزندند ، ولي مسلمانان به چنين چيزي معتقد نبوده و نيستند.



قران مجيد درباره يهود ونصاري فرمايد:



( قالت اليهود عزير ابن اللّه و قالت النصاري المسيح ابن اللّه )



( توبه ، آيه 30 )



يهود گويند عزير پسر خداست ونصاري گويند مسيح پسر خداست.



نيز قران فرمايد:



( قالت اليهود و النصاري نحن ابناء اللّه و . . . ) ( مائده ، آيه 18 )



يهود و نصاري گفته اند ما پسران خداوند هستيم. . .



نيز قران مجيد فرمايد:



( و قالت اليهود يداللّه مغلولة غلّت ايديهم ولعنوا بما قالوا )



( مائده ، آيه 64 )



يهود گويند: دست خدا مغلول و به زنجير بسته است. دستهايشان بسته باد و بخاطر اين سخن ملعون و از رحمت الهي دور باشند.



و اين در حالي است كه مسلمانان عقيده به چنين چيزي ـ كه نشانگر ضعف خدا و محدويت قدرت و اخيتار اوست ـ ندارند.



پس بطور خلاصه اگر اشتراك مسلمانان ــ مخصوصا شيعه ــ با يهود ونصاري در عقيده به مصلح جهاني به نام مهدي منتظر يا ديگر عناوين دليل بي اصالت اسلامي بودنِ عقيده به مهدويت است ، نيز اشتراك مسلمانان با يهود و نصاري در عقيده به خدا و مبدء آفرينش مستلزم بطلان خدا پرستي و عدم اصالت و ريشه داري عقايد توحيدي است ، نستعيذ باللّه.



آري اگر اشتراك در بعضي عقائد حقّه ديني بافرقه هاي باطل و بيراهه رو موجب بطلان و بهانه تخطئه از آن عقايد حقه باشد ، پس در صورتيكه افرادي شياد ، فريبكار و رياست طلب از عنوان نبوت و شئون پيغمبري سوء استفاده نموده و دعواي نبوت كردند و حتي هزاران نفر مردم فريب خور را فريب داده و بيراهه بردند ، بايد منكر مقام نبوت و موضوع فرستاده خدا شد و تمام دلائل عقلي و نقلي مقام نبوت و معجزات او را به باد مسخره و انكار گرفت.



به دليل آنكه موضوع نبوت در بين پيروان پيامبران دروغين مطرح است و برخوردار از اصالت نيست ، وبه قول شاعر اين رشته سر دراز دارد كه بايد با اين طرح هرگونه سوء استفاده خائنانه يا جاهلانه ــ ازعناوين و شئون ديني و مقام نبوت ، خلافت ، امامت ، آيات قراني ، احاديث نبوي و احكام مسلمه اسلام ــ تلقي به دليل شود بر بطلان اصل نبوت و خلافت و امامت و بر بطلان اصل آيات و احاديث و احكام مورد سوء استفاده هاي مختلف و باز نستعيذ باللّه.



در پايان شيخ محمد خضر حسين اين مطلب را بدين گونه مطرح و پاسخ گفته: كه اگر مردم از فهم حديث نبوي سوء استفاده كردند يا نتوانستند آنطوريكه بايد وشايد حديث را منطبق با هدف اصلي از ايراد آن نمايند ، و در نتيجه مفاسدي را به بار آورد ، شايسته و سزاوار نيست كه اين سوء استفاده يا ناتواني بر انطباق با هدف ، داعي به شك در صحت حديث شود و بهانه براي انكار و تكذيب آن([3] ).



نيز ناصرالدين آلباني همين موضوع را با ديگر عبارت ردّو ايراد نموده كه بخاطر اختصار نيازي به ذكر متن آن نباشد([4] ).



در پايان اين مقال مي گوييم: وااسفا به حال يك مسلمان استادِ متخصص « تاريخ مذاهب اسلامي » كه با عقائد اسلامي اين چنين برخورد عاميانه يا مغرضانه و جسورانه نمايد و دين و قلم خود را به باد مسخره گيرد و دست كم تعدادي از شاگردان خود را گمراه نمايد كه بايد در روز حساب پاسخگوي آن باشد.



حديث



« من مات ولم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية »



يا



مهمترين انگيزه و عامل عقيده به مقام امامت



يگانه مصلح جهاني امام مهدي منتظر(عليه السلام)



يكي از علل و اسباب توجه و اهتمام مسلمانان به اصل مسئله امام شناسي بطور عموم و به شناخت ائمه بر حق و واجد شرايط همه جانبه ــ علمي و عملي و اخلاق و تقوائي ــ از جمله امام مهدي منتظر ، محمد بن الحسن العسكري بخصوص ، حديث شريف:



« من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية »([5] )



و احاديث مشابه و هم مضمون است كه بموجب آن سهل انگاري و بي تفاوتي يا سماجت و عصبيّت نسبت بشناخت امام زمان واجد شرايط هر زماني تهديد به مرگ جاهلي و منتهي شدن به حشر و نشر با بت پرستان و مشركين خواهد شد.



و اكنون مي پردازيم به ذكر متن هاي مختلف اين حديث و از آن پس به ذكر اسناد آن از ديدگاه اهل تسنّن.



بخش اوّل



1 ـ من لم يعرف امام زمانه مات ميتتة جاهلية.



2 ـ من مات بغير امام مات ميتة جاهلية.



3 ـ من مات ليلة وليس في عنقه بيعة امام مات ميتة جاهلية.



4 ـ من مات ولا امام له مات ميتة جاهلية .



5 ـ من مات ولا بيعة عليه مات ميتة جاهلية.



6 ـ من مات ولا طاعة عليه مات ميتة جاهلية.



7 ـ من مات و لم يعرف امام زمانه فليمت ان شاء يهوديّاً و ان شاء نصرانيّاً.



8 ـ من مات ولم يعرف امام زمانه ، مات ميتة جاهلية.



9 ـ من مات وليس عليه امام جامع فقد مات ميتة جاهلية.



10 ـ من مات وليس عليه امام ، فميتته ميتة جاهلية.



11 ـ من مات وليس عليه امام مات ميتة جاهلية.



12 ـ من مات و ليس ( ليست ) عليه طاعة مات ميتة جاهلية.



13 ـ من مات و ليس في عنقه بيعة مات ميتة جاهلية .



14 ـ من مات و ليس لامام جماعة عليه طاعة مات ميتة جاهلية.



15 ـ من مات وليس له امام فميتته ميتة جاهليه.







بخش دوّم



1 ـ ليس احد يفارق الجماعة شبراً فيموت ،الا مات ميتة جاهلية.



2 ـ من خالف المسلمين قيد شبر ثم مات ، مات ميتة جاهلية.



3 ـ من خرج عن الطاعة و فارق الجماعة فمات ، مات ميتة جاهلية.



4 ـ من خرج من الجماعة قيد شبر ، فقد خلع ربقة الاسلام من رأسه



5 ـ من خرج من السلطان شبرا ، مات ميتة جاهلية.



6 ـ من خرج من الطاعة او فارق الجماعة فمات ، فميتته جاهلية.



7 ـ من خرج من الطاعة و فارق الجماعة . . .فليس مني ولست منه.



8 ـ من خلعها بعد عهدها ، لقي الله ولاحجة له.



9 ـ من خلع يدًا من طاعة ، لقي الله يوم القيامة لاحجة له.



10 ـ من خلع يدا من طاعة مات ميتة جاهلية .



11 ـ من فارق الجماعة او خلع يدا من طاعة ، مات ميتة جاهلية.



12 ـ من فارق الجماعة شبرا فمات ، فميتته جاهلية.



13 ـ من قتل تحت رأية عمية تدعوا عصبية او ينصر عصبية فقتله ( قتلة ) جاهلية.



14 ـ من مات تحت راية عصبية ، فقتلته قتلة جاهلية.



15 ـ من مات علي غير طاعة مات لا حجة له.



16 ـ من مات و هو مفارق للجماعة ، مات ميتة جاهلية .



17 ـ من نزع يداً من طاعة الله و فارق الجماعة ثم مات ، مات ميتة جاهلية.



18 ـ من نزع يداً من طاعة ، جاء يوم القيامة لاحجة له.











اما متون تفصيلي مقرون به ذكر مصادر نقل و راوي و ناقل هر يك از مجموع احاديث ، پس از آنرو كه روي سخن ما در بحث و بررسي اين حديث بيشتر و قبل از همه با اهل تسنن است ، تنها به ذكر ناقلان از اين فرقه و مصادر اختصاصي آنها بسنده ميكنيم.



در پايان اينمقال كافي است بدانيم تنها علامه مجلسي از بزرگان علماو مراجع حديثي و حديث شناسي شيعه ، اين حديث را با چهل سند از طرق اختصاصي شيعه آورده است([6] ).



واينك ميپردازيم به ذكر قسمتي ازاسناد حديث وراويان وناقلان ازاهل تسنن.



1 ـ « مسند » ابوداود سليمان بن داود طيالسي در گذشته ( 204 ) از عبد الله بن عمر بلفظ: « من مات بغير امام مات ميتة جاهلية ، و من نزع يداً من طاعة جاء يوم القيامة لاحجة له » نيز رجوع شود به كنزالعمال.



2 ـ « مصنف » يا « جامع كبير در حديث » حافظ عبد الرزاق بن همام صغاني يمني در گذشته ( 211 ) چاپ مجلس علمي پاكستان ، ج 11 ص 330 بشماره 19005 بلفظ: « من فارق الجماعة شبرافمات مات ميتة جاهلية ».



3 ـ « سنن » سعيد بن منصور خراساني در گذشته( 227 ) از عامربن ربيعه صحابي بلفظ: « من مات و ليست عليه طاعة مات ميتة جاهلية » ([7] ) به نقل كنزالعمال.



4 ـ « مسند » حافظ ابوالحسن علي بن جعد جوهري درگذشته ( 230 ) 2/850 شماره 2375 چاپ كويت ، از عبد الله بن عامر از پدرش عامربن ربيعه ، بلفظ: « من مات وليست عليه طاعة مات ميتة جاهلية ، و من خلعها بعد عقدها اياها لقي الله ولا حجة له. ».



5 ـ « طبقات الكبري » محمدبن سعد كاتب واقدي درگذشته ( 230 ) ج 5 ص 107 چاپ ليدن و ص 144 چاپ بيروت ، ذيل شرح حال عبد الله بن مطيع بلفظ: « من مات و لابيعة عليه مات ميتة جاهلية » به روايت از عبد الله بن عمر. نيز مراجعه شود به كنز العمال 1 / 103 شماره 463.



6 ـ « مصنّف » حافظ ابن أبي شيبه ، أبوبكر عبد الله بن محمد ، درگذشته ( 234 ) ج 15 ص 24 شماره 19005 بلفظ: « من فارق الجماعة شبراً فمات مات ميتة جاهلية ».



وص 38 شماره 19047 از عبد الله بن عامر از پدرش بلفظ: « من مات ولا طاعة عليه مات ميتة جاهلية ، ومن خلعها بعد عقده اياها فلاحجة له » و نيز بلفظ: « من مات و ليست عليه طاعة ، مات ميتة جاهلية »



وص 52 شماره 19090 بلفظ: « من ترك الطاعة و فارق الجماعة فمات ، فميتتة جاهلية ، ومن خرج تحت راية عمية يغضب لعصبية او ينصرعصبة او يدعوا الي عصبة ، فقتل فقتلته جاهلية ».



نيزمراجعه شود به كنز العمال ( 6/65 شماره 14861 ).



7 ـ « المعيار والموازنة » علامه متكلم ابوجعفر اسكافي درگذشته ( 240 )ص24بلفظ: « من مات ولاامام له مات ميتة جاهلية » ازعبدالله بن عامر



8 ـ « نقض العثمانية » نيز از اسكافي ص 11 ـ 12 وبه نقل ابن ابي الحديد 13 / 242 بلفظ فوق.



9 ـ « مسند » احمد بن حنبل درگذشته ( 241 ) ج 2 ص 83 و 154 بلفظ: « من مات و هو مفارق للجماعة مات ميتة جاهلية » و ص 111 بلفظ: « من مات و قد نزع يده من بيعة كانت ميتته ميتة ضلال » از ابن عمر ، و ص296 بلفظ: « من خرج من طاعة و فارق الجماعة مات ميتة جاهلية » از ابوهريره.



و ج 3 ص 446 بخش مسند عامر بن ربيعه بلفظ: « من مات و ليست عليه طاعة مات ميتة جاهلية » به روايت از نامبرده



وج 4 ص 96 بلفظ: « من مات بغيرامام مات ميتة جاهلية » ازمعاوية بن ابي سفيان.



10ـ « الاموال » حميد بن زنجويه در گذشته ( 251 ) ج 1 ص 81 بشماره 40 چاپ رياض از ابوهريره بلفظ: « من خرج من الطاعة او فارق الجماعة فمات ، فميتتة جاهلية »



وص 82 بشماره 42 بلفظ: « من مات وليست عليه طاعة مات ميته جاهلية ، و ان خلعها بعد عقدها في عنقه لقي الله و ليست له حجة » از عبدالله بن عامر بن ربيعه از پدرش وشماره 43 از ابن عمر ( در حاليكه روي سخنش به ابن مطيع ـ والي مدينه از طرف عبد الله بن زبير بهنگام قتل عام مردم آن بدست بسر بن ارتاط از جانب يزيد ـ بود گفت: آمده ام آنچه از رسول خدا شنيده ام به تو خبر دهم كه فرمود ): « من مات علي غير طاعة مات لاحجة له ومن مات قد نزع يدا من بيعة كان علي الضلال »



وناگفته پيداست كه عبد الله بن عمر با انجام اين ملاقات ميخواست از اين حديث به نفع يزيد ( كه مردم مدينه و از جمله بعضي از صحابه رسول الله ( ص ) او را از خلافت خلع كرده بودند ) سوء استفاده كند ، فحشره الله مع يزيد بن معاويه و جده و ابيه.



11 ـ « سنن » امام عبد الله بن عبد الرحمن تميمي سمرقندي دارمي در گذشته ( 255 ) ج 2 ص 241 بلفظ: « ليس من احد يفارق الجماعة شبرا فيموت ، الا مات ميتة جاهلية » از ابن عباس .



12 ـ « صحيح » محمد بن اسماعيل بخاري درگذشته ( 256 )ج 2 ص 13 و درچاپ ديگر مصر ج 9 ص 59 باب فتن از ابن عباس بلفظ: « من خرج من السلطان شبراً مات ميتة جاهلية » و بلفظ: « من فارق الجماعة شبراً فمات ( الامات خ ) ميتة جاهلية ».



13 ـ نيز « تاريخ الكبري » بخاري 6 / 445 شماره 2943 از عامر بن ربيعه از پدرش بلفظ: « من مات وليست عليه طاعة مات ميتة جاهلية » و در ج 4 ص 54 شماره 1938 بلفظ: « من فارق الجماعة قيد شبر فقد فارق الاسلام ».



14 ـ « صحيح » مسلم در گذشته ( 261 ) ج 6 ص 21 ـ 22 شماره 1489 بلفظ: « من مات وليس في عنقه بيعة مات ميتة جاهلية » از عبد اللّه بن عمر و بلفظ: « من خرج من الطاعة و فارق الجماعة ، فمات ، مات ميتة جاهلية » ونيز « من فارق الجماعة شبرا فمات فميتته جاهلية ».



ودر ج 8 ص 107 بلفظ: « من لم يعرف امام زمانه فمات ميتة جاهلية » ( ملحقات الاحقاق 13 / 85 )



15 ـ « العلل الوارده في الاحاديث » ابوالحسن علي بن عمر بن احمد بن مهدي بغدادي دارقطني شافعي ( 305 / 306 ) ج 7 ص 63 بلفظ: « من مات لغير امام مات ميتة جاهلية » به سه سند از معاويه و دو سند از ابوهريره.



16 ـ « زوائد » احمد بن عمر بزار در گذشته ( 320 ) ج 1 ص 144 و ج 2 ص 143 بلفظ: « من مات و ليس عليه امام فميتته ميتة جاهلية ، و من مات تحت راية عصبية ، فقتلته قتلة جاهلية ».



17 ـ « الكني والاسماء » حافظ دولابي درگذشته ( 320 ) ج2 ص3 چاپ دائرة المعارف حيدرآباد دكن بلفظ: « من مات و ليس عليه امام جامع فقد مات ميتة جاهلية ، و من خرج من الجماعة فقد خلع ربقة الاسلام من عنقه » از ابن عمر.



18 ـ « عقد الفريد » ابوعمر ، احمد بن محمدبن عبدربه اندلسي درگذشته ( 327 ) ج 1 ص 9 سطر12 بلفظ: « من فارق الجماعة او خلع يدامن طاعة ، مات ميتة جاهلية ».



19 ـ « صحيح ابن حبان » ، ابوحاتم محمد بن حبان تميمي ، بستي شافعي درگذشته ( 354 ) به شرح « احسان بترتيب صحيح ابن حبان » شماره 44 بلفظ: « من مات وليس له امام مات ميتة جاهلية ».



20 ـ « كتاب المجروحين » نيز از ابوحاتم ج1 ص 280 بلفظ: « من فارق جماعة المسلمين قيد شبر فقد خلع ربقة الاسلام من عنقه ،



و من مات و ليس عليه امام فميتته ميتة جاهلية ،



و من مات تحت راية عمية يدعوا الي عصبية او ينصر فقتله جاهلية » به روايت ازابن عباس



21 ـ « معجم الكبير » حافظ ابوالقاسم طبراني درگذشته ( 360 ) ج 10 ص 350 حديث 10687 ( شماره مسلسل ) بلفظ: « من فارق جماعة المسلمين قيد شبر فقد خلع ربقة الاسلام من عنقه و من مات وليس عليه امام فميتته جاهلية ومن مات تحت رأية عميه يدعوا الي عصبية او ينصر عصبية فقتله جاهلية » به روايت از ابن عباس.



وج 19 ص 388 شماره 910 چاپ بغداد بلفظ: « من مات بغير امام مات ميتة جاهلية » به روايت معاويه ، و به لفظ « من مات وليست عليه طاعة مات ميتة جاهلية » از عامر بن ربيعه ( نيز رجوع شود به كنزالعمال ج6 ص 65 شماره 14861 ).



22 ـ « معجم اوسط » نيزازطبراني ج 1 ص 175 شماره 227 بلفظ: « من مات و لابيعة عليه مات ميتة جاهلية » وباديگرالفاظ مختلف ذيل كتاب « مجمع الزوائد » بيايد.



23 ـ « الكامل في ضعفاء الرجال » ابواحمد عبد الله بن محمد ، معروف به ابن عدي جرجاني در گذشته ( 365 ) ج 5 ص 1869 بلفظ: « من مات وليس عليه طاعة ، مات ميتة جاهلية » به روايت عامربن ربيعه.



24 ـ « مستدرك الصحيحين » حاكم نيشابوري در گذشته ( 405 ) ج 1 ص 77 و 117 ازابن عمر بلفظ: « من مات وليس عليه امام جماعة فان موتته موتة جاهلية ».



25 ـ « المغني » قاضي القضاة معتزلي ، عبد الجبار بن احمد همداني اسدآبادي درگذشته ( 415 ) جزء متمم عشرين ج 1 ص 116 بلفظ: « من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية ».



26 ـ « نديم الفريد » علامه محقق ابوعلي ، احمد بن محمد بن يعقوب مسكويه ـ كه اصلش ازري و مقيم ودرگذشته اصفهان بسال ( 421 ) بوده است بلفظ: « من مات ليلة وليس في عنقه بيعة امام فقد مات ميتة جاهلية ».([8] )



27 ـ« حلية الاولياء » حافظ ابونعيم اصفهاني درگذشته ( 430 ) ج 3 ص 224 بلفظ: « من مات بغير امام فقد مات ميتة جاهلية ومن نزع يده من طاعة ( يدا من طاعة الله ) جاء يوم القيامة لاحجة له » به روايت از طيالسي.



واضافه كرده است: اين حديث ثابت و مسلّم بوده ، مسلم درحديث خود آنرا از زيد روايت نموده وگفته است: تابعين و اعلام آنرا از زيد نقل كرده اند.



سپس هشت نفرازتابعين رانام برده كه اين حديث راروايت نموده اند.



28 ـ « المنتقي في الاخبار » مكي بن ابيطالب حموش بن محمد بن مختار اندلسي درگذشته ( 437 ) به شرحي كه در « نيل الاوطار في شرح منتقي الاخبار » تحت شماره 66 بيايد



29 ـ « سنن بيهقي » درگذشته ( 458 ) ج 8 ص 156 ـ 157 بلفظ: « من مات وليس في عنقه بيعة ، مات ميتة جاهلية »



و بلفظ: « من خرج من الطاعة وفارق الجماعة ، فمات ميتة جاهلية » و نقل از بخاري ومسلم.



30 ـ « شعب الايمان » نيزازبيهقي ، به شرح مختصرآن كه تحت شماره 45 بيايد.



31 ـ « المتفق و المفترق » ابوبكر احمد بن علي خطيب بغدادي درگذشته ( 463 ) بلفظ: « من نزع يدا من طاعة الله و فارق الجماعة ثم مات ، مات ميتة جاهلية ، ومن خلعها بعد عهدها لقي الله ولا حجة له » از ابن عمر ( كنزالعمال 6/66 شماره 14865 )



32 ـ « جمع بين صحيحين ـ بخاري ومسلم ـ » محمد بن فتوح حميدي درگذشته ( 488 ) بلفظ: « من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية »



( به نقل احقاق الحق قاضي نورالله شوشتري در اوائل بحث امامت ، نيز آيت الله مرعشي در پاورقي احقاق ج 2 ص 306 بواسطه كنزالعمال ( 1/186 چاپ حيدر آباد ) آنرانقل نموده ، اما روايت با كمي اختلاف در عبارت بدون نام حميدي ذكر شده )



33 ـ « شرح المبسوط في الفقه » شمس الدين سرخسي ( درگذشته 490 ).



34 ـ « شرح السير الكبير شيباني » نيز از سرخسي ج 1 ص 113 چاپ حيدرآباد 6ـ 1335.



نيز ج 1 ص 167 چاپ 1971 م قاهره بلفظ: « من اتاه من اميره ما يكرهه فليصبر ، فانّ من خالف المسلمين قيد شبر ، ثم مات ، مات ميتة جاهلية »



35 ـ « ربيع الابرار » محمود بن عمر زمخشري درگذشته ( 538 ) ج 4 ص 221 باب الملك و السطان بلفظ: « من مات و ليس في عنقه لامام المسلمين بيعة فميتته ميتة جاهلية »



36 ـ « ملل و نحل » محمد بن عبد الكريم شهرستاني شافعي درگذشته ( 548 ) ج 1 چاپ قاهره ص 172 ذيل « الاسماعيليه » بلفظ: « ان من مات و لم يعرف امام زمانه ، مات ميتة جاهلية » ونيز: « من مات و لم يكن في عنقه بيعة امام ، مات ميتة جاهلية »



37 ـ « مصباح المضيئ في خلافة المستضيئ » ابوالفرج ، عبد الرحمن بن علي بن محمد الجوزي در گذشته ( 597 ) ج 1 ص 140 ـ 147 چاپ اوقاف عراق بسال 1397 شامل احاديث كليات خلافت از جمله حديث: « من فارق الجماعة شبرًا فمات ، فميتته جاهلية ».



38 ـ « جامع الاصول » ابن اثير جزري درگذشته ( 606 ) ج 4 ص 456 بلفظ: « من خرج من السلطان شبراً مات ميتة جاهلية » از ابن عباس از طريق بخاري و مسلم



وبلفظ: « من خرج من الطاعة و فارق الجماعة فمات ، مات ميتة جاهلية ، و من قتل تحت راية عمية يغضب لعصبية او يدعوا الي عصبية فقتل ، فقتلته جاهلية » به روايت از ابوهريره ، از طريق مسلم ونسائي .



39 ـ « مسائل الخمسون » محمد بن فخر رازي در گذشته ( 606 ) مسئله 47 ص 384 چاپ ـ ضميمه مجموعه رسائل ـ مصر مطبعه علمي كردستان سال 1328 بلفظ: « من مات و لم يعرف امام زمانه فليمت ان شاء يهوديا و ان شاء نصرانيا » ( كتاب « پيرامون معرفت امام » از علامه فقيه صافي گلپايگاني ص 8 )



40 ـ « المغني في شرح الخرقي » ابن قدامه ، عبدالله بن احمد مقدسي جماعيلي دمشقي حنبلي درگذشته ( 620 ) ج 10 ص 46 چاپ بيروت ، تحت عنوان « قتال اهل البغي » به روايت انس وبلفظ: « من خرج من الطاعة و فارق الجماعة فمات ، فميتته جاهلية »



41 ـ « فتح العزيز علي كتاب الوجيز » ابوالقاسم ، عبدالكريم بن محمد قزويني رافعي درگذشته ( 623 ) به تفصيلي كه در تلخيص الحبير شماره 56 بيايد.



42 ـ « شرح نهج البلاغه » ابن ابي الحديد معتزلي درگذشته ( 656 ) ج 9 ص 155 بلفظ: « من مات بغير امام مات ميتة جاهلية » بااضافه جمله « واصحاب ما همه قائل به صحت ودرستي اين قضيه هستند كه جز با شناخت امامان كسي به بهشت نخواهد رفت.



وج 13 ص 242 بلفظ: « من مات و لا امام له مات ميتة جاهلية » به نقل عبدالله بن عمر ، واضافه ميكند: وي شبانه به در خانه حجاج ( ابن يوسف ثقفي ) رفت تابرخلافت عبدالملك مروان باوي كه ازطرف اوحاكم عراق بود ، بيعت كند ، به اين دليل كه پيامبر فرموده: « من مات و لا امام له مات ميتة جاهلية » ولي روش تحقيرآميز و ذلت آور حجاج نسبت به عبدالله بن عمر آنچنان بود كه بجاي دست پاي خود را از رختخواب بسوي او دراز كرد و گفت: ( جهت بيعت ) دست خود را به پاي من متصل كن. واينچنين بجاي مراسم بيعت گيري با ابن عمر برخورد مسخره آميز نمود.



43 ـ« شرح صحيح مسلم » حافظ نووي درگذشته ( 676 ) ج 12 ص 240



44 ـ « رياض الصالحين » نيز از نووي ج 1 ص 437 شماره 662 و در چاپ دمشق ص 284 ـ285 شماره 663 بلفظ: « من خلع يدًا من طاعة لقي اللّه يوم القيامة ولا حجة له ، و من مات و ليس في عنقه بيعة ، مات ميتة جاهلية » رواه مسلم.



وفي روايه له: « من مات وهومفارق للجماعة فانّه يموت ميتة جاهلية »



وبه شماره 670 بدين عبارت آمده: « من كره من اميره شيئا فليصبر ، فانّه من خرج من السطان شبرا مات ميتة جاهلية » متفق عليه.



45 ـ « مختصرشعب الايمان ـ بيهقي ـ » از ابوجعفر عمر قزويني درگذشته ( 699 ) ص 106 چاپ مصر بلفظ: « من خرج من الطاعة و فارق الجماعة ثم مات ، مات ميتة جاهلية » به روايت از ابوهريره ونقل از مسلم.



46 ـ « الاحسان بترتيب صحيح ابن حبان » امير علاء الدين ، علي بن بلبان فارسي حنفي درگذشته ( 739 ) ج 7 ص 49 چاپ بيروت ، بلفظ: « من مات وليس له امام مات ميتة جاهلية » از طريق ابويعلي به روايت از معاويه.



47 ـ « تلخيص المستدرك » حافظ ذهبي درگذشته ( 748 ) ج 1 ص 77 و 117 نقل واقرار به عين آنچه از مستدرك حاكم گذشت نموده.



48 ـ « تفسير » ابن كثير دمشقي درگذشته ( 774 ) ج 1 ص 517 بلفظ: « من مات و ليس في عنقه بيعة ، مات ميتة جاهلية ».



49 ـ نيز « تاريخ ابن كثير » ج 7 ص 232 بدين شرح كه چون مردم ـ بخاطر كشتار عمومي اهل مدينه يزيد را از خلافت خلع و ساقط كردند عبد الله بن عمر فرزندان واهلبيت خود را جمع نمود و پس از تشهد گفت: ما به حساب بيعت با خدا و رسولش با اين مرد ( يزيد بن معاويه ) بيعت كرديم وشنيديم رسول خدا ميگفت: « من نزع يدًا من طاعة ، فانه يأتي يوم القيامة لاحجة له ، و من مات مفارق الجماعة فانه يموت موتة جاهلية »



پس مبادا كسي از شما يزيد را خلع نمايد ومبادا در اين باره اسراف و تند روي از خود نشان دهد كه مايه جدائي بين من و او خواهد شد.



50 ـ « شرح المقاصد » سعدالدين تفتازاني ( 792 ) ج2 ص275 بلفظ: « من مات ولم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية » واضافه كرده است اين حديث همانند: ( اطيعوا اللّه واطيعوا الرّسول و أولي الأمر منكم )ميباشد.



51 ـ « شرح ـ عقائد نسفي ـ » نيز از محقق تفتازاني چاپ 1302 ، لكن چاپ 1313 كه هفت صفحه آن بدست خيانتكاران حذف و ساقط گرديده فاقد اين حديث ميباشد. ( الغدير 10 / 360 )



52 ـ « مجمع الزوائد » نور الدين هيثمي درگذشته ( 807 ) ج 5 ص 218 بلفظ: « من مات بغير امام مات ميتة جاهلية » به روايت از معاويه وبلفظ: « من مات و ليس في عنقه بيعة مات ميتة جاهلية »



و ص 219 بلفظ: « و من خرج من الجماعة قيد شبر متعمدا فقد خلع ربقة الاسلام من عنقه و من مات و ليس لامام جماعة عليه طاعة مات ميتة جاهلية » از معاذ بن جبل به روايت طبراني وبلفظ: « . . . من أصبح ليس لأمير جماعة عليه طاعة بعثه اللّه يوم القيامة من ميتة جاهلية » از ابودرداء از طريق طبراني.



و ص 223 بلفظ: « من مات و ليس عليه طاعة مات ميتة جاهلية » به نقل از عامربن ربيعه وطريق احمد بن حنبل ، ابويعلي ، بزار و طبراني



و ص 224 بلفظ: « من مات و ليس عليه امام ، فميتته جاهلية » به روايت از ابن عباس و طريق بزار و طبراني در معجم اوسط.



و ص 225 بلفظ: « من مات و ليس عليه امام ، مات ميتة جاهلية » به روايت از معاويه بن ابي سفيان از طريق طبراني در معجم اوسط.



53 ـ « كشف الاستار عن زوائد البزار علي الكتب الستة » نيز از هيثمي ج 2 ص 252 حديث 1635 چاپ مؤسسه رسالت ، بلفظ: « من فارق الجماعة قياس ( او قيد ) شبر فقد خلع ربقة الاسلام من عنقه ، و من مات و ليس عليه امام فميتته ميتة جاهلية ، و من مات تحت رأية عصبية او ينصر عصبية فقتلته قتلة جاهلية ».



54 ـ « فتح الباري شرح صحيح بخاري » احمد بن محمد بن حجر عسقلاني درگذشته ( 852 ) ج 16 ص 112 بلفظ: « من مات وليس في عنقه بيعة مات ميتة جاهلية » به روايت از ابن عمر.



55 ـ « مطالب العالية » نيز از ابن حجر عسقلاني ج2ص 228 تحت شماره 2088 بلفظ: « من مات ولا طاعة عليه مات ميتة جاهلية »



56 ـ « تلخيص الحبير في تخريج احاديث الرافعي الكبير » نيز از ابن حجر عسقلاني ج 4 ص 41 بلفظ: « من خرج عن الجماعة قيد شبر فقد خلع ربقة الاسلام . . . » به روايت از ابن عمر.



وص 42 بلفظ: « من خرج من الطاعة و فارق الجماعة ، فميتته جاهلية » به روايت ازابوهريره ( فهارس كتاب فوق ص 289، چ دارالمعرفه بيروت )



57 ـ « جمع الجوامع » يا « جامع الاحاديث » عبدالرحمن سيوطي درگذشته ( 911 ) بشرح مندرج در كنز العمال.



58 ـ « تيسير الاصول » ابن دبيع شيباني درگذشته ( 944 ) ج3 ص 39 به روايت از ابوهريره بلفظ: « من خرج من الطاعة و فارق الجماعة ، فمات ميتة جاهلية » از طريق دو صحيح بخاري ومسلم.



59 ـ « كنزالعمال » حسام الدين متقي هندي درگذشته ( 975 ) ج1 ص 103 شماره 463 چاپ حلب بلفظ: « من مات و لا بيعة عليه مات ميتة جاهلية » به روايت از ابن عمر به نقل از مسند احمد وابن سعد.



وشماره 464 بلفظ: « من مات بغير امام مات ميتة جاهلية » به روايت معاويه واز طريق احمد حنبل وطبراني.



وص 207 شماره 1035 بلفظ: « من خرج من الجماعة قيد شبر فقد خلع ربقة الاسلام من عنقه حتي يراجعه ، و من مات و ليس عليه امام جماعة فان موتته موتة جاهلية » از ابن عمر واز طريق مستدرك حاكم.



وشماره 1037 بلفظ: « من فارق المسلمين قيد شبر فقد خلع ربقة الاسلام من عنقه ، و من مات ليس عليه امام فميتته ميتة جاهلية ، ومن مات تحت راية عُمَية يدعوا الي عصبية او ينصر عصبية فقتله جاهلية » از طريق طبراني ( در معجم كبير ) به روايت ابن عباس



وص 208 شماره 1038 بلفظ: « من فارق جماعة المسلمين شبرا ، أخرج من عنقه ربقة الاسلام . . . و من مات من غير امام جماعة مات ميتة جاهلية » به روايت ابن عمر از طريق حاكم در مستدرك.



وص 379 شماره 1649 بلفظ: « من فارق الجماعة شبرا فقد نزع ربقة الاسلام من عنقه » از علي به روايت از بيهقي



وج 6 ص 52 شماره 14809 بلفظ: « من خرج من الطاعة و فارق الجماعة ، فمات ، مات ميتة جاهلية. . . » به روايت از ابوهريره از طريق احمد ، نسائي ومسلم.



وشماره 14810 بلفظ: « من مات و ليس في عنقه بيعة ، مات ميتة جاهلية » به روايت از ابن عمر از طريق مسلم.



وص 65 شماره 14861 بلفظ: « و من مات و ليست عليه طاعة ،مات ميتة جاهلية » به روايت از عامربن ربيعه از طريق ابن ابي شيبه ( در مصنف ) و احمد حنبل ( در مسند ) و طبراني ( در معجم كبير ) وسعيد بن منصور ( درسنن ) وشماره 14863 بلفظ: « من مات بغير امام مات ميتة جاهلية ، و من نزع يدا من طاعة جاء يوم القيامة لاحجة له ». به روايت از عبدالله بن عمر و نقل از « معجم كبير » طبراني و« حليه الاولياء » ابونعيم.



وص 66 شماره 14865 بلفظ: « من نزع يدا من طاعة اللّه و فارق الجماعة ثم مات ، مات ميتة جاهلية ، و من خلعها بعد عهدها لقي الله و لا حجة له » به روايت ابن عمر از طريق خطيب بغدادي در « المتفق والمفترق ».



60 ـ « جواهرالمضيئه » ملاعلي قاري حنفي درگذشته ( 1014 ) درخاتمه كتاب ج 2 ص 509 بلفظ: « من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية » و در ص 457 گويد: وفرموده او ( پيامبر ) ص در صحيح مسلم « من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية » معنايش اين است كه: هر كس نشناسد آن كس را( كه اقتدا به او و رهنمون شدن بدو ـ در زماني كه دست اندر كار امامت و رهبري است ـ واجب باشد ) مرگش مرگ جاهلي خواهد بود.



61 ـ « مجمع الفوائد » محمد بن سليمان مغربي درگذشته ( 1094 درشام ) ج 2 ص 259 چاپ بيروت شماره 6048 ، بلفظ: « من مات بغير امام ، مات ميتة جاهلية » ودر روايت ديگر تحت شماره 6049 بلفظ: « من مات و ليس في عنقه بيعة مات ميتة جاهلية » از معاويه بن ابي سفيان.



62 ـ « بريقة المحموديه » شيخ ابوسعيد خادمي حنفي درگذشته ( 1168 ) ج 1 ص 116 چاپ مصطفي حلبي قاهره ، بلفظ: « من مات ولم يعرف امام زمانه فقد مات ميتة جاهلية » ( ملحقات احقاق الحق ج 19 پاورقي ص 651 )







--------------------------------------------------------------------------------



[1] ــ 1 ـ « مهدي منتظر را بشناسيد » تاليف نگارنده اين مقاله ـ مهدي فقيه ايماني ـ چاپ 1384 هـ اصفهان ، بيانگر اسامي و مشخصات حدود چهارصد جلد كتاب و رساله خطي و چاپي درباره حضرت مهدي عج است .



2ــ « كتابنامه امام المهدي » نشريه يكي از مساجد تهران ( صندوق پستي 2223 ، تهران ) شامل معرفي 355 جلد كتاب مي باشد كه به طور اختصاصي يا ضمني مربوط به مهدي منتظر و ايراد بعض شئون آن حضرت است .



3ــ « درجستجوي قائم » بيانگر اسامي 1850 جلد كتاب مي باشد كه تعداد 429 جلدش بطور اختصاصي و بقيه بطور ضمني به بحث و بررسي هاي كلامي ، حديثي ، تاريخي و غيره درباره حضرت بقية اللّه مهدي موعود پرداخته و به قلم ارزشمند آقاي سيد مجيد طباطبائي تنظيم و بسال 1370 هـ ش بعنوان مسجد جمكران قم چاپ و انتشار يافته است .



4ــ و از همه پرمايه تر « كتابنامه حضرت مهدي عج » از دانشمند محترم آقاي علي اكبر مهدي پور است 2 جلد شامل معرفي 2066 جلد كتاب اختصاصي درباره حضرت مهدي كه مشخصات چاپي و زباني و موضوعي هريك ذكر شده و در بهترين شكل چاپ و منتشر گرديده ، و راهگشاي محقيقين و مؤلفين ميباشد .



[2] ــ توضيحاً ترجمه فارسي اين مقاله از تركي استانبولي بوسيله مؤسّسه ارزشمند «مجمع جهاني اهل بيت» انجام و در اختيار اينجانب قرار گرفت،



و پس از تنظيم اين ردّيه و تقديم به مؤسسه فوق آن را به تركي استانبولي ترجمه نموده و در مجله «پيام اهل بيت» (Ehl - i Beyt mesajI) شماره 15، چاپ تركيه چاپ و منتشر گرديد.



بدين وسيله از مسؤلان محترم مؤسسه «مجمع جهاني اهل بيت» بويژه حضرت حجت الاسلام والمسلمين آقاي حسيني مديريّت محترم شعبه قم تشكر نموده و توفيق بيش از پيش ايشان را در نشر آثار اهل بيت از خداوند خواستارم.



[3] ــ نظرة في احاديث المهدي ، مندرج در مجله التمدن الاسلامي ، دمشق و نيز مندرج در الامام المهدي عند اهل السنة.



[4] ــ مقال حول المهدي مندرج در دو مصدر فوق.



[5] ــ توضيحا كتاب « شناخت امام يا راه رهائي از مرگ جاهلي » چ 1412 هـ در 546 صفحه وزيري ، تاليف نگارنده اين مقاله و مشتمل بر بحث و بررسي اسناد و محتواي حديث فوق است از ديدگاه اهل تسنّن.



[6] ـ بحارالانوار 23/76 ـ 95 چاپ دوم ،ودرچ امين الضرب قديم 7/16 ـ20



[7] ـ توضيحابخشي ازاين كتاب به عنوان جزء اول و دوم از جلد سوم در سال 1403 بتحقيق حبيب الرحمان اعظمي و وسيله دار السلفيه هند بچاپ رسيده ، ولي موقع تنظيم اين رساله دردسترس نگارنده نبود تابدان مراجعه وبلاواسطه ازآن نقل شود.







[8] ـ به نقل سيد بن طاووس در « طرائف » ص 210 ضمن شماره 305 ، و « نديم الفريد » بعنوان « نديم الأحباب وجليس الأصحاب » نسخه خطي آن در كتابخانه مغنيسا از بلاد تركيه بشماره ( 1210 ) موجود است.( اعلام زركلي 1/212 )