بازگشت

آئينه اسرار














پيشگفتار



(يا صاحب الزمان ادركنا)







چندي قبل بعضي از براداران واحد فرهنگي مسجد جمكران به اينجانب پيشنهاد نمودند كه درباره حديث تأسيس مسجد جمكران و دفع شبهات آن، اطلاعات خود را مرقوم دارم و نيز آنچه را كه از استاد عظيم الشأن خود مرحوم آيةاللَّه آقاي حاج شيخ مرتضي حائري (اعلي اللَّه مقامه) كتبا و يا شفاها مي دانم در اختيار آنان قرار دهم. پس از ملاحظه بعضي كتابهايي كه درباره مسجد جمكران نوشته شده است تصميم گرفتم به پيشنهاد فوق پاسخ مثبت دهم و كتابي مختصر و در عين حال به صورت يك تحقيق عميق و پژوهشي دقيق بنويسم، و از ذكر مطالب تكراري به غير از بعضي موارد ضروري خودداري كنم. بحمداللَّه موفق شدم و موضوع را به گونه اي بررسي كردم كه اكثر شبهات، خود به خود منتفي مي گردد؛ زيرا به بركت اين مسجد و توسّل به ساحت مقدّس حضرت بقيةاللَّه و مُجرِي و مَجراي فيوضات الهيّه (ارواحنا فداه) درباره مؤلف كتاب "مونس الحزين" به گزارشي از كتاب "مناقب" ابن شهر آشوب مازندراني - اعلي اللَّه مقامه الشريف - برخورد كردم كه ديگران به آن توجه نداشته اند و آن گزارش راه گشاي مشكلات و حلاّل معضلات مي باشد.



اين اثر را در سه فصل تنظيم نمودم. فصل اول درباره حديث مسجد جمكران و آنچه مربوط به آن مكان مقدّس است. فصل دوم درباره ملاقات با امام زمان عليه السلام ارواحنا فداه در زمان غيبت كبري و آنچه مناسب آن[1] [1] مي باشد. در فصل سوم اشاره اي به رفتار و پندار شيعه مي شود و نام آن را "آينه آينه اسرار" قرار دادم. در هر حال از محضر آن خاتم اوصيا و اميد اوليا، يوسف فاطمه زهرا، مهدي موعود حجةبن الحسن العسكري (ارواحنا فداه) تقاضاي دستگيري و از علاقه منداني كه موفق به خواندن اين كتاب مي شوند اميد عذر پذيري را دارم.



در خاتمه از برادران واحد تحقيقات مسجد مقدّس جمكران كه در مراحل تحقيق و ويرايش، اينجانب را ياري نموده اند قدر داني مي نمايم و توفيقات روز افزون آنان را از خداي بزرگوار خواستارم.











قم - حسين كريمي قمي



تابستان 1379







نماز امام زمان عليه السلام







چون نماز بهترين عبادات و كليد حل مشكلات است، بر آن شدم كه سرآغاز تحقيقاتم را نماز امام زمان عليه السلام قرار دهم. اين نماز را علماي بزرگ شيعه در كتابهاي خود روايت كرده اند كه ما در اينجا به چهار طريق آن را نقل مي كنيم:







الف - سيدبن طاووس مي نويسد:



"صلوة الحجّة القائم عليه السلام ركعتان، تقرء في كلّ ركعة الفاتحة الي اِيّاكَ نعبد وايّاك نستعين، ثمّ تقول مأة مرّة: ايّاك نَعبد و ايّاك نستعينُ، ثمّ تتمّ قرائة الفاتحة و تقرء بعدها الاخلاص مرّة واحدة، وتدعو عقيبها فتقول:



اَللّهُمَّ عَظُمَ الْبَلاءُ، و بَرِحَ الْخِفاءُ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ، وَضاقَتِ الْأَرْضُ بِما وَسِعَتِ السَّماءُ، و اِلَيْكَ يا رَبِّ الْمُشْتَكي، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ في الشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ اَلَّذينَ أَمَرْتَنا بِطاعَتِهِمْ وَعَجِّلِ اللّهُمَّ فَرَجَهُمْ بِقائِمِهِمْ، وَاَظْهِرْ إعْزازَهُ، يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ، إِكْفِيانِي فَإِنَّكُما كافِيايَ، يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ أُنْصُراني فَإِنَّكُما ناصِرايَ، يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ، اِحْفَظاني فَإِنَّكُما حافِظايَ، يا مَوْلايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ - ثلاث مرّات - اَلْغَوْثَ اَلْغَوْثَ اَلْغَوْثَ، أَدْرِكْني أَدْرِكْني أَدْرِكْني، ألْأَمانَ ألْأَمانَ [2][2]



نماز حضرت قائم عليه السلام دو ركعت است. در هر ركعت فاتحة الكتاب را تا آية "إِيّاكَ نَعْبُدُ وَإِيّاكَ نَسْتَعينُ" مي خواني، سپس اين آيه را صد مرتبه تكرار كرده، آنگاه سوره را تمام مي كني و بعد سوره توحيد را مي خواني و بعد از نماز دعاي "اللهم عظم البلاء..." را قرائت مي نمايي.



ب - "شيخ طبرسي" صاحب "تفسير مجمع البيان" در كتاب "كنوز النجاح"ه[3] [3] ( روايت كرده است از "احمدبن الدربي" از خدّامه ابي عبداللَّه "حسين بن محمد بزوفري" كه او گفته است: از ناحيه مقدّسه حضرت صاحب الزمان - عليه الصلوة والسلام - توقيعي بيرون آمد كه اگر كسي را به سوي حق تعالي حاجتي باشد، بايد بعد از نصف شب جمعه غسل كند و به مكان نماز خود برود و دو ركعت نماز گزارد: در ركعت اول سوره حمد را بخواند و چون به "إِيّاكَ نَعْبُدُ وَإِيّاكَ نَسْتَعين" مي رسد، صد مرتبه آن را تكرار نمايد و بعد از آنكه صد مرتبه تمام شود، بقيه سوره حمد را بخواند؛ پس از تمام شدن سوره حمد سوره "قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدْ" را يك مرتبه بخواند و ركوع و دو سجده به جا آورد و "سبحان ربّي العظيم وبحمده" را هفت مرتبه در ركوع بگويد و "سبحان ربي الاعلي و بحمده" رادر هر يك از دو سجده هفت مرتبه بگويد و بعد از آن ركعت دوم را نيز مانند ركعت اول به جاي آورد و بعد از تمام شدن نماز اين دعا را بخواند؛ پس خداوند حاجت او را - هر چه كه باشد - برآورده سازد مگر آنكه حاجت او در قطع كردن صله رحم باشد؛ دعا اين است:



"أَللّهُمَّ اِنْ اَطَعْتُكَ فَالْ'مَحْمِدَةُ لَكَ وَاِنْ عَصَيْتُكَ فَالْحُجَّةُ لَكَ، مِنْكَ الرَّوْحُ وَمِنْكَ الْفَرَجُ، سُبْحانَ مَنْ أَنْعَمَ وَشَكَرَ، سُبْحانَ مَنْ قَدَرَ وَغَفَرَ، اَللّهُمَّ اِنْ كُنْتُ عَصَيْتُكَ فَاِنّي قَدْ اَطَعْتُكَ في أَحَبِّ الْاَشْياءِ اِلَيْكَ وَهُوَ الْايمانُ بِكَ لَمْ أَتَّخِذْ لَكَ وَلَدا وَلَمْ أَدْعُ لَكَ شَريكا مَنّا مِنْكَ بِهِ عَلَيَّ لامَنّا مِنّي بِهِ عَلَيْكَ وَقَدْ عَصَيْتُكَ يا اِلهي عَلي غَيْرِ وَجْهِ الْ'مُكابَرَةِ، وَ الْخُرُوجِ عَنْ عُبُودِيَّتِكَ، وَلَا الْجُحُودِ لِرُبُوبِيَّ-تِ-كَ وَلكِنْ اَطَعْتُ هَوايَ وَاَزَلَّنِي الشَّيْطانُ فَلَكَ الْحُجَّةُ عَليَّ وَالْبَيانُ، فَاِنْ تُعَذِّبْني فَبِذُنُوبي، وَاِنْ تَغْفِرْ لي وَتَرْحَمْني فَاِنَّكَ جَوادٌ كَريمٌ) و بعد از آن تا نفس او وفا كند "يا كَريمُ يا كَريمُ" را مكرّر بگويد، بعد از آن بگويد: "يا امِنا مِنْ كُلِّ شَي ءٍ وَكُلُّ شَيْ غ ءٍ مِنْكَ خائِفٌ حَذَرٌ اَسْئَلُكَ بِاَمْنِكَ مِنْ كُلِّ شَيْ غ ءٍ وَخَوْفِ كُلِّ شَيْ ءٍ مِنْكَ، اَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاَنْ تُعْطِيَني اَمانا لِنَفْسي وَاَهْلي وَوَلَدي وَسايِرِ ما اَنْعَمْتَ بِهِ عَلَيَّ حَتّي لا أَخافَ وَلا اَحْذَرَ مِنْ شَيْ ءٍ اَبَدَا اِنَّكَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ قَديرٌ، وَحَسْبُنا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكيلُ



يا كافِيَ اِبْراهيمَ نَمْرُودَ وَيا كافِيَ مُوسي فِرْعَوْنَ اَنْ تُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاَنْ تَكْفِيَني شَرَّ فُلانِ بْنِ فُلانٍ" و به جاي فلان بن فلان، نام شخصي را كه از ضرر او مي ترسد و نام پدر او را بگويد، و از خداوند طلب كند كه ضرر او را دفع نمايد و كفايت كند. بعد از آن به سجده رود و حاجت خود را مسئلت نمايد وبه درگاه خداوند تضرع و زاري كند.



هر مرد مؤمن و زن مؤمنه اي كه اين نماز را به جا آورد و اين دعا را از روي اخلاص بخواند، درهاي آسمان براي برآمدن حاجات او گشوده مي شود و دعاي او مستجاب مي گردد، و اين به سبب فضل و انعام [4][4] خداوند تعالي بر ما و بر مردمان است.



ج - قطب راوندي رحمةاللَّه در كتاب "دعوات" در ضمن نمازهاي معصومين عليهم السلام مي گويد:



نماز مهدي - صلوات اللَّه و سلامه عليه - دو ركعت است: در هر ركعتي حمد يك مرتبه و صد مرتبه [5][5] "إِيّاكَ نَعْبُدُ وَإِيّاكَ نَسْتَعين"، و بعد از نماز، صد مرتبه صلوات بر پيغمبر و آل او (صلوات اللَّه عليهم).



د - صاحب كتاب "مونس الحزين" در ضمن بيان داستان مسجد مقدّس جمكران قم، از قول حسن بن مثله جمكراني چنين مي نويسد:



امام زمان عليه السلام فرمود:



دو ركعت نماز تحيّت مسجد بگزارند، در هر ركعتي يك بار "الحمد" و هفت بار "قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدْ" بخواند و تسبيح ركوع و سجود را هفت بار بگويند؛ و دو ركعت نماز امام صاحب الزمان عليه السلام بگزارند بر اين نسق: چون فاتحه خواند به "إِيّاكَ نَعْبُدُ وَإِيّاكَ نَسْتَعين" رسيد، صد بار آن را بگويد، و بعد از آن فاتحه را تا آخر بخواند؛ و ركعت دوم را نيز به همين طريق بگزارد و در ركوع و سجود هفت بار تسبيح بگويد، و چون نماز را تمام كرد، تهليل بگويد و تسبيح فاطمه زهراعليهاالسلام را، و چون از تسبيح فارغ شد سر به سجده نهد و صد بار صلوات بر پيغمبر و آلش - صلوات اللَّه عليهم - بفرستد، و اين نقل از لفظ مبارك امام عليه السلام است كه "فَمَن صلّيهما فكأنّما صلّي في البيت العتيق"؛ يعني هر كه اين دو ركعت نماز را بگزارد، گويي دو ركعت نماز در كعبه گزارده است.



نماز مسجد جمكران را مرحوم حاجي نوري -كه از بزرگترين محدّثان قرون اخير است[6] [6]



[7][7] ((- در كتابهاي "نجم الثاقب"،



"كلمه طيبه" و "جنة المأوي" در ضمن حديث تأسيس مسجد جمكران نقل نموده است، و قبل از ايشان هم جمعي از بزرگان آن را با اختلاف اندك روايت كرده اند كه عبارتند از:



1 - خبير مرحوم "محمد تقي ارباب قمي"، از دانشمندان دوره ناصري (پدر مرحوم آيت اللَّه حاج ميرزا محمد ارباب قمي)؛ ايشان حديث مسجد جمكران را در كتاب "تاريخ دارالايمان قم" -كه در سال ( 1295)[8] [8] قمري بنا به خواسته حاكم دارالايمان قم تحرير يافته است- بدون ذكر سند مرقوم داشته است.



در نقل ايشان، اين مسجد به نام مسجد قدمگاه صاحب الزمان عليه السلام مطرح است.



2 - محدّث و مورخ عظيم الشأن، مرحوم "صفي الدين محمدبن محمد هاشم حسيني قمي"، حديث تأسيس مسجد جمكران را در كتاب "خلاصة البلدان" كه در سال ( 1179) قمري از تدوين آن فارغ گرديده، روايت [9][9] نموده است؛



گرچه در نسخه چاپي، اين حديث نيامده، ولي طبق نقل الذريعه نام كتاب "خلاصة البلدان في اخبار قم و شرفها و ذكر بناء مسجد جمكران" است، و صاحب كتاب "انوار المشعشعين" آن را از خلاصة البلدان نقل كرده است.



3 - مرحوم سيد نعمت اللَّه جزائري - متوفاي ( 1112) قمري - بنا به نقل مرحوم حاجي نوري، آن را در مجموعه اي كه در دست مرحوم نوري بوده، مرقوم داشته است.[10] [10]



نقل ديگران چون مرحوم نهاوندي، محدث قمي و صاحب كتاب انوارالمشعشعين به اين بزرگواران منتهي مي گردد.



اين تذكر لازم است كه گزارش اين سه شخصيّت به كتاب ترجمه تاريخ قديمي قم، كه اصل آن تأليف حسن بن محمدبن حسن قمي - معاصر شيخ صدوق - است، منتهي مي گردد. اين كتاب در سال ( 1378) قمري تدوين و در سال ( 806 - 805 ) توسط بهاءالدين حسن بن علي بن حسن بن عبدالملك قمي، در بيست باب، به فارسي ترجمه شده است.[11] [11]



متأسّفانه در حال حاضر تنها پنج باب از بيست باب ترجمه موجود است، و اصلِ عربي و مابقي ترجمه به كلّي مفقود مي باشد.



بزرگاني كه حديث مسجد جمكران را از تاريخ قم نقل كرده اند به صراحت گفته اند كه صاحب تاريخ قم، آن را از كتاب "مونس الحزين" شيخ بزرگوار صدوق روايت نموده است.







حديث بناي مسجد جمكران







مرحوم محدث نوري در كتاب "نجم الثاقب" چنين آورده است:



شيخ فاضل حسن بن محمدبن حسن قمي، معاصر شيخ صدوق در "تاريخ قم" نقل كرده از كتاب "مونس الحزين في معرفة الحق واليقين" از مصنفات شيخ ابي جعفر محمدبن بابويه قمي به اين عبارت: باب بناي مسجد جمكران از قول حضرت امام محمد مهدي عليه صلوات اللَّه الرحمن؛ سبب بناي مسجد مقدّس جمكران و عمارت آن به قول امام عليه السلام اين بوده است كه شيخ عفيف صالح حسن بن مثله [12][12] جمكراني رحمةاللَّه مي گويد كه: من شب سه شنبه، هفدهم ماه مبارك رمضان سنه ثلث و تسعين







در سراي خود خفته بودم كه ناگاه جماعتي از مردم به درِ سراي من آمدند. نصفي از شب گذشته مرا بيدار كردند و گفتند: برخيز و طلب امام محمد مهدي صاحب الزمان - صلوات اللَّه عليه - را اجابت كن كه ترا مي خواند.



حسن گفت: من برخاستم، به هم برآمدم و آماده شدم. گفتم: بگذاريد تا پيراهن بپوشم.



آواز آمد كه "هو ما كان قميصك؛ پيراهن ببر مكن كه از تو نيست". دست فرا كردم و سراويل خود را برگرفتم.



آواز آمد كه "ليس ذلك منك، فخد سراويلك" يعني آن سراويل كه بر گرفتي از تو نيست، از آن خود برگير. آن را انداختم و از خود برگرفتم و پوشيدم و طلب كليد درِ سراي كردم.



آواز آمد كه "الباب مفتوح"، چون به در سراي آمدم، جماعتي از بزرگان را ديدم، سلام كردم و جواب دادند و ترحيب كردند. (يعني مرحبا گفتند) مرا بياوردند تا بدان جايگاه كه اكنون مسجد است. چون نيك بنگريدم تختي ديدم نهاده، و فرشي نيكو بر آن تخت گسترده، و بالشهاي نيكو نهاده، و جواني سي ساله بر آن تخت تكيه بر چهار بالش كرده، و پيري پيش او نشسته و كتابي در دست گرفته و بر آن جوان مي خواند، و فزون از شصت مرد، بر اين زمين بر گِرد او نماز مي كنند كه بعضي جامه هاي سفيد و بعضي جامه هاي سبز داشتند و آن پير، حضرت خضر بود. پس آن پير مرا نشاند.



حضرت امام عليه السلام مرا به نام خود خواند و گفت: برو و حسن مسلم را بگو كه تو چند سال است كه عمارت اين زمين مي كني و مي كاري و ما خراب مي كنيم و پنج سال است كه زراعت مي كني و امسال ديگر باره باز گرفتي و عمارتش مي كني، رخصت نيست كه تو در اين زمين ديگر باره زراعت كني، بايد هر انتفاع كه از اين زمين برگرفته اي رد كني تابدين موضع مسجد بنا كنند؛[13] [13] و بگو حسن مسلم را كه: اين زمين شريفي است و حق تعالي اين زمين را از زمين هاي ديگر برگزيده است و شريف كرده و تو آن را زمين خود گرفتي. و دو پسر جوان خداي عزوجل از تو باز ستاند و تو تنبيه نشدي و اگر نه چنين كني، آزار وي به تو رسد آنچه كه تو از آن آگاه نباشي.



حسن مثله گفت: يا سيدي و مولاي! مرا در اين نشاني بايد كه جماعت سخن بي نشان و حجت نشنوند و قول مرا مصدَّق ندارند.



گفت: "انا سنعلم هناك" ما در اينجا علامتي بگذاريم تا تصديق قول تو باشد. تو برو و رسالت ما بگذار، و به نزديك سيد ابوالحسن رو و بگو تا برخيزد و بيايد و آن مرد را حاضر كند و انتفاع چند ساله كه گرفته است، از او طلب كند و بستاند و به ديگران دهد تا بناي مسجد بنهند، و باقي وجوه از رهق به ناحيه اردهال كه ملك ماست بيارد و مسجد را تمام كند. و يك نيمه رهق را وقف كرديم بر اين مسجد كه هر ساله وجوه آن را بياورند و صرف عمارت مسجد بكنند؛ و مردم را بگو تا رغبت بكنند بدين موضع، و آن را عزيز دارند، و چهار ركعت نماز اينجا بگزارند: دو ركعت تحيت مسجد، در هر ركعتي يك بار الحمد و هفت بار "قل هواللَّه احد" و تسبيح ركوع و سجود هفت بار بگويند و دو ركعت نماز امام صاحب الزمان عليه السلام بگزارند بر اين نسق، چون فاتحه خوانَد و به "اياك نعبد و اياك نستعين" رسد، صد بار آن را بگويد و بعد از آن فاتحه را تا آخر بخواند[14] [14] و ركعت دوم را نيز، به همين طريق بگزارد و در ركوع و سجود هفت بار تسبيح بگويد و چون نمازش را تمام كرد تهليل بگويد و تسبيح فاطمه زهراعليهاالسلام، و چون از تسبيح فارغ شود سر به سجده نهد و صد بار صلوات بر پيغمبر و آلش - صلوات اللَّه عليهم - بفرستد. و اين نقل از لفظ مبارك امام عليه السلام است كه "فمن صلّيهما فكأنّما صلّي في البيت العتيق" يعني هر كه اين دو ركعت نماز را بگزارد، چنان باشد كه دو ركعت نماز در كعبه گزارده است.



حسن مثله جمكراني گفت كه: من چون اين سخن بشنيدم با خويشتن گفتم كه: گويا اين موضع است كه تو مي پنداري "إنّما هذا المسجد للإمام صاحب الزمان" و اشارت بدان جوان كردم كه در چهار بالش نشسته بود. پس آن جوان به من اشارت كرد كه برو. من بيامدم و چون پاره اي راه را بيامدم، ديگر باره مرا باز خواندند و گفتند:



بزي در گله جعفر كاشاني راعي است، بايد آن بز را بخري، اگر مردم ده بها نهند بخر و اگر نه، تو از خاصه خود بده، و آن بز را فردا شب بياور و بدين موضع بكش. و روز هجدهم ماه مبارك رمضان، گوشت آن بز را بر بيماران و كسي كه علتي داشته باشد سخت، انفاق كن كه حق تعالي همه را شفا دهد، و بز ابلق است و موهاي بسيار دارد و هفت علامت دارد: سه بر جانبي و چهار بر جانبي (كذو الدرهم [15][15] سياه و سفيد همچون درمها)







پس رفتم، مرا ديگر باره باز گردانيد و گفت: هفتاد روز يا هفت روز ما اينجائيم، اگر بر هفت روز حمل كني دليل كند بر شب قدر كه بيست و سيم است و اگر بر هفتاد حمل كني شب بيست و پنجم ذي القعدة الحرام بُود كه روزي بزرگوار است.



پس حسن مثله گفت: من بيامدم و تا خانه آمدم و همه شب در آن انديشه بودم تا صبح اثر كرد. فرض بگزاردم و نزديك علي المنذر آمدم و آن احوال با وي بگفتم. او با من بيامد و رفتيم بدان جايگاه كه مرا شب برده بودند. پس گفت: باللَّه نشان و علامتي كه امام عليه السلام مرا گفت يكي اين است كه زنجيرها و ميخها اينجا ظاهر است.



پس به نزديك سيد ابوالحسن الرضا شديم، چون به در سراي وي برسيديم، خَدَم و حَشَم وي را ديديم كه مرا گفتند: از سحرگاه سيد ابوالحسن در انتظار تو است. تو از جمكراني؟ گفتم: بلي.



من در حال به درون رفتم و سلام كردم و خدمت كردم، جواب نيكو داد و اعزاز كرد و مرا به تمكين نشاند و پيش از آنكه من حديث كنم مرا گفت: اي حسن مثله! من خفته بودم كه در خواب شخصي مرا گفت: مردي حسن مثله نام، از جمكران پيش تو آيد بامداد، بايد آنچه گويد سخن او را مصدّق داري و بر قول او اعتماد كني كه سخن او سخن ماست و بايد كه قول او را رد نگرداني. از خواب بيدار شدم و تا اين ساعت منتظر تو بودم.



حسن مثله احوال را به شرح با وي بگفت، در حال بفرمود تا زين بر اسبها نهادند و سوار شدند. چون به نزديك ده رسيدند، جعفر راعي، گله بر كنار راه داشت. حسن مثله در ميان گله رفت و آن بز از پس همه گوسفندان مي آمد، پيش حسن مثله دويد و او آن بز را گرفت و چون خواست كه بهاي آن بدهد و بز را بياورد، جعفر راعي سوگند ياد كرد كه من هرگز اين بز را نديده ام و هرگز در گله من نبوده است و امروز است كه او را مي بينم و هر چند مي خواهم كه اين بز را بگيرم ميسر نمي شود و اكنون كه پيش[16] [16] آمد.



پس بز را همچنان كه سيد فرموده بود در آن جايگاه آوردند، و بكشتند و سيد ابوالحسن الرضا بدين موضع آمدند، و حسن مسلم را حاضر كردند، و انتفاع از او بستدند و وجوه رهق را بياوردند و مسجد جمكران را به چوب بپوشانيدند و سيد ابوالحسن الرضا زنجيرها و ميخها را به قم برد و در سراي خود گذاشت، و همه بيماران و صاحب علّتان مي رفتند و خود را در زنجير مي ماليدند و خداي تعالي شفاي عاجل مي داد و خوش مي شدند.



و ابوالحسن محمدبن حيدر گويد كه: به استفاضه شنيدم كه سيد ابوالحسن الرضا مدفون است در موسويان به شهر قم، و بعد از آن، فرزندي از آنِ وي را، بيماري نازل شد و وي در خانه شد، و سر صندوق را برداشتند، زنجيرها و ميخها را نيافتند.



اين است مختصري از احوال آن موضع شريف كه شرح داده شد.







بيان حاجي نوري در توجيه حديث



مرحوم نوري مي فرمايد: "مؤلف گويد: در نسخه فارسي تاريخ قم و در نسخه عربي آن، كه عالم جليل آقا محمد علي كرمانشاهي، مختصر اين قصه را از آن نقل كرده در حواشي رجال مير مصطفي در باب حسن، تاريخ قصه را در ثلث و تسعين يعني نود و سه بعد از دويست[17] [17] نقل كرده است، و ظاهرا بر ناسخ مشتبه شده، و اصل سبعين بوده كه به معني هفتاد است، زيرا كه وفات شيخ صدوق پيش از نود است".



نگارنده گويد: بر اين حديث اشكالاتي وارد شده كه مهمترين آنها از اين قرار است:



1 - در تاريخ قم اين خبر يافت نمي شود.



پاسخ اين ايراد واضح است، زيرا چنانچه گفته شد، اصل عربي تاريخ و پانزده باب از ترجمه آن به كلّي مفقود شده است. بنابراين، اين مطلب را به طور كلّي نفي نمودن، صحيح نيست. در نهايت آنچه مي توان گفت اين است كه اين خبر، در آن قسمت از كتاب كه موجود است، مشهود نمي باشد.



2 - اساسا صدوق كتابي به نام مونس الحزين نداشته است، بنابراين، اين خبر واهي و از مجعولات دروغ پردازان است.



جواب اين اشكال بعدا مذكور مي گردد.



3 - تاريخ وقوع حكايت حسن بن مثله جمكراني مطابق با سال ( 393) قمري است، در حالي كه راوي خبر (شيخ صدوق) در سال ( 381) وفات يافته است. بر اين اساس شيخ صدوق بعد از دوازده سال از مرگش ناقل خبر و راوي اثر گرديده است.



حاجي نوري از اين اشكال اين طور پاسخ مي دهد كه: در نسخه عربي، سبعين (هفتاد) به تسعين (نود) تحريف گرديده است (و اين گونه تحريفات در كتابها بسيار است).







حل عقده و پاسخ اساسي



نگارنده گويد: در كتاب مناقب ابن شهر آشوب مازندراني كه مورد نقل و تأييد علامه مجلسي در بحار الانوار، و "محمدبن ابي طالب حسيني" در كتاب "تسلية المجالس" قرار گرفته است، كتاب "مونس الحزين" از مؤلفات محدث خبير، محمد فتّال نيشابوري است كه در قرن ششم مي زيسته است[18] [18] و نسبت آن به شيخ صدوق اشتباه است.



و أما وجه نقل آن از كتاب تاريخ قم: چنين به نظر مي رسد كه جريان مسجد جمكران از كتاب مونس الحزين فتّال در حاشيه بعضي نسخ تاريخ قم مرقوم بوده است و به مرور زمان به اشتباه در متن كتاب داخل و به ناچار به محمدبن بابويه تبديل گرديده است؛ و ممكن است مؤلف كتاب مونس الحزين آن را از مرحوم صدوق نقل كرده باشد، بنابراين در لفظ محمدبن بابويه تحريفي واقع نشده است. [19][19]







بر اين اساس، اكثر ايرادها خود به خود منتفي مي گردد و حديث مسجد جمكران، مانند ساير اخبار مرسله محتمل الصدق، مصداق بارز قاعده تسامح در ادلّه سنن بوده و انجام اعمال آن به قصد رجاء بلا اشكال [20][20] است.







لذا به طوري كه شنيده ايم و خود نيز مشاهده كرده ايم، اين مسجد مورد توجه بزرگان و فقها و متشرعين صالح بوده است كه براي نمونه نام بعضي از آنان را مي آوريم.


پاورقي





1موضوعات مناسب عبارتند از: خواب، مكاشفه و كرامات؛ در اين كتاب سعي شده با افراطها و تفريطها در موضوعات فوق مبارزه شود و راه اعتدال معرفي گردد.



[2][2] ألْأَمانَ". جمال الاسبوع، ص 181 الانوار ج 88ص.191



[3][3] از كتاب (الذريعة ··· ) استفاده مي شود كه كتاب كنوز النجاح نزد حاجي نوري بوده است، ولي در حال حاضر از وجود ان اثري نيست·



[4][4] (نجم الثاقب، ).215



[5][5] دعوات قطب راوندي89، ص.



[6][6] حاج ميرزا حسين بن محمد تقي نوري طبرسي از اكابر علماي اماميه است. وي در سال 1320قمري در سن 66سالگي [6][6] در نجف اشرف وفات نمود.







[7][7] ((كتاب نجم الثاقب از كتابهاي معروف مرحوم نوري است. وي آن را به دستور ميرزاي بزرگ شيرازي تأليف كرده و در سال 1302قمري آن را به اتمام رسانده است.



[8][8] رجوع شود به كتاب تاريخ دارالايمان قم، چاپ حكمت، قم، مهرماه 1353ش، به كوشش مدرسي طباطبائي.



[9][9] رجوع شود به كتاب الذريعه، ج 7ص 216و خلاصة البلدان چاپ حكمت قم، به كوشش مدرسي طباطبائي، سال 1396ق.



[10][10] جنة المأوي، حاجي نوري، ص 230 بحار الانوار، و ص 461كلمه طيّبه.







[11][11] مقدمه كتاب تاريخ قم، مترجم، ص 3.



[12][12] از عبارت لفظ "بعد الماتين" سقط گرديده است.



[13][13] از عبارات فوق استفاده مي شود كه اين محل قبلاً مسجد بوده است، بنابراين مراد از بناي مسجد، تجديد بنا است، چنانكه در "انوار المشعشعين" به اين امر اشاره شده است.



[14][14] در نقل مرحوم ارباب "و هر سوره ديگر كه خواهد بخواند".



[15][15] ما بين قوسين در نقل مرحوم ارباب موجود نيست.



[16][16] در "كلمه طيبه": و اكنون كه پيش شما آمد.



[17][17] در نسخه چاپي انتشارات اسلاميّه و نسخه اي كه مرحوم نهاوندي در كتاب "العبقري الحسان" از آن استفاده كرده است، تاريخ قصه 293است، در اين نسخه براي پيشگيري از تحريف لفظ "دويست" به حروف نوشته شده است. ولي در كتاب هاي ديگرِ مؤلف سال 393مذكور است و اين تاريخ با سال فوت صدوق سازگار نيست و محتاج به توجيه است و امّا تاريخ 293مربوط مي شود به قبل از تولد صدوق و اخبار ايشان از زمان گذشته ايرادي ندارد.



[18][18] مناقب ابن شهر آشوب، ج 4 ص .8بحار الانوار، ج 43 ص 327و تسلية المجالس، ج 2ص .13



[19][19] زيرا در اين تقدير: مرحوم فتّال در كتاب مونس الحزين با سندي كه در اختيار داشته است، آن را از محمّد بن علي بن بابويه (صدوق) روايت كرده است و اين بهترين توجيه در اين مقام است. ولي اين توجيه با تاريخ 293سازگار است و بنابر تاريخ 393بايد آنرا به 373برگردانيم.



[20][20] دستيابي به اينكه كتاب مونس الحزين از تأليفات فتال نشابوري است، با اينكه بزرگان فن چون صاحب الذريعه به آن برخورد نكرده اند، از بركات مسجد جمكران است كه در اثر توسل به حضرت صاحب الامرعليه السلام نصيبم شد.



در زمان تصحيح اين اوراق، به پاورقي ص 469 ج 2فوائد رضويه برخورد كردم، در آنجا محدث قمي به اين امر تنبّه داده است.