بازگشته از بيراهه
«نعثل» نام يک يهودي بود که ريش بلندي داشت و در مدينه مي زيست. چون ريش و قيافه ي عثمان شباهت زيادي به او داشت، وقتي عايشه بر عثمان خشمناک شد وي را نعثل خواند.
هنگامي که عثمان در محاصره قرار داشت، عايشه از مدينه به مکه رفت. سپس مکه را به قصد مدينه ترک کرد. در راه يکي از دايي هايش که از مدينه مي آمد، با وي مصادف شد.
عايشه پرسيد: از مدينه چه خبر داري؟
جواب داد: عثمان کشته شد.
عايشه گفت: بعد از او، مردم چه کردند؟
پاسخ داد: با علي بيعت نمودند.
عايشه گفت: اگر علي به خلافت بنشيند و حکومتش محکم شود،
[ صفحه 40]
اي کاش آسمان به زمين فرود آيد!
آنگاه از بازگشت به مدينه خوداري نمود و بار ديگر دهي مکه شد. در مکه پرچم خونخواهي عثمان را برافراشت و اعلام کرد عثمان مظلوم کشته شده و من به خونخواهي او قيام کرده ام.
به او گفتند: چرا چنين برآشفتي و حامي خون عثمان شدي؟! مگر تو نخستين مخالف او نبودي که با وي به مبارزه برخاستي و پيوسته مي گفتي: نعثل را بکشيد که کافر شده است؟!
بگذريم. بررسي اين واقعيت تلخ تاريخ کتاب مستقلي مي خواهد. آن را به زماني ديگر وانهيم. اينک برگرديم به داستان نعثل و قصه ي اسلام آوردن او در زمان پيامبر.
روزي نعثل يهودي خدمت رسول اکرم شرفياب شد و گفت:
مسائلي در ذهنم جولان دارند و دير زماني است که انديشه و روح مرا مضطرب و پريشان ساخته اند. اگر بدانها پاسخ گويي و به پرسشهايم جواب دهي، به دست تو مسلمان شوم و اسلام بپذيرم.
آن حضرت فرمودند: سوال کن.
گفت: خدايت را براي من توصيف کن.
رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: آفريدگار هستي، وصف نمي شود مگر به آنچه خود، خويشتن را بدان توصيف نموده است. چگونه مي توان خالقي را وصف کرد که حواس از پي بردن به او عاجزند و انديشه ها از رسيدن به وي ناتوان؟ خاطرها از تشخيصش
[ صفحه 41]
درمانده اند و چشم ها از مشاهده اش عجز مي ورزند؟!
او از توصيف وصف کنندگان و آنچه توصيف گران مي ستايندش، برتر است. در عين حال که نزديک مي باشد دور است و در عين حال که دور است نزديک. او پديد آورنده ي «چگونگي ها» است، پس درباره اش نتوان گفت «چگونه» است. او آفريننده ي مکانها و جايگزيدن ها است، از اين رو درباره اش نتوان گفت «کجا» است. او از چگونگي و جايگزيني، بريده و کنار باشد. خداوند «احد صمد» است چنانکه خود، خويشتن را توصيف نموده است. وصف کنندگان به صفتش نخواهند رسيد. نزاده و زاده نشده، او را همتا و مانندي نيست.
نعثل يهودي گفت: راست گفتي.
سپس مطلب ديگري درباره ي خدا پرسيد که پيامبر خاتم صلي الله عليه و آله پاسخش دادند و به روشني، معارف توحيدي را برايش بيان کردند. وي نيز تصديق نمود.
آنگاه گفت: جانشينت را به من معرفي کن و از وصي خودت آگاهم نما تا بدانم او کيست. زيرا هيچ پيامبري نبوده مگر آنکه جانشيني داشته است. چنانکه پيغمبر ما حضرت موسي بن عمران، يوشع بن نون را وصي خود قرار داد.
رسول اکرم فرمودند: آري، بعد از من علي بن ابي طالب است. پس از او دو فرزندم حسن و حسين صاحبان اين منصب
[ صفحه 42]
مي باشند و بعد از ايشان نه نفر از نسل حسين جانشينان من هستند که اماماني مهربان و پيشواياني بسيار نيکوکارند.
نعثل گفت: آن نه نفر امام را برايم نام ببر.
حضرت فرمودند: بله، زماني که دوران حسين سپري شود، فرزندش علي و بعد از او، پسرش محمد و سپس فرزندش جعفر به امامت رسند. هنگامي که ايام جعفر بگذرد، فرزندش موسي و بعد از وي، پسرش علي و سپس فرزند او محمد صاحب اين مقام باشند.عمر محمد که به سر آيد پسرش علي و پس از او، فرزندش حسن داراي امامت گردند. چون روزگار حسن پايان پذيرد آخرين جانشين من، فرزند وي حجة بن الحسن بن علي مي باشد. بر تمام ايشان سلام و درود باد. اين پيشوايان، دوازده امام هستند به تعداد نقيبان بني اسرائيل.
نعثل پرسيد: جايگاه ايشان در بهشت کجاست؟
حضرت فرمودند: با من هستند، در درجه ي من.
سخن پيامبر که به اينجا رسيد، نعثل به اسلام گرويد. شهادتين گفت. به يکتايي خداوند و رسالت حضرت محمد صلي الله عليه و آله و امامت جانشينانش ايمان آورد و چنين اقرار کرد: گواهي دهم که معبودي جز الله نيست و تو فرستاده ي خداوندي و اين پيشوايان که نام بردي اوصياء و جانشينان بعد از تو مي باشند.
سپس گفت: اين مطالب همان حقايقي است که من در کتابهاي
[ صفحه 43]
آسماني پيشين يافته ام. در عهد نامه اي که حضرت موسي با ما يهوديان داشت، چنين آمده است:
در آخر الزمان پيامبري مبعوث مي شود که او را «احمد» خوانند، او آخرين فرستاده ي الهي است و بعد از وي هيچ پيغمبري نخواهد آمد. از نسل او امامان مهربان و نيکو کرداري پديد آيند که به تعداد «اسباط» باشند.
رسول اکرم فرمودند: آيا اسباط را مي شناسي؟
نعثل پاسخ داد: آري، ايشان دوازده نفر بودند.
پيامبر فرمودند: يکي از آنان، لاوي بن ارحيا است.
نعثل گفت: او را مي شناسم، هم او بود که چندين سال از بني اسرائيل پنهان گشت و از نظرها غايب شد. سپس بازگشت و آئين الهي را بعد از آنکه مندرس شده و از ياد رفته بود، ظاهر ساخت.
هم او بود که با «فريطيا» پادشاه آن ساممان به مبارزه برخاست تا آن فرمانرواي ستمگر را از پاي درآورند.
سپس پيامبر اکرم فرمودند: تمام آن حوادثي که در ميان بني اسرائيل واقع شده مو به مو در امت من نيز پديد خواهد آمد.
دوازدهمين امام و جانشينم که از نسل من است پنهان گردد تا ديده نشود و بر پيروانم روزگاري رسد که از اسلام، جز نامي و از قرآن، غير نوشته اي باقي نماند. در آن هنگام خداوند به وي اجازه ي خروج دهد، او به فرمان الهي برخيزد، اسلام را ظاهر سازد و دين را تازه و تجديد نمايد.
[ صفحه 44]
آنگاه رسول خاتم افزودند:
خوشا به حال هر که آن امامان را دوست بدارد و خوشا به حال کساني که به آنان بپيوندد و واي بر دشمنان ايشان!
گفتار پيامبر که به اينجا رسيد، نعثل تازه مسلمان شده از جاي برخاست. مقابل رسول خدا صلي الله عليه و آله ايستاد و اشعاري در مدح آن حضرت و ستايش جانشينانش سرود و زبان به تمجيد آخرين امام و وصي اش، حضرت صاحب الزمان مهدي منتظر عليه السلام گشود. ما چند بيت از آن را خاطرنشان مي سازيم:
انت النبي المصطفي
و الهاشمي المفتخر
و معشر سميتهم
ائمة اثنا عشر
آخرهم يشفي الظما
و هو الامام المنتظر
يعني: تو هستي پيامبر برگزيده که منسوب به هاشم بوده و مايه ي مباهات و افتخار مي باشي.
و گروهي که ايشان را يک يک نام بردي، امامان دوازده گانه هستند. آخرين پيشوا از دوازده امام، سيرابگر تشنگي است؛ او امامي است که در انتظارش باشند.
راه اصلي و طريق اساسي براي شناخت سفيران الهي همين بيانات روشن و صريح است. زيرا خداوند، پيامبرش را و هر پيامبري اوصياء خود را با کلامي روشن و غير قابل تاويل و در بياني واضح و با
[ صفحه 45]
صراحت که از هر احتمال خلاف و نقيضي مصون باشد، تعيين و معرفي نموده است.
اين معرفي بي پرده و آشکار را که هيچ تحريف معنوي نمي پذيرد و صد در صد مفيد علم و يقين مي باشد در اصطلاح دانشمندان، «نص» گويند.
طريحي در کتاب مجمع البحرين گويد:
نص در اصطلاح اهل دانش عبارت است از لفظي که بر معنايي دلالت کند که به حسب فهم، احتمال نقيض در آن معنا راه نيابد.
به حکم عقل و بر پايه ي عقايد شيعه که ريشه ي مکتب وحي و معارف حقيقي آسماني است حجت خدا را چه پيامبر و چه جانشين پيامبر، بايد به وسيله ي «نص» شناخت و از دنيا پرستان جاه طلبي که مي خواهند براي رسيدن به ثروت و رياست، خود را به دروغ پيشواي الهي و مرتبط با شئون غيبي قلمداد کنند تميز داد و جدا نمود.
علامه ي حلي در کتاب «نهج الحق» تحت عنوان راه تعيين امام، گويد:
تعيين پيشوا بايد به وسيله ي نص از جانب خداوند يا از سوي پيامبر و يا از امامي باشد که امامتش از راه نصي که درباره ي وي تحقق يافته، ثابت شده باشد.
در گفتار اهل بيت عليهم السلام نيز بر همين طريق براي شناخت
[ صفحه 46]
حجت خدا تکيه شده و پس از بيان ساير نشانه هاي سفيران الهي، «نص» بر رهبران آسماني، به عنوان شاخص اصلي و اساس کار، معرفي گرديده که چند نمونه را يادآور مي شويم: