رؤياي سرنوشت ساز
صبح که از خواب برخاست، حال عجيبي داشت. دلش منقلب و خاطرش سخت در تلاطم بود. پيوسته درباره ي روياي شب گذشته اش فکر مي کرد و در عين حال که اضطراب داشت، از خوابي که ديده بود احساس نشاط و مسرت مي نمود.
پيامبرش حضرت موسي در عالم رويا بر او تجلي کرده و فروغ هدايت و سعادت را فرا راهش نهاده بود.
از اينکه صاحب تورات به خوابش آمده و ارشادش نموده، خرم دل و فرحناک مي نمود و از اينکه روگرداندن از يهوديان و گرايش به اسلام را از او خواسته بود، احساس خاصي داشت.
وي از پيروان يهود بود که در مدينه مي زيست. نامش جندل و اسم
[ صفحه 32]
پدرش جناده بود. پدر بزرگش نيز به جبير يهودي شهرت داشت.
خبر بعثت پيامبري به نام محمد صلي الله عليه و آله و دعوت به اسلام را شنيده بود، اما تا آن روز تحت تاثير تبليغات يهود، هنوز به رسول اکرم ايمان نياورده بود.
آن روز تصميم گرفت نزد پيامبر برود و از او درباره ي اسلام و ديني که به تازگي اظهار داشته و پيام آورش مي باشد تحقيق کند.
زيرا خواب او رويايي عجيب و سرنوشت ساز بود که وظيفه اش را مشخص نموده و راه هدايت را به رويش گشاده بود. حضرت موسي در عالم خواب به ديدارش آمده و به وي فرمان داد: اي جندل، به دست محمد صلي الله عليه و آله که آخرين پيامبر است اسلام بياور و به اوصياء و جانشينان بعد از آن حضرت اعتقاد پيدا کن و بپيوند.
جندل بي درنگ همان روز سراغ رسول اکرم را گرفت و خدمت آن حضرت شرفياب شد.
وقتي نزد پيامبر رسيد گفت: مرا آگاه کن از آنچه براي خدا نيست و از آنچه نزد خدا نمي باشد و از آنچه خدا نمي داند.
رسول اکرم فرمودند: آنچه براي خدا نيست، او همتا ندارد؛ براي خدا همانند و شريکي نيست. آنچه نزد خدا نيست، ستم به مردمان و ظلم به بندگان است. آنچه خدا نمي داند، اين همان پندار شما يهوديان است که معتقديد عزير، پسر خداوند مي باشد، حال آنکه خدا براي خود فرزندي نمي شناسد، او عزير را مخلوق و بنده ي خود
[ صفحه 33]
مي شناسد. (در واقع، عدم علم، کنايه از عدم آن چيز است، نه اينکه خدا فرزندي داشته باشد و آن را نشناسد، بلکه چون براي او فرزندي نيست، به آن شناخت ندارد و آن را نمي داند).
وقتي مرد يهودي اين کلمات حکيمانه و معارف توحيدي را از پيامبر شنيد، به حقانيت رسالت او پي برد و بي درنگ مسلمان شد و گفت:
اشهد ان لا اله الا الله و انک رسول الله حقا و صدقا.
گواهي دهم معبودي غير از الله نيست و تو قطعا به حقيقت و درستي فرستاده ي خداوندي.
سپس عرضه داشت:
ديشب در خواب موسي بن عمران را ديدم که به من فرمود: اي جندل، به دست محمد خاتم الانبياء صلي الله عليه و آله اسلام بياور و به امامان و اوصيائي که جانشينان بعد از وي هستند، تمسک جو و پيوند پيدا کن. ستايش خداوند را که مرا به تو هدايت نمود و مسلمان شدم.
آنگاه جندل رو به پيامبر اکرم نمود و گفت:اي رسول خدا، مرا از جانشينانت که بعد از تو صاحب منصب خلافت و وصايت مي باشند، آگاه گردان تا به آنان بپيوندم و تمسک جويم.
حضرت فرمودند: اوصياء من دوازده نفرند.
جندل عرض کرد: ما هم در کتاب تورات، ايشان را همين گونه يافتيم و تعدادشان را دوازده نفر شناختيم.
[ صفحه 34]
بار ديگر جندل گفت: اي رسول خدا، جانشينانت را براي من نام ببر و اسامي آن دوازده نفر را برايم بگو.
حضرت فرمودند: نخستين وصي من، سيد الاوصياء، پدر امامان، «علي» مي باشد. بعد دو فرزندش «حسن» و «حسين» به امامت مي رسند. به ايشان گرايش و پيوند پيدا کن و مراقب باش که ناداني بي خردان و جهل مردم نادان تو را فريب ندهد.
سپس جندل را از يک خبر غيبي آگاه ساختند و زمان مرگش را گزارش داده فرمودند:
وقتي فرزند حسين که علي نام دارد و زين العابدين است متولد شود عمرت در دنيا پايان مي پذيرد و خداوند، مرگ تو را مي رساند. آخرين توشه و بهره ي تو از اين جهان، جرعه ي شيري است که مي نوشي و در پي آن، جان به جان آفرين تسليم مي کني.
جندل عرض کرد: ما نامهاي سه امام بعد از شما را در تورات و ساير کتاب هاي پيامبران چنين يافتيم: «ايليا»، «شبر»، «شبير» که اينها اسامي علي و حسن و حسين مي باشند. آيا بعد از حسين، چه کساني به امامت مي رسند؟ نامهاي آنان چيست؟
رسول اکرم فرمودند: زماني که دوران حسين سپري شد، پسرش «علي» که زين العابدين لقب دارد امام است. پس از وي، فرزندش «محمد» جانشين من است که لقبش باقر مي باشد آنگاه پسر او «جعفر» صاحب اين منصب است که صادق خوانده مي شود. سپس فرزندش
[ صفحه 35]
«موسي» امامت مي نمايد که کاظم گفته مي شود. بعد از وي، پسرش «علي» که او را رضا خوانند. سپس فرزندش «محمد» است که وي را تقي گويند. امام بعدي «هادي» و سپس پسرش «حسن» است که عسکري لقب دارد. پس از او فرزندش «محمد» صاحب مقام خلافت و وصايت مي باشد که مهدي، قائم و حجت، خوانده مي شود.
او که آخرين امام است از ديده ها غايب مي شود و پس از دوران غيبت و پنهان زيستي، ظهور مي نمايد. وقتي او قيام کند زمين را سرشار از عدل و داد مي سازد، چنانکه مالامال از ظلم و ستم شده باشد.
خوشا به حال شکيب ورزان و صابران در زمان غيبتش، خوشا به حال کساني که بر مهر و محبت اين امامان، استوار و ثابت قدم هستند. زيرا ايشانند آنهايي که خداوند در کتابش توصيفشان نموده و فرموده: «هدايتگر پارسايان و پرهيزگاران است؛ آن پارساياني که غيب را باور دارند». سپس خداوند متعال فرموده: «ايشان حزب خدايند آگاه باشيد که قطعا و به طور حتم، حزب خدا پيروز و برتر است».
جندل که با شنيدن اين حقايق، راه حقيقت را جسته و نور ملکوت و فروغ معنويت را در قلبش مي يافت، به شکر و ستايش الهي زبان گشود و گفت: سپاس خدايي را که به من توفيق شناخت اين امامان را موهبت فرمود و مرا به معرفت آنان موفق نمود.
آن روز گذشت و سالها از آن حادثه سپري شد، جندل همچنان
[ صفحه 36]
زنده بود تا ايام ولادت امام سجاد، زين العابدين عليه السلام فرا رسيد.
وقتي حضرت علي بن الحسين عليه السلام متولد شد، جندل رهسپار طائف گرديد. در طائف دچار بيماري شد و ديري نپائيد که مرضش شدت يافت. ميان بستر، جرعه اي شير نوشيد و به حال احتضار افتاد.
در همان حال، خبر غيبي پيامبر اکرم را که سالها از آن گذشته بود به ياد آورد. به اطرافيانش رو کرد و با آهنگ ضعيف و لرزاني گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله به من خبر دادند که آخرين بهره ام از دنيا جرعه اي شير است.
اين جمله را ادا کرد و روح از کالبدش جدا شد. بدن جندل را غسل دادند و در محلي از طائف که به «کوزاره» معروف بود، دفن نمودند.
اين قضيه که دانشمند و حديث نگار معروف عامه حافظ سليمان قندوزي حنفي آن را در باب هفتاد و ششم کتاب ينابيع المودة ثبت نموده و دهها رويداد و روايت ديگر نظير آن که در منابع شيعه و غير شيعه موجود است، اثبات مي کنند امامان راستين و خلفاي پيامبر اسلام، دوازده معصوم از نسل آن حضرت مي باشند و آخرين جانشين رسول الله صلي الله عليه و آله، امام عصر، حجة بن الحسن المهدي عليه السلام است که از ديده ها غايب شده و روزي که به فرمان
[ صفحه 37]
يزدان برخيزد، زمين را از شرک و ظلم و طغيان پاک مي سازد؛ به حکومت خودکامگان و زورگويان پايان مي دهد؛ صفحه ي گيتي را جايگاه توحيد و عدالت نموده صلح و آرامش و سعادت و امنيت و خوشبختي واقعي را براي بشر به ارمغان مي آورد.
اين حديث، از آن جهت که مشتمل بر معارف توحيدي و گوياي يک خبر غيبي است نشانگر دانش آسماني و علم وهبي پيامبر اسلام مي باشد و خود، سند رسالت و نص بر نبوت آن حضرت به شمار مي آيد و از آن رو که معرف جانشينان وي بوده و اوصياء و خلفاي حضرتش را نامبر شده، دليل حقانيت دوازده امام و نص بر امامت آنان مي باشد و همين «نص» و «دانش موهبتي الهي» بيانگر مقام سفيران آسماني و راه شناخت پيامبران و اوصياء راستين از مدعيان دروغين است.
اکنون شما را به خواندن داستاني ديگر دعوت مي کنيم، سپس به شرح بيشتري در اين باره مي پردازيم تا کاملا به معناي اصطلاحي «نص» پي ببريد و اهميت آن را بهتر بشناسيد.
[ صفحه 39]