بازگشت

آخرين قصه


يک نمونه از کساني که در راه کسب معارف آسماني و تزکيه ي نفس و نيل به کمالات روحي، مورد لطف کريمانه و راهنمائي و دستگيري حضرت حجت عليه السلام قرار گرفتند، آية الله، مرحوم ميرزا محمد مهدي اصفهاني است. وي پس از روگرداندن از بافته هاي بشري در قالب مسلک هاي عرفاني و فلسفي، به امام عصر عليه السلام متوسل گرديد و از آن حضرت، شفاي دل و نور باطن طلبيد. در نتيجه ي اين توسل و راه جوئي، مورد عنايت آن بزرگوار واقع شد و درهاي معارف رباني و حقايق معنوي به قلبش گشوده شد. چه آنکه هر گمشده ي راه جوئي که در جستجوي معارف اصيل و حقايق نوراني، سرگردان بماند و به امام زمان عليه السلام تمسک جويد و از او استمداد نمايد و راه حقيقت طلب کند، به سرچشمه ي زلال علوم اهلبيت عليهم السلام هدايت مي شود و از گمراهي ها و افکار فريبنده ي بشري که به عنوان تصوف و فلسفه و عرفان عرضه شده نجات مي يابد و از چشمه سار ملکوتي قرآن و عترت، سيراب مي گردد.

سرگذشت اين پاکمرد راه جسته و به امام زمان پيوسته، در کتاب «فرازهائي از تجليات امام عصر عليه السلام» چنين آمده است:

«عالم رباني و فقيه بزرگوار محمد مهدي بن اسمعيل اصفهاني غروي از مشاهير علماي عظام و مربيان روحاني مشهد مقدس بوده اند. تحصيلات مقدماتي را در اصفهان طي نموده و سپس به



[ صفحه 154]



عتبات عاليات مشرف مي شوند و در آنجا به راهنمائي و توصيه ي مرحوم حاج آقا رحيم ارباب تحت سرپرستي علمي و روحاني مرحوم آية الله العظمي سيد اسمعيل صدر قرار مي گيرند.

در آنجا علاوه بر تحصيلات فقه و اصول با مباني معنوي و عوالم روحاني آن بزرگوار آشنا شده و از معنويات و اخلاقيات و سير و سلوک هاي شرعي ايشان بهره ها برمي گيرند. پس از آن به نجف اشرف آمده در درس آخوند ملا کاظم خراساني شرکت نموده ودر ضمن اشتغال به تحصيل فقه و اصول با مرحوم آية الله آقا سيد احمد کربلائي و مرحوم آقا شيخ محمد بهاري که دو شاگرد ممتاز مرحوم آخوند ملا حسينقلي همداني بوده اند همنشيني و دوستي کامل پيدا نموده و در وادي سير شرعي روحاني و سلوک ايماني اين جمع وارد شده و کم کم مدارجي را طي مي کند.

سپس به خدمت آية الله العظمي نائيني آمده مشغول تحصيل فقه و اصول سامره و شيخ مي شود و کليه مطالب شيخ انصاري را که مرحوم آية الله العظمي ميرزا حسن شيرازي تنظيم و تهذيب نموده بودند و به توسط سيد استاد محمد فشارکي به ميرزاي نائيني واصل شده بود، تمامي آنها را در مدت چهار پنج سال به معيت مرحوم آية الله سيد جمال گلپايگاني و بعضي ديگر از محصلين آن تاريخ در خدمت مرحوم ميرزاي نائيني ثبت و ضبط نموده و در نتيجه به همه ي مباني فقهي و اصولي سامره اي ها و نجفي ها احاطه ي کامل حاصل فرموده



[ صفحه 155]



و در عين حال مراحل سير نفسي را هم به پايه ي تجريد و خلع بدن رسانيده و از اقيانوس معارف صاحب علم جمعي توشه ها برمي گيرد.

پس از آنکه خدمت به حضرت ولي عصر عليه السلام مشرف مي شوند و از معارف الهي سيراب مي گردند حدود سال 1345 هجري قمري به مجاورت مشهد مقدس آمده و به تدريس و تعليم و تربيت طلاب و مدرسين حوزه ي مشهد مي پردازند و پيوند ولايت بسياري از اهل علم را با شجره ي ملکوتي حضرت ولي عصر ارواحنا فداه مستحکم نموده آنان را به ثمرات ولايت بارور مي نمايند تا اينکه به سال 1365 هجري قمري به دعاي خويش به استقبال لقاي الهي شتافته و نداي غيبي را لبيک مي گويند و از دنيا رحلت مي فرمايند. مرقد شريفشان در وسط دارالضيافه ي آستانه ي مبارکه ي رضويه مي باشد.

بسياري از دانشمندان شيعه که امروزه نگهبانان مرزهاي تشيع اند، در محضر آن بزرگوار درس ها گرفته و پندها آموخته اند. اين تب و تابي که امروزه در زاد روز امام عصر عليه السلام مي بينيم، گوشه اي از شراره هاي محبتي است که ايشان به پيشگاه امام عصر عليه السلام مي ورزيده و اينک جلوه هائي از آن آشکار گشته است.

آن بزرگوار در آن هنگامي که به تحصيل مشغول بوده و سينه ي خويش را از علوم اسلامي مي انباشته در برخورد با روشها و مشربهاي گوناگون از جمله مکاتب فلسفي و مشربهاي عرفاني به حيرت و نوسان کشيده مي شود و اضطراب عجيبي بر روحش سايه مي افکند.



[ صفحه 156]



پريشاني و آزردگي حاصل از بلا تکليفي، انقلابي فکري در او ايجاد مي کند که نمي داند چه بکند و به کجا برود و به کدام سير از سيرهاي علمي و معنوي آن زمان رو کند؟!

سرانجام براي نجات از اين دغدغه ي خاطر به حضرت ولي عصر ارواحنا فداه متوسل مي شود و چاره مشکل را از آن حضرت مي طلبد.

حضرتش نيز تفضل مي کنند و در کنار قبر هود و صالح در وادي السلام نجف تشريف فرما شده بر او تجلي مي فرمايند و راه را به او مي نمايانند.» او که در آنجا با قلبي شکسته و ديده اي گريان ديدار را آرزو مي نمود سرانجام به مقصود خود نائل مي آيد و شرفياب محضر پرفيضش مي شود و درمان درد خويش را مي يابد.

بدينگونه که وقتي در بيداري به خدمت حضرت مي رسد، بر سينه ي آن حضرت نواري را به رنگ سبز به عرض 20 سانت و به طول قريب 60 سانت مي بيند که عبارتي به رنگ سپيد، به گونه ي نور بر آن چنين نقش شده است:

«طلب المعارف من غير طريقنا اهل البيت مساوق لانکارنا و قد اقامني الله و انا حجة بن الحسن».

(که کلمه ي حجة بن الحسن قدري درهم و به شکل امضاء نقش يافته بود).

يعني: جستجوي معارف جز از راه ما خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله مثل انکار نمودن ما است و خداوند، امروز مرا برپا داشته و من حجت خدا، پسر حضرت عسکري عليه السلام هستم.



[ صفحه 157]



و بعد از آن، حضرت غائب مي شوند.

اين پيام گهربار حضرتش، مرهمي بر قلب سوزان او مي گردد و راه حق، روشن و آشکار برايش نموده شده و به دنبال اين توسل و عنايت، مرحوم ميرزا به چشمه ي جوشاني از معارف الهي و شخصيتي فرزانه هدايت مي شود که نامش را هرگز نبرد و از او تنها به «صاحب علم جمعي» تعبير نمود.

درس گهربار امام، مشعل و چراغ راه زندگي او مي گردد که خلاصه اگر ما را قبول داريد بايد معارف را از ما بگيريد و در همه ي زمينه ها يعني خداشناسي و نفس شناسي و روح شناسي و آخرت شناسي و بلکه آفاق شناسي از ما تبعيت کنيد.

بعدها به منظور زنده نمودن معارف اهل البيت، عازم ايران مي شود و درس هائي را که آميزه اي از قرآن و علوم عترت بود، براي دانشوران مطرح مي فرمايد».