بازگشت

دختري که از گور برخاست


مرد بيچاره که از رفتار نابخردانه اش نسبت به دخترک بي گناهش پشيمان شده بود، با شرمساري خدمت رسول اکرم شرفياب گرديد و با آهنگ غمبار و چهره اي خجلت زده، سرگذشتش را چنين شرح داد:

مدتها در سفر بودم و از خانه و همسرم اطلاعي نداشتم. روزي که از مسافرت برگشتم و وارد خانه شدم، ديدم دخترکي پنج ساله با زيبايي و بي گناهي کودکانه، در حاليکه پيراهن تنش، بر جلوه اش افزوده بود، نزد من آمد. با چشم هاي جذاب و نگاه آرامي به من مي نگريست و پيوسته دورم مي گشت و بذر محبت مي افشاند.

وقتي فهميدم آن کودک، فرزند خودم مي باشد، رگهاي جاهليت و ناداني ام از خون تعصب و بي رحمي پر شد و در نهايت سنگدلي،



[ صفحه 88]



تصميم گرفتم به شيوه ي اعراب جاهلي، طفلک بي گناه را زنده زنده دفن کنم و آن گوهر يکدانه و مرواريد زيبا را - که پاره ي تنم بود، ولي طبق رسم جاهلانه ي عرب، لکه ي ننگي بر خويش مي پنداشتم - در خاک، نهان سازم.

دست دخترک را گرفتم و راهي بيابان شدم. وقيت به فلان ناحيه رسيدم، بي رحمانه او را ميان گور نهادم. روي بدن لطيفش خاک ريختم و برگشتم.

پيامبر اسلام - که يکپارچه عطوفت و رافت و سراسر رحم و محبت بود - از شنيدن اين حادثه، سخت منقلب شدند، قلب پرمهرشان به هيجان آمد و آثار اندوه و تاثر در چهره ي تابناکشان نمايان گرديد.

آنگاه رو به آن مرد نموده فرمودند: همراه من بيا و آن ناحيه را که قبر دخترت آنجاست، نشانم بده.

مرد برخاست و همراه پيامبر اکرم به طرف بيابان حرکت کرد. وقتي به منطقه ي مخصوص رسيدند آن مرد، ناحيه اي را که جايگاه گور دخترک در آنجا بود، نشان داد.

حضرت پرسيدند: نام آن دختر چه بود؟

مرد عرب، اسم دخترش را گفت. پيشواي اسلام نام دختر را صدا زدند و با آهنگي آمرانه ندا دادند: اي فلاني، به فرمان و اجازه ي خدا زنده شو.



[ صفحه 89]



ناگهان گوري شکافت و بي درنگ، آن دختر خردسال سر از خاک بيرون آورد و از ميان قبر برخاست. دخترک که بار ديگر زنده شده بود، نداي پيامبر را جواب داد و گفت: بله اي رسول خدا، گوش به فرمانت هستم. دستور تو را اجابت نمايم و همواره به ياري ات بشتابم.

پيامبر به کودک از گور برخاسته فرمودند: پدر و مادرت نسبت به تو ستم کردند و ناستوده و زشت رفتار نمودند. اکنون هر دو مسلمان شده اند. اگر دوست داري به دنيا برگردي و نزد آنان زندگي کني، تو را به ايشان برگردانم.

دخترک پاسخ داد: من به آن دو نيازي ندارم، خدا را بهتر از آنها براي خود يافتم، غنودن در جوار رحمت الهي، از زندگي با آنان برايم گواراتر است.