بازگشت

بيست کرامت شگفت انگيز


1. نام آن مرد را که از راه رسيده و براي ديدار امامش آمده بود مي دانستند.

2. از نام پدرش نيز اطلاع داشتند. چنانکه خادم حضرت، اسم او و پدرش را گفت و اجازه ي ورودش داد.

3. وطن و جايگاه وي را مي شناختند و مي دانستند اهل کدام سرزمين است. چنانکه خدمتگزار امام، محل وي را اسم برد و او را به زادگاهش «جنبلان» منسوب ساخت و چنين صدايش زد: اي عيسي بن مهدي جوهري جنبلاني.

4. مي دانستند در مسيرش، از قلعه ي «فيد» گذشته است.

5. اطلاع داشتند که پس از عبور از «فيد» در حال ضعف و مرض، به غذا خوردن ميل پيدا کرده است.

7. نوع غذاهاي دلخواهش را مي شناختند و آگاه بودند که هوس ماهي و شير و خرما داشته است.

8. مي دانستند غذايي را که دلش خواسته، نخورده است.

9. مطلع بودند انگيزه اش در نخوردن غذاي مورد تمايلش، پرهيز به خاطر بيماري بوده و آن را مضر مي دانسته است.

10. غذاي بهشتي و مائده ي آسماني براي او حاضر نمودند.



[ صفحه 15]



11. از انديشه اش مطلع بودند که با خود گفته چگونه مشغول غذا خوردن شوم، در حالي که هنوز مولايم را نديده ام؟! بدين خاطر ندايش دادند که: بخور، مرا خواهي ديد.

12. همان غذاهايي را که دلش خواسته بود و ميل داشت برايش حاضر ساختند؛ آن هم نه از نوع دنيايي و از آشپزخانه هاي بشري، بلکه از سنخ ملکوتي و ميوه ها و خوراکهاي بهشتي که از آشپزخانه ي غيبت آمده بود.

13. فکرش را دانستند که وقتي خواست دست به غذا ببرد، به ياد بيماري اش افتاد و احتمال ضرر داد. از اين رو فرمودند: مگر تو به سود و زيان خود از ما داناتري؟

14. از غيب مي دانستند که خوردن ماهي و شير و خرما براي او زياني ندارد.

15. وقتي مرد تازه وارد، دست به غذا مي برد و لقمه ئي بر مي داشت، جاي لقمه، خالي نمي ماند و هر چه از غذاها خورد، چيزي از آن کاسته نشده و طعام بهشتي همچنان دست نخورده بر جاي ماند.

16. هر چه بيشتر مي خورد، سير نمي شد و اشتها و لذتش افزون مي گشت.

17. بدون آنکه از پرخوري ناراحت شود و معده اش سنگين گردد به خوردن ادامه داد و تا آخر احساس خستگي و ملامت نکرد.



[ صفحه 16]



18. وقتي دست از غذا برداشت، انگيزه ي او را دانستند و از حالات وي با خبر بوده، اطلاع داشتند که به خاطر شرم و خجالت کنار نشسته است؛ نه بر اثر سير شدن و بي ميلي، بدين جهت ندايش دادند: حيا نکن، اينها از غذاهاي بهشت است.

19. فکر ديگر را نيز دانستند که به ذهنش خطور کرد و در دل گفت آيا دست نشسته به ديدار حضرت بروم؟ و مورد خطاب قرارش دادند.

20. بدون آنکه دستش را بشويد، تميز بود و کاملا معطر.