بازگشت

درسي از يک استاد


يکي از اساتيد فن و بزرگان عرفان و حکمت، بيان روشنگر و درس ارزشمندي در اين باره تعليم نموده است که خلاصه ي قسمتي از آن، چنين است:

«ذکر، هر چه مي خواهد باشد، بهانه است. فکر، بهانه است. عمده تمرکز دادن روح است در يک نقطه. در تمام رياضت ها، سر قويي که نفس، قدرت پيدا مي کند همين است.

مي گويد چهل روز بنشين بگو: کري پکي پنکاني ان محل کرساني، کري چري مري چري. اين الفاظ، هيچ معنايي ندارد. اين الفاظ، مخترعي است که درويش، اختراع کرده است.

اين يک منتري است که نه فارسي است، نه عربي، نه ترکي، نه هندي. فقط يک الفاظي است رديف شده که آن درويش و اختراع کننده اش، اسم ذکر خودش را قاطي اينها نموده است.

قطب يا امثال آن، اسم ذکر خود را در يک عبارت مزخرفي داخل



[ صفحه 76]



مي کند؛ آنوقت دستور مي دهد که چهل شب در يک نقطه بنشين و صد و ده نوبت اين را بخوان. به يک مطلب خاص هم فکرت را متوجه کن؛ فلان اثر را مي گيري. مثلا عقربي را خشک مي کني، رياضت فلان منتر را بکش، بند بند عقرب جدا مي شود. فلان منتر ديگر را بخوان. بعد کف بزن. تا هر جا صداي کف زدن تو برود، گزندگان از گزيدن مي افتند.

اين اثري که پيدا شده، مربوط به الفاظ و عبارات نيست، بلکه معلول حصر نفس است که يا خود مرتاض اوليه، نفس را در محاصره قرار داده و روحش قوت گرفته و قدرت روح، از راه اين الفاظ، بروز کرده يا در آن کسي که به او اجازه داده، قدرت روح پديد آورده است. زيرا اذن و اجازه هم اثر دارد. جهت تاثيرش اين است که چشمه ي وجود اين ماذون و کسي که به او اجازه داده شده، به اقيانوس قدرت روح اجازه دهنده، اتصال مي يابد و آن نيرو را از وي مي گيرد.

ريشه ي تمام اين رياضت ها، يک مطلب است و آن محاصره و حبس نفس است و روح را کانون دادن در يک نقطه است، تا روح، قوي شود، روح که قوت گرفت، اثر مي کند؛ خواه از طريق حق باشد يا از طريق باطل. متوجه اين نکته باشيد و دقت کنيد که چه گفتم، «خواه از طريق حق باشد يا از طريق باطل».

درويشي در پاکستان بود که چند سال قبل از دنيا رفت. او شانزده سال تمام در يک زاويه ي غار، ميان کوهي، رو به تاريکي و پشت به در



[ صفحه 77]



غار نشست و نفسش را چنان محاصره کرد که از شنيدن، ديدن، بو کشيدن، لمس کردن، چشيدن، و تخيلات محروم ساخت. خوراکش هم کمي مشروب الکلي و اندکي دواهاي مقوي بود.

او بر اثر اين رياضت که شانزده سال از آن غار، بيرون نيامد با آن شرائط عجيب، روح را در يک نقطه نگهداشت، به همين خاطر قدرت نفس پيدا کرد. از غيوب و قلوب، اطلاع مي داد.

الان هم در پاکستان و هندوستان مرتاض هايي هستند که کارشان باطل و رياضتشان خلاف شرع است؛ مورد مواخذه هم قرار مي گيرند. ولي در عين حال، قدرت روح پيدا کرده اند. چرا؟ چون روح را در محاصره افکنده اند.

خلاصه وقتي به خودت رياضت دهي و فشار بياوري، روحت قوي مي شود. خواه شرعي باشد يا غير شرعي. قوت که پيدا کرد، مي تواند تصرف کند. شعاع قدرتش که بيشتر شد، نفوذ علمي اش بيشتر مي شود.

من مرتاضي را ديدم که در اثر يک رياضت چهل روزه، چنان چشمش قوي شده بود که وقتي نگاه مي کرد تا بيست متر پشت ديوار را مي ديد، رياضتش هم مشروع نبود. رياضت هاي باطله خيلي زياد است؛ اثر هم دارد.

اينکه اگر شعرها و رباعيات ابوسعيد ابوالخير را رياضت بکشند اثر دارد، سرش همين است که اسم ذکر او در اين رباعيات و اشعار،



[ صفحه 78]



مندرج است. رمزش اين است و مرشدها و قطب ها هم اطلاع ندارند.

من شخصي را ديدم که رياضت خاصي انجام داده بود و بر اثر آن، هر که را مي خواست نزد خود احضار کند، پيشاني او را در نظر مي گرفت و کاري مي کرد که او از جاي خود حرکت مي نمود و نزد وي حاضر مي شد. اين شخص اگر اراده مي کرد کسي را دور سازد و از جايي به جاي ديگر روانه کند، توجهي مي نمود؛ در نيتجه ي توجه نفساني و قدرت اراده ي او، فرد مورد نظر، از جا برمي خاست و بي اختيار بيرون مي رفت. آن احضارش بود و اين تعبدش. زيرا در اثر رياضتي که کشيده بود، روحش را در اين دو چشمه، قوي ساخته بود.

اگر شما يک دوره ي سال، روزه بگيريد، روحتان قوي تر مي شود. اگر هميشه ثلث آخر شب، بيدار بمانيد و نافله ي شب بخوانيد و دعاهاي وارد شده را بخوانيد، اگر شب هاي جمعه را احياء بداريد، روحتان قوي تر مي شود. اين قوت روح در اثر محاصره ي نفس است به طريق مشروع. يک قدرت روح هم در اثر محاصره ي نفس پيدا مي شود از طريق نامشروع، که مرتاض ها و صاحبان رياضت هاي باطله انجام مي دهند.

هر که اراده اش را قوي کند، مي تواند هر کاري بخواهد انجام دهد.

حتي کثيف ترين دراويش هم در مراسمشان بعضي خوراق عادات را انجام مي دهند. شيخ درويش هاي خاکساري که در مراسم ورود و تشرفشان طبق مرسومات خودشان، از دستش به عنوان



[ صفحه 79]



کفگير استفاده مي کند! و ديگچه را - که تمام مخلفات آبگوشت در آن مي جوشد، يعني گوسفند مهر شده را که هيچ استخوانش نشکسته و در حال جوشش است - با دستش هم مي زند؛ همانطور که مي جوشد، گوشت ها را پاره مي کند و براي مريدان تقسيم مي نمايد. و مانند خوارق عادت ديگر.

بوعلي سينا در مقامات العارفين مي گويد: «العارف يخلق بهمته».

اگر کسي فکرش در يک نقطه کانون گرفت قوي مي شود؛ چون ساير حواس از کار مي افتند. البته اين درجات دارد».