بازگشت

مهدي شخصي نه مهدي نوعي


اهل سنّت درباره مهدي موعود مي گويند: ما به مهدي نوعي عقيده داريم. به عبارت ديگر ما منکر موعود نيستيم. احاديثي که از رسول خداصلي الله عليه وآله درباره او صادر شده، مورد قبول ما است؛ ولي مي گوييم: او هنوز متولّد نشده، و معلوم نيست چه کسي است، امّا در آينده متولّد مي شود، و بعد از برزگ شدن، قيام مي کند، و حکومت جهاني واحد تشکيل مي دهد. او از نسل فاطمه واز فرزندان حسين عليه السلام است. [1] .

مثلاً شبراوي شافعي در الاتحاف [2] مي گويد: «شيعه عقيده دارد مهدي موعود که احاديث صحيحه در رابطه با او وارد شده، همان پسر حسن عسکري خالص است، و در آخرالزّمان ظهور خواهد کرد، ولي صحيح، آن است که او هنوز متولّد نشده، و در آينده متولّد شده، و بزرگ مي شود، و او از اشراف آل البيت الکريم است».

ابن ابي الحديد که از علماي اهل سنّت است، در شرح اين سخن امام علي عليه السلام که فرمودند: «پدرم به فداي پسر بهترين کنيزان» مي نويسد: امّا اماميه (شيعيان)، پس به گمان آن ها وي امام دوازدهم ايشان است؛ و وي فرزند کنيزي به نام نرجس عليها السلام است. امّا اصحاب ما (اهل تسنّن)، پس گمان کرده اند، او فاطمي عليها السلام، است که در آينده از کنيزي متولّد خواهد شد، و در حال حاضر (عصر ابن ابي الحديد) موجود نيست.

وي هم چنين در شرح نهج البلاغه [3] ذيل خطبه 16 مي گويد: «اکثر محدّثين عقيده دارند مهدي موعود از نسل فاطمه عليه السلام است، و اصحاب ما معتزله آن را انکار ندارند، و در کتب خود به ذکر او تصريح کرده اند، و شيوخ ما به او اعتراف کرده اند. فقط فرق آن است که او به عقيده ما هنوز متولّد نشده، و بعداً متولّد خواهد گرديد.

ناگفته نماند که اهل سنّت بر اين گفته خود دليلي از احاديث يا آيات نياورده اند. فقط شهرتي است که در ميان ايشان به وجود آمده است، و اين، از نتايج منزوي شدن اهل بيت عليه السلام و برگشتن خلافت اسلامي از آن ها است، چنان که پيش تر به آن اشاره شد، وانگهي احاديث منقوله در کتب اهل سنّت - عيناً - عقيده شيعه را مي رساند، و در آن احاديث مي خوانيم که: مهدي موعودعليه السلام دوازدهمين امام از ائمّه دوازده گانه، و نهمين فرزند امام حسين عليه السلام و چهارمين فرزند امام رضاعليه السلام و فرزند بلافصل امام حسن عسکري عليه السلام است.

و نيز روايات اهل سنّت مي گويند که آن حضرت در سال 255 هجري در نيمه شعبان در شهر سامرا از مادري به نام نرجس به دنيا آمده است. بنابراين، شيعه و اهل سنّت در مهدي موعود شکي ندارند، و هر دو عقيده به مهدي شخصي دارند. منتها، دوران هاي تاريک و انزواي اهل بيت و عصر حکومت سياه بني اميّه و بني عبّاس مانع از آن شد که اهل سنّت چيزي را که در کتاب هاي خود نوشته و نقل کرده اند، در ميان خود شهرت بدهند، و مانند شيعه، منتظر آمدن مهدي شخصي عليه السلام باشند.

ما اينک بعضي از دلايلي را که دلالت بر مهدي شخصي دارند از کتب اهل سنّت نقل کرده، و درباره آن ها توضيح مي دهيم:

1. محمّد صالح حسيني ترمذي حنفي از سلمان فارسي نقل کرده مي گويد:

«دَخَلْتُ عَلَي النَّبِيّ صلي الله عليه وآله فَإِذَا الْحُسَيْن عَلي فَخِذِهِ وَ هُوَ يقْبل عَيْنَيْهِ وَ فاه وَ يَقُولُ: أنْتَ سَيِّد ابْن سَيِّد، أَنْتَ إِمام ابْن إِمام، أَنْتَ حُجَّة ابْن حُجَّة أَبُو حُجَج تِسْعَة مِنْ صُلْبِکَ تاسِعُهُمْ قائِمُهُمْ؛ [4] .

يعني داخل محضر رسول خداصلي الله عليه وآله شدم، ناگاه ديدم که حسين عليه السلام بر روي زانوي آن حضرت است. حضرت، چشم ها و دهان حسين را مي بوسيد و مي فرمود: تو آقايي فرزند آقايي؛ تو امامي، پسر امامي؛ تو حجّتي فرزند حجّتي. پدر نُه نفر حجّتي از صلب تو که نهم آن ها قائم آن ها است».

اين حديث شريف، صريح است در اين که مهدي موعودعليه السلام نهمين فرزند امام حسين عليه السلام است، علي هذا متولّد هم شده است. بنابراين حديث، نمي شود گفت معلوم نيست مهدي چه کسي است، و هنوز متولّد نشده است.

«عبداللَّه بسمل» نيز همين حديث را - عيناً - نقل کرده است. [5] .

2. ابوالمؤيّد موفّق خوارزمي حنفي - متوفّاي 568 - آن را با کمي تفاوت از «سليم بن قيس» از «سلمان محمّدي» چنين نقل مي کند:

«قالَ دَخَلْتُ عَلَي النَّبِيّ صلي الله عليه وآله وَ إِذَا الْحُسَيْن عَلي فَخِذِهِ وَ هَُوَ يقْبل عَيْنَيْهِ وَ يلثم فاه وَ يَقُولُ: انَّکَ سَيِّد ابْن سَيِّد اَبُو سادَة، انَّکَ إِمام ابْن إِمام أَبُو أَئِمَّة، إِنَّکَ حُجَّة ابْن حُجَّة أَبُو حُجَج تِسْعَة مِنْ صُلْبِکَ تاسِعُهُمْ قائِمُهُمْ؛ [6] .

مهدي موعودعليه السلام در کلام رسول خداصلي الله عليه وآله به احسن وجه تعيين شده، و آن نهمين فرزند امام حسين عليه السلام است.

3. حافظ شيخ سليمان حنفي قندوزي حديث فوق را در ينابيع المودّة [7] ، و نيز در کتاب مودّة ذوي القربي [8] تأليف سيّدعليّ بن شهاب همداني شافعي - متوفّاي 786ق - نقل کرده است، و نيز در مودّة ذوي القربي [9] از خوارزمي به دو سند از سلمان فارسي و امام سجّادعليه السلام از پدرش امام حسين عليه السلام نقل کرده که دومي چنين است:

«عَنْ عَلِيِّ بْن الْحُسَيْنِ، عَنْ أَبيهِ الْحُسَيْن بْن عَلِيّ: دَخَلْتُ عَلي جَدّي رَسُول اللَّه صلي الله عليه وآله فَاجْلسني عَلي فِخِذِهِ وَ قالَ لي: إِنَّ اللَّهَ اخْتارَ مِنْ صُلْبِکَ - يا حُسَيْن! - تِسْعَة أَئِمَّة تاسِعُهُمْ قائِمُهُمْ وَ کُلُّهُمْ فِي الْفَضْلِ وَ الْمَنْزِلَةِ عِنْدَ اللَّهِ سواء»؛

به محضر جدّم رسول اللَّه صلي الله عليه وآله داخل شدم، مرا روي زانوي خويش نشانيد و فرمود: خداوند از صلب تو نه نفر امام اختيار کرده که نهم آن ها قائم آن ها است، و همه در فضيلت و مقام، نزد خداوند يکسان اند».

بنابراين مهدي عليه السلام يک مهدي معيّن، و نهمين فرزند امام حسين عليه السلام است.

ناگفته نماند که کتاب مودّة ذوي القربي تأليف سيّدعليّ بن شهاب همداني شافعي - متوفّاي 786 - حاوي چهارده فصل است که شيخ سليمان حنفي همه آن کتاب را در ينابيع المودة آورده، و آن را باب پنجاه و ششم اين کتاب قرار داده است، و در فصل دهم، زير عنوان «المودّة العاشرة في عدد الائمّة و انّ المهدي منهم» حديث مبارک فوق را - چنان که گفته شد، - از سليم بن قيس هلالي از سلمان فارسي از رسول اللَّه صلي الله عليه وآله نقل کرده است. [10] .

پس بنابر آن چه ما به دست آورده ايم، حديث فوق در کتاب هاي مقتل خوارزمي، ارجح المطالب، مناقب مرتضوي، مودّة ذوي القربي و ينابيع المودّة نقل شده است، و دلالت بر مهدي شخصي دارد؛ يعني مهدي موعودعليه السلام فرزند نهم امام حسين عليه السلام است.

4. حمويي جويني شافعي از عبداللَّه بن عبّاس نقل کرده که گفت:

«سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّه صلي الله عليه وآله يَقُولُ: أَنَا وَ عَلِيٌّ، وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ، وَ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْن مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ؛ [11] .

شنيدم که حضرت مي فرمود: من، علي، حسن، حسين، و نه نفر از فرزندان حسين، همه پاک شده از طرف خدا و معصوم هستيم».

و نيز همين حديث را از اصبغ بن نباته از عبداللَّه بن عبّاس نقل کرده است [12] ، و هم چنين در ينابيع المودّة [13] از کتاب مودّة ذوي القربي (مودّت دهم) واز فرائدالسّمطين [14] نقل شده است.

از اين حديث نيز روشن مي شود که مهدي موعودعليه السلام فرزند نهم امام حسين عليه السلام است، و اگر بگويند: چه مانعي دارد که فرزند امام حسين باشد، ولي بعداً در آخرالزّمان متولّد شود؟! مي گوييم به قرينه روايات گذشته و روايات آينده، نُه نفر پشت سر هم منظورند، يعني امام دوازدهم فرزند نهم امام حسين عليه السلام است.

5. شبراوي شافعي مصري - متوفّاي 1172 - در کتاب الاتحاف بحبّ الاشراف [15] وابن صبّاغ مالکي در الفصول المهمّة [16] نقل مي کنند که: دِعبل بن علي خزاعي مي گويد: چون به محضر حضرت رضاعليه السلام رسيدم و در ضمن قصيده خود، اين دو شعر را خواندم که:



خُرُوجُ إِمامٍ لا مُحالَةِ خارِجٌ

يَقُومُ عَلَي اسْمِ اللَّهِ وَ الْبَرَکاتِ



يُمَيِّزُ فينا کُلَّ حَقٍّ و باطِلٍ

وَ يَجْزي عَلَي النّعْماءِ وَ النَّقَماتِ



حضرت رضاعليه السلام با گريه سرش را بلند کرد، و فرمود: «اي دعبل! در اين دو شعر، جبرييل به زبان تو سخن گفته است، آيا مي داني آن امام کدام است که قيام مي کند؟».

گفتم: «نمي دانم، فقط شنيده ام که امامي از شما اهل بيت قيام کرده، زمين را پر از عدل خواهد کرد».

«فَقالَ: يا دِعْبِلُ! الْإِمامُ بَعْدي مُحَمَّدٌ ابْني، وَ بَعْده عَليّ ابْنهُ، وَ بَعْده ابْنهُ الْحَسَن، وَ بَعْدَ الْحَسَنِ ابْنُهُ الْحُجَّةُ الْقائِمُ، الْمُنْتَظَرُ في غَيْبَتِهِ، الْمُطاعُ في ظُهُورِهِ، وَ لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيا إِلاَّ يَوْمٌ واحِدٌ، لَطَوَّلَ اللَّهُ ذلِکَ الْيَوْمَ، حَتّي يَخْرُجَ فَيَمْلَأَ الْأَرْضَ عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً».

«اي دِعبل! امام بعد از من پسرم محمّد، و بعد از او پسر او است، و بعد از او حسن و بعد از حسن، پسرش حجّت قائم منتظر است. در غيبت، مورد اطاعت خواهد بود، و در وقت ظهورش اگر از عمر دنيا نمانَد، مگر يک روز، خدا آن روز را بلند خواهد کرد، تا خروج نموده، و زمين را پر از عدل و داد گرداند، همان طور که از ظلم پر شده باشد».

شايان ذکر است که اين حديث را شيخ الاسلام حمويي در فرائدالسّمطين از ابوالصّلت عبدالسّلام هروي [17] و حافظ قندوزي حنفي از فرائد حمويي شافعي [18] نقل کرده است.

6. شيخ الاسلام حمويي جويني شافعي در فرائد السّمطين [19] از حسين بن خالد نقل کرده که [امام]عليّ بن موسي الرّضاعليه السلام فرمود: «کسي که ورع ندارد، دين ندارد، و کسي که تقيّه ندارد، ايمان ندارد، «وَ إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقيکُمْ»».

گفته شد: «يابن رسول اللَّه! تا کي تقيّه کنيم؟».

فرمود: «تا روز وقت معلوم، و آن روز خروج قائم ما است، هرکسي تا قبل از خروج قائم، تقيّه را ترک کند، از ما نيست».

«فَقيلَ لَهُ: «يَابْنَ رَسُول اللَّهِ! وَ مَنِ الْقائِم مِنْکُمْ أَهْل الْبَيْت؟».

قاَل: «الرَّابِعُ مِنْ وُلْدي ابْن سَيِّدَة الْإِماء يُطَهِّرُ اللَّهُ بِهِ الْارْضَ مِنْ کُلِّ جَوْرٍ، وَ يقدسها من کُلّ ظُلْمٍ، وَ هُوَ الَّذي يشک النَّاس في وِلادَتِهِ، وَ هُوَ صاحِب الْغيْبَة قَبْل خُرُوجِهِ، فَإِذا خرج اَشْرَقَتِ الْأَرْض بِنُورِهِ؛

گفته شد: «يابن رسول اللَّه! کدام يک از شما اهل بيت، قائم است؟». فرمود: «فرزند چهارم من، پسر خانم کنيزان. خداوند به وسيله او زمين را از هر ظلم، پاک، و از هر ستم خالي مي گرداند. او همان است که مردم در ولايت وي شک کنند، و او صاحب غيبت است، و چون خروج کند، زمين با نورش روشن مي گردد».

او همان است که زمين براي وي پيچيده شود، و براي وي سايه اي نباشد، و او همان است که منادي درباره وي از آسمان ندا مي کند. ندايي که خدا آن را به گوش همه اهل زمين مي رساند. منادي مي گويد: بدانيد حجّت خدا در نزد کعبه ظهور کرده، تابع او شويد که حق در او و با او است، و آن است قول خداي عزّ و جلّ که مي فرمايد:

«انْ نَشَأْ ننزّل عَلَيْهِم مِنَ السَّماءِ آيَة فَظلْت أَعْناقهُمْ لَها خاضِعينَ»؛ [20] .

ما اگر بخواهيم از آسمان، آيت قهري نازل گردانيم که همه به جبر، گردن زير بار ايمان فرود آرند.

اين حديث مانند حديث سابق، دلالت بر مهدي معيّن دارد.

حافظ قندوزي همين حديث را از فرائد السّمطين نقل کرده، و مي گويد:

«قالَ الشَّيْخُ الُْمحَدِّث الْفَقيه مُحَمَّد بْن إِبْراهيم الْجُوَيْنِيِّ الْحَمُوييِّ الشَّافِعي في کِتابِهِ فَرائِدُ السِّمْطِيْنِ عَنْ دِعْبِل الْخُزاعي...» [21] .

7. ابن صبّاغ مالکي در الفصول المهمّة [22] که آن را در معرفت ائمّه نگاشته است مي گويد:

وَ رُوِيَ ابْن الْخَشَّاب في کِتابِهِ مَواليد اَهْل بَيْت يرفعه بِسَنَدِهِ إِلي عَلِيِّ بْن مُوسَي الرِّضاعليه السلام أَنَّهُ قالَ: الْخَلَفَ الصَّالِح مِنْ ولْدِ أَبي مُحَمَّد الْحَسَن بْن عَليّ، وَ هُوَ صاحِبُ الزَّمان الْقائِم الْمَهديّ؛

ابن خشّاب ابومحمّد عبداللَّه بن احمد بغدادي در کتاب خود که سندش را به امام رضاعليه السلام رسانده که آن حضرت فرمودند: خلف صالح (مهدي موعود) از فرزندان ابي محمّد حسن بن علي عسکري است، و او صاحب الزّمان و قائم مهدي است».

8. شيخ الاسلام حمويي شافعي در فرائدالسّمطين [23] و موفّق بن احمد خوارزمي حنفي در کتاب مقتل الحسين عليه السلام [24] نقل مي کنند از ابي سلمي که شترچران رسول خداصلي الله عليه وآله بود [25] مي گويد: از رسول خداصلي الله عليه وآله شنيدم که مي فرمود: در شب معراج از خداي جليل خطاب آمد:

«آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ». [26] .

گفتم: «وَ الْمؤْمِنُونَ» خطاب رسيد: راست گفتي اي محمّد! کدام کس را در ميان امّت خود گذاشتي؟».

گفتم: «بهترين آن ها را».

خطاب رسيد: «عليّ بن ابي طالب را؟».

گفتم: «آري، پروردگارا!».

خطاب رسيد: «يا محمّد! من توجّه کردم به زمين، توجّه کاملي و تو را از اهل زمين اختيار کردم. نامي از نام هاي خود رابراي تو مشتق کردم. من ياد نمي شوم، مگر آن که تو هم با من يادشوي. منم محمود، و تويي محمّد.

بعد، دفعه دوم به زمين نظر کردم، از آن «علي» را برگزيدم، و نامي از نام هاي خود براي او مشتق کردم، و منم اعلي، و او است علي.

يا محمّد! من تو را و علي، فاطمه و حسن، حسين و امامان از فرزندان حسين را از شبح نور آفريدم، [27] و ولايت شما را بر اهل آسمان ها و زمين عرضه کردم. هرکه قبول کرد در نزد من از مؤمنين است، و هرکه انکار نمود، نزد من از کفّار است.

اي محمّد! اگر بنده اي از بندگان من مرا عبادت کند تا از کار افتد، و يا مانند مشک خشکي گردد، پس در حال انکار لايت شما پيش من آيد، او را نمي آمرزم، تا اقرار به ولايت شما کند.

اي محمّد! آيا مي خواهي اوصياي خود را ببيني؟».

گفتم: «آري بار خدايا»،

خطاب آمد: «به طرف راست عرش خدا بنگر»:

«فَالْتَفت فَإِذا أَنَا بِعَلِيّ وَ فاطِمَة، وَ الْحَسَن وَ الْحُسَيْن، وَ عَلِيّ بْن الْحُسَيْن، وَ مُحَمَّد بْن عَلِي، وَ جَعْفَر بْن مُحَمَّد، وَ مُوسَي بْن جَعْفَر، وَ عَلِيّ بْن موسي، وَ مُحَمَّد بْن عَلِيّ، وَ عَلِيّ بْن مُحَمَّد، وَ الْحَسَن بْن عَلِيّ، وَ الْمَهْدي في ضحضاح مِنْ نُور قِياماً يصلّونَ، وَ هُوَ - يَعْنَي الْمَهْدي - في وَسطهِمْ کَأَنَّهُ کَوْکَب دُرّي، وَ قالَ يا مُحَمَّد! هؤُلاءِ الْحُجَج، وَ هُوَ الثَّاثر مِنْ عِتْرَتِکَ وَ عِزَّتي وَ جَلالي أَنَّهُ الْحُجّة الْواجِبَة لاَِوْلِيائي وَ الْمُنْتَقِمُ مِنْ أَعْدائي».

«من به طرف راست عرش خدا نگاه کردم، ناگاه ديدم: علي، فاطمه، حسن، حسين، محمّد بن علي، باقر، جعفر بن محمّد صادق، موسي بن جعفر کاظم، عليّ بن موسي الرّضا، محمّد بن علي جواد، عليّ بن محمّد هادي، حسن بن علي عسکري و مهدي در دريايي از نور ايستاده، و نماز مي خوانند، و مهدي در وسط آن ها مانند ستاره درخشاني بود. خدا فرمود: اي محمّد! اين ها حجّت ها هستند، مهدي، منتقم عترت تو است. به عزّت و جلال خودم قسم او حجّتي است که ولايتش بر اولياي من واجب است، و او انتقام گيرنده از دشمنان من است».

حافظ حنفي قندوزي، اين حديث شريف را در ينابيع المودّة [28] از خوارزمي نقل کرده و مي گويد: حمويي نيز در فرائد آن را نقل کرده است، و در ينابيع، به جاي «وَ الْمَهْدي» عبارت «وَ مُحَمَّد الْمَهْدي بْن الْحَسَن» آمده است. اين حديث، گذشته از دلالت بر مهدي شخصي، حاوي اسامي مبارک همه امامان - صلوات اللَّه عليهم اجمعين - است.

9. «موفّق بن احمد خوارزمي» در مقتل الحسين [29] و «شيخ الاسلام حمويي شافعي» در فرائدالسّمطين [30] از «سعيد بن بشير» از عليّ بن ابي طالب عليه السلام نقل کرده که فرمود:

قالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله: أَنَا وارِدکُمْ عَلَي الْحَوْضِ، وَ أَنْتَ - يا عَلِيّ! - السَّاقي، وَ الْحسن الرَّائِد، [31] وَ الْحُسَيْن الْآمِر، وَ عَلِيّ بْن الْحُسَيْن الْفارِط، وَ مُحَمَّد بْن عَلِي النّاشِر، وَ جَعْفَر بْن مُحَمَّد السَّائِق، وَ مُوسَي بْن جَعْفَر مُحْصي الُْمحِبّين وَ الْمُبْغِضين وَ قامِع الْمُنافِقين، وَ عَلِيّ بْن مُوسي مُعين الْمُؤْمِنين، وَ مُحَمَّد بْن عَلِيّ مُنْزِل أَهْل الْجَنَّة في دَرَجاتِهِمْ، وَ عَلِيّ بْن مُحَمَّد خَطيب شيعَته وَ مُزَوِّجهم الْحور الْعَيْن، وَ الْحَسَن بْن عَلِيّ سِراج أَهْل الْجَنَّة يَسْتَضِئُونَ بِهِ، وَ الْمَهْدِي شَفيعهمْ يَوْم القِيامَةِ حَيْث لا يأْذن اللَّه إِلاَّ لِمَنْ يَشاء وَ يرْضي».

من پيش تر از شما وارد [32] حوض کوثر مي شوم، تو يا علي ساقي کوثر هستي، و حسن مدير آن است، حسين فرمانده آن است، عليّ بن الحسين سابق بر ديگران در رسيدن به آن، امام باقر مُقسّم آن، جعفر صادق سوق دهنده به آن، موسي بن جعفر، شمارنده دوستان و دشمنان و زايل کننده منافقان، عليّ بن موسي يار مؤمنان، محمّد بن علي جواد، نازل کننده اهل بهشت در درجاتشان، و عليّ بن محمّد هادي، خطيب شيعه و تزويج کننده حورالعين به آن ها است، حسن بن علي عسکري چراغ اهل بهشت است. مردم از روشنايي آن روشنايي مي گيرند، و مهدي موعود شفاعت کننده آن ها است در مکاني که خدا اجازه شفاعت نمي دهد، مگر به کسي که بخواهد، و از او راضي باشد».

اين حديث مبارک نيز که برادران اهل سنّت به صورت قبول، آن را نقل کرده اند، حاوي نام هاي پاک دوازده امام عليهم السلام است.

10. حافظ سليمان قندوزي از جابربن يزيد جعفي نقل کرده مي گويد: شنيدم جابر بن عبداللَّه انصاري مي گفت: رسول خداصلي الله عليه وآله به من فرمود:

«يا جابِرُ! اِنَّ أَوْصِيائي وَ ائِمَّة الْمُسْلِمين مِنْ بَعْدي أَوَّلُهُمْ عَليٌّ، ثُمَّ الْحَسَنُ، ثُمَّ الْحُسَيْنُ، ثُمَّ عَلِيُّ بْن الْحُسَيْن، ثُمَّ مُحَمَّد بْن عَلِيٍّ الْمَعْرُوف بِالْباقِر - سَتُدْرکُهُ يا جابِر! فَإِذا لَقَيْتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنّي السَّلام -، ثُمَّ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد، ثُمَّ مُوسَي بْنِ جَعْفَرٍ، ثُمَّ عَلِيّ بْن مُوسي، ثُمَّ مُحَمَّد بْن عَلِيّ، ثُمَّ عَلِيّ بْن مُحَمَّد، ثُمَّ الْحَسَن بْن عَلِيّ، ثُمَّ الْقائِم، اسْمه اسْمي وَ کُنْيته کُنْيَتي ابْن الْحَسَن بْن عَلِيّ ذاکَ الَّذي يفْتح اللَّه عَلي يَدَيْهِ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَها، ذاکَ الَّذي يَغيبُ عَنْ أَوْلِيائِهِ غَيْبَةً لا يَثْبُتُ عَلَي الْقَوْلِ بِإِمامَتِهِ إِلاَّ مَنِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإيمانِ»؛ [33] .

«اي جابر! اوصياي من و امامان مسلمين بعد از من، اوّل آن ها عليّ بن ابي طالب است. بعد از او حسن، بعد از او حسين، بعد از او عليّ بن حسين، بعد از او محمّد بن علي معروف به باقر. اي جابر! تو او را درک خواهي کرد، و چون به خدمتش رسيدي، سلام مرا برسان، بعد از او جعفر بن محمّد، بعد از او موسي بن جعفر، بعد از او عليّ بن موسي، بعد از او محمّد بن علي، بعد از او عليّ بن محمّد، بعد از او حسن بن علي، بعد از او قائم آل محمّد که نامش نام من و کنيه اش کنيه من است، پسر حسن بن علي، او همان است که خدا با دست وي شرق و غرب زمين را فتح مي کند، او همان است که از دوستان خويش مدّت زيادي غايب مي شود، تا حدّي که در اعتقاد به امامت او باقي نمي مانند؛ مگر آنان که خداوند، قلبشان را با ايمان، امتحان کرده است».

جابر مي گويد: گفتم: «يا رسول اللَّه! آيا مردم در زمان غيبت، از وجود وي منتفع مي شوند؟».

فرمود: «آري، به خدايي که مرا به حق فرستاده، مردم در زمان غيبت از نور ولايتش روشنايي مي گيرند؛ چنان که مردم از آفتاب بهره مي برند با آن که زير ابرها است.

اي جابر! اين که گفتم از مکنونات سرّ خدا است، و از علم مخزون خدا به شمار مي رود، آن را اظهار مکن؛ مگر به کسي که اهليت دارد».


پاورقي

[1] منظور ما از «مهدي نوعي» همين است، وگرنه اهل سنّت نيز آن حضرت را فاطمي و حسيني مي دانند.

[2] بشراوي، الاتحاف، باب خامس، ص180، ذيل فصل الثّاني عشر من الائمّة ابوالقاسم محمّد.

[3] ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج1، ص281.

[4] محمّد صالح حسيني ترمذي، مناقب مرتضوي، باب دوم، ص139.

[5] عبداللَّه بسمل، ارجح المطالب في عدّ مناقب اسداللَّه الغالب، چاپ لاهور، در باب منحصر بودن امامت در دوازده نفر، ص436.

[6] مقتل الحسين، خوارزمي، ج1، الفصل السّابع في فضائل الحسين، ص146.

[7] باب 54، ص168.

[8] باب 56، ص258.

[9] باب 77، ص445؛ باب 94، ص492.

[10] ص258.

[11] فرائدالسّمطين، ج2، ص132، حديث 430.

[12] همان، 2، ص313، حديث563.

[13] ينابيع المودّة، باب 58، ص258.

[14] فرائد السّمطين، باب77، ص445.

[15] الاتحاف بحبّ الاشراف، چاپ ادبيه مصر، صص165 ،146.

[16] الفصول المهمّه، فصل 8، ص265.

[17] فرائد السّمطين، ج2، ص337، حديث 591.

[18] ينابيع المودّة، باب 80، ص454.

[19] فرائد السّمطين، ج2، ص336، حديث 590.

[20] سوره شعراء، آيه 4.

[21] ينابيع المودّة، باب 80، ص454 و باب 86، ص471.

[22] الفصول المهمّة، فصل ثاني عشر، ص310 ،309.

[23] فرائد السّمطين، ج2، ص319، حديث 571.

[24] مقتل الحسين، ج1، فصل سابع في فضائل الحسن و الحسين، ص96.

[25] ابن اثير در اسدالغابه مي گويد: ابوسلمي چوپان شتران رسول خدا بود، نامش را «حريث» گفته اند. ابن حجر نيز در الاصابه چنين گفته است: ناگفته نماند حديث فوق را در فرائد از خوارزمي نقل کرده است.

[26] سوره بقره، آيه 285.

[27] در نسخه فرائد «شبح» و در نسخه مقتل خوارزمي «من سنح نور من نوري» است.

[28] ينابيع المودّة، باب93، ص487.

[29] مقتل الحسين، ج1، فصل سابع في فضائل الحسن و الحسين، ص94.

[30] فرائد السّمطين، ج2، ص321، حديث 572.

[31] در لفظ مقتل الحسين «الزّائد» با «زاء» است يعني دورکننده دشمنان از حوض.

[32] وارد» کسي است که قبل از قافله وارد محلّي مي شود، نظير: «فارسلوا واردهم فادلي دلّوه».

[33] ينابيع المودّة، باب 94، ص494.