بازگشت

امام مهدي در منابع اهل سنت


جوّ حاکم در دوران حکومت هاي بني اميّه و بني عبّاس و نظير آن ها سبب گرديده که بسياري از حقايق اسلامي به دست فراموشي سپرده شود، و در ميان مسلمانان ترويج نشود، و در مقابل، بسياري از چيزها که در مسير سياست آن ها قرار مي گرفت، به وجود آمد و تبليغ شد؛ نظير مسأله جبر، خلق قرآن و امثال آن ها.

جلال الدّين عبدالرّحمان سيوطي [1] در حالات «يزيد بن عبدالملک بن مروان» که بعد از «عمر بن عبدالعزيز» به حکومت رسيد مي نويسد: او چون خلافت را به دست گرفت، گفت: «مانند عمر بن عبدالعزيز رفتار کنيد».

اطرافيان او چهل نفر شيخ (عالم درباري) را پيش او حاضر کردند، و همه آن ها شهادت دادند که بر خلفا حساب و عذابي نيست! و او بعد از چهل روز از خلافتش، از عدالت و تقوا، به ظلم و بي بند و باري برگشت.

«زماني که منصور عبّاسي از مالک بن انس، امام مذهب مالکي خواست کتاب موطأ را بنويسد تا مردم را بر فقه او وادار نمايد، با او شرط کرد که بايد در کتابت از عليّ بن ابي طالب عليه السلام حديثي نقل ننمايي! و نيز [2] به او گفت: از «شواذ بن مسعود» و «شدائد بن عمر» و رخصت هاي «ابن عبّاس» اجتناب کن». به هر حال در اثر جريان هاي اشاره شده، [3] و انزواي امامان عليهم السلام و شهادت، تبعيد و زنداني شدن آن ها و مخالفت صد در صد خلفا با مطرح شدن اهل بيت عليهم السلام سبب گرديد که مسأله مهدويت در ميان اهل سنّت به دست فراموشي سپرده شود، و اين مقدار که در کتاب ها نقل شده، و محفوظ مانده از کرامات - بلکه از معجزات است - که خداوند خواسته است حجّت بر همه اهل اسلام تمام شود.

امروز که وضع و زمان عوض شده، اميد است دانشمندان اسلامي، اين حقايق را ترويج کرده، و وظيفه الهي خويش را در رابطه با اين حقيقت، ادا نمايند.

با توجّه به آن چه گذشت، سعي شده است که با استفاده از منابع اهل سنّت اثبات شود که شيعه و اهل سنّت درباره امام زمان عليه السلام متّفق القول اند، و وحدت نظر دارند. به عبارت ديگر، اهل سنّت نيز مانند شيعه مي گويند: مهدي موعودعليه السلام فرزند نهم امام حسين و فرزند چهارم امام رضا و فرزند بلافصل امام حسن عسکري عليه السلام است، و در سال 255 هجري در شهر سامرا از مادري به نام نرجس متولّد شده است، و در آخرالزّمان ظهور کرده، و حکومت جهاني واحدي تشکيل خواهد داد.

پس به طور خلاصه مي توان گفت در ضمن اين مباحث، دو مطلب اساسي به اثبات مي رسد:

اوّل: اثبات مي شود که مهدي موعود که آمدنش به طور متواتر از رسول اللَّه صلي الله عليه وآله نقل شده، فرزند نهم امام حسين و فرزند چهارم امام رضا و فرزند بلافصل حضرت امام حسن عسکري عليهم السلام است، و يک شخص مجهول و نامعلومي نيست.

دوم: با بررسي اقوال تني چند از بزرگان اهل سنّت که همه آن ها ولادت امام زمان عليه السلام را نوشته، و ولادت او را به طور قطع و يقين بيان داشته اند، معلوم مي شود که شهرت عدم ولادت آن حضرت و نسبت مجهول بودنش بي اساس بوده است.

چنان که گفته شد، همه مطالب - بدون استثنا - از کتب برادران اهل سنّت جمع آوري شده، و نگارنده از اين کار دو نظر داشته است؛ يکي اين که: اهل سنّت موقع مطالعه آن عذري نياورند، و نگويند که اين مطالب در کتاب هاي ما نيست، ديگر آن که مطالعه کنندگان شيعه مذهب را سبب تحکيم اعتقاد باشد، و بدانند آن چه آن ها عقيده دارند، مورد تصديق اهل سنّت نيز هست. اين مزيّت - به نظر من - سبب نزديک شدن اهل سنّت و شيعه نسبت به يکديگر خواهد گرديد.


پاورقي

[1] جلال الدّين عبدالرّحمان سيوطي، تاريخ الخلفاء، ص246.

[2] امام الصّادق و المذاهب الاربعه، ج2، ص555، به نقل از مقدّمة البيض ابن عبدالبر، ص9.

[3] مقدّمه موطأ، ص12، از عبدالوهاب و عبداللّطيف.