بازگشت

امام صادق


1. هرکس به همه امامان اهل بيت عليهم السلام ايمان آورَد، و مهدي آنان را نپذيرد، بسان کسي است که به همه پيامبران خدا ايمان آورَد، امّا رسالت آخرين آنان محمّدصلي الله عليه وآله وسلم را انکار کرده باشد.

از آن حضرت سؤال شد: «اي فرزند رسول خدا! مهدي عليه السلام کيست؟؛ آيا از فرزندان شما است؟».

فرمودند: «پنجمين امام از نسل پسرم موسي است، او از نظرها غايب مي گردد، و آوردن صريح نام مقدّسش براي شما روا نيست».

2. «هرکه دوست دارد از ياران قائم باشد، بايد انتظار کشد، و از گناه پرهيز کند، و بر اخلاقي نيکو باشد، در حالي که منتظر است؛ پس اگر چنين کسي پيش از قيام قائم درگذرد، او را پاداشي باشد مثل پاداش کسي که قائم را درک کرده باشد. پس کوشش کنيد، و انتظار کشيد که گوارايتان باد اي گروه مورد رحمت».

3. «اگر مهدي عليه السلام را درک مي کردم، تمامي روزهاي عمرم را به خدمت او مي پرداختم».

4. در زمان قائم، شخص مؤمن در حالي که در مشرق به سر مي بَرد، برادر خود را، که در مغرب است، مي بيند، و نيز آن که در مغرب است، برادر خود را در مشرق خواهد ديد. (اين حديث اشاره به پيشرفت علم بشر در زمان ظهور حضرت مهدي - عجّل اللَّه فرجه - دارد).

5. مهزم به امام صادق عرضه مي دارد: «اين مسأله که چشم انتظارش هستيم، کي خواهد آمد؟».

حضرت مي فرمايند: «اي مهزم! آن ها که وقت تعيين کنند، دروغ مي گويند؛ آن ها که عجله کنند، هلاک مي شوند؛ و آن ها که تسليم [امر خداوند]باشند، نجات مي يابند، و به سوي ما باز مي گردند».

6. شايد بتوان گفت فضيلت هاي بي شماري در روايات ما که براي منتظران فرج برشمرده اند، به اعتبار صبر و شکيبايي و تحمّل مشکلاتي است که منتظران واقعي فرج بر خود هموار مي کنند. در روايتي که از امام صادق عليه السلام وارد شده، آمده است:

«...فَلا يَسْتَفِزَّنَّکَ الشَّيْطانُ، فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ، وَ لکِنِ الْمُنافِقينَ لا يِعْلِمُونَ، أَلا تَعْلَمُ أنَّ مَنِ انْتَظَرَ أَمْرَنا وَ صَبَرَ عَلي ما يَري مِنَ الْاذي وَ الْخَوفِ، هُوَ غَداً فِي زُمْرَتِنا...؛ [1] .

شيطان تو را تحريک نکند؛ زيرا که عزّت، از آن خدا و پيامبر و مؤمنان است، ليکن منافقان نمي دانند، آيا نمي داني کسي که منتظر امر ما (حاکميت اجتماعي آرماني ما) باشد، و بر بيم ها و آزارهايي که مي بيند شکيبايي ورزد، در روز بازپسين، در کنار ما خواهد بود؟...».


پاورقي

[1] کليني، محمّد بن يعقوب، الکافي، ج8، ص37، به نقل از حکيمي، محمّد، همان، ص293.