بازگشت

بر بلنداي بينش و بصيرت


بانوان بيدار و بصير، همواره در عرصه انتخاب، بهترين ها را برمي گزينند، و ظاهر فريبنده برخي از مسائل، آن ها را دچار مشکل در گزينش نمي کند. نرجس، بانوي شرافت، در محضر امام هادي عليه السلام است، و حضرت به او مي فرمايد:

«فَإِنّي أُحِبُّ أَنْ إُکْرِمُکِ فَأَيُّما أَحَبَّ إِلَيْکِ عَشْرَة آلافِ دِرْهَم أَوْ بشر لَکَ بِشَرَفِ الْأَبَد؛

دوست دارم تو را گرامي دارم و عطايي دهم. کدام براي تو بهتر است؟ ده هزار درهم، يا بشارت به عزّت و شرف جاودانه؟».

نرجس، شاه زاده رومي است که در قصر زيبا و باشکوه قيصر به سر برده، و همواره در ناز و تنعّم مادي بوده است، امّا بينش و بصيرت وي نسبت به زندگي تا حدّي است که هرگز نعمت هاي جاودانه معنوي را با ماديات عوض نمي کند. از اين رو در پاسخ امام هادي عليه السلام گويد: «بشارت به شرفي جاودانه را مي خواهم».

و امام مي فرمايد: «بشارت باد تو را به فرزندي که سيطره حکومتش شرق و غرب عالم را فرا گيرد، و زمين را پر از عدل و داد نمايد». [1] .

و اين گونه، ظرف وجود نرجس، قابليت ميزباني حضرت وليّ عصرعليه السلام را يافته، و اين گونه زيباترين تولّد آفرينش صورت مي گيرد.

با اندک تدبّر در اوضاع سياسي سامرا، در زمان امام حسن عسکري عليه السلام درمي يابيم که نرجس، با آگاهي نسبت به زمان خود و بينشي والا خويشتن را در معرض شناخت جاسوسان قرار نمي دهد، و اين گونه از جان آخرين وصي پيامبر محافظت مي کند. اوضاع سياسي در آن زمان به اندازه اي سخت و خفقان زا بود که به خاطر مسايل امنيتي، مقدّمات زفاف امام حسن عسکري عليه السلام و نرجس، در منزل حکيمه خاتون برقرار شد، مبادا دشمن، احتمال ولادت امام زمان عليه السلام را داده، و در صدد نابود کردن وي برآيد. [2] .

پس از تولّد نيز، نرجس با فرزند خويش در شرايطي استثنايي زندگي کرده، و همواره شاهد حضور جاسوسان بني عبّاس در بيت آل محمّدصلي الله عليه وآله بود. زندگي در چنين شرايطي حقيقتاً نياز به يک پشتوانه قويّ معنوي، و بصيرتي ژرف دارد.

يکي ديگر از مظاهر بينش و بصيرت اين بانوي بصير، سخني است که در پاسخ بشر بن سليمان که از اولاد ابوايّوب انصاري است، و مورد اعتماد حضرت هادي عليه السلام مي گويد.

بشر مي گويد:...کنيز، نامه امام دهم را از جامه اش بيرون آورده، و مي بوسيد و مي بوييد، و آن را بر ديدگان و گونه هايش مي گذاشت، به او گفتم: «عجبا! تو نامه اي را مي بوسي که نويسنده اش را نمي شناسي؟!».

در پاسخ گفت:

«أَيُّهَا الْعاجِزُ الضَّعيفُ الْمَعْرِفَةِ بِمَحَلِّ أَوْلادِ الْأَنْبِياء أَعِرْني سَمْعَکَ وَ فَرَّغَ لي قَلْبَکَ، أَنَا مَليکَة بِنْتِ يشُوعا...؛ [3] .

اي درمانده کم معرفت به مقام اولاد پيامبران! گوش به من ده، و دل سوي من دار. من، مليکه، دختر يشوعا، پسر قيصر هستم و...».

شناخت و معرفت حقيقي نسبت به اوليا و انبياي الهي و اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام دُرّ گران بهايي است که نصيب هرکس نمي شود. اين شاه زاده رومي و نواده وصي عيسي چنان معرفتي دارد که عظمت و مقام والاي امامت را ناديده درک کرده، و ولايت اهل بيت را در دل دارد، و چه زيبا در زيارت نامه اين بانو مي خوانيم که: «أَشْهَدُ أَنَّکِ مَضَيْتِ عَلي بَصيرَةٍ مِنْ أَمْرِکِ». [4] .


پاورقي

[1] سيّدجمال الدّين حجازي آخرين سفير، ص28.

[2] بحارالانوار (ترجمه)، ج13، ص203.

[3] بحارالانوار، ج51، ص7.

[4] شيخ عبّاس قمي، مفاتيح الجنان، ص854.