بازگشت

کيمياي ادب


بشر بن سليمان مي گويد: هنگام ورود شاه زاده رومي به سامراء، امام علي النّقي عليه السلام به او فرمود: «خداوند مهربان، عزّت و سرفرازي اسلام و ذلّت و فرومايگي مسيحيت را چگونه به تو نماياند، و شرافت و برتري محمّدصلي الله عليه وآله و دودمانش را چگونه بر تو آشکار ساخت؟».

اين شاه زاده مؤدّب، با کمال خضوع گفت: «اي فرزند رسول خدا! چگونه براي شما چيزي را شرح دهم که خود آگاه تريد، و بيش از من مي دانيد؟!». [1] .

ادب، يکي از ويژگي هاي والاي انسان هاي کامل است، و نمود و تجلّي ادب در رفتار و گفتار انسان ها مشاهده مي گردد. خداوند در قرآن کريم کمال ادب را داشته، و پيامبر بزرگوارش نيز با جمله زيباي «أَدَّبَني رَبّي فَأَحْسَنَ تَأْديبي» [2] خود را تأديب شده الهي معرّفي مي کند، و انسان هاي برجسته همواره با اين صفت شايسته، شناخته مي شوند. حکيمه دختر امام جوادعليه السلام مي فرمايد: روزي نزد نرجس رفتم (پس از ازدواج او با امام عسکري عليه السلام). او در حالي که مي خواست کفش هايم را درآورَد گفت: «اي بانوي بزرگ من! اجازه دهيد کفش هايتان را درآورم»؛

گفتم: «تو بانو و صاحب من هستي، تو را نرسد که خدمت من کني، و کفش از پايم درآوري؛ بلکه اين من هستم که بايد به ديده منّت خدمت گزار تو باشم». [3] .

اين، نهايت ادب پاک بانوي روم، به دختر امامت و ولايت است.

در روايت ديگر، حکيمه خاتون مي گويد: شب تولّد حضرت حجّت عليه السلام به امر امام حسن عسکري عليه السلام، برادرزاده ام، نزد آن ها ماندم. پس از آن که اثر حمل و بارداري در نرجس نديده، و با سخن امام حسن آرامش و قرار يافتم، نزد نرجس برگشتم. او پرسيد: «امشب در چه حالي هستيد؛ بانوي من!؟».

گفتم: «نه، بلکه تو بانوي من هستي، و خاتون خاندان ما هستي». [4] .

نرجس با کلام «بانوي من» ادب و ارادت خويش به خاندان پيامبر اکرم را ابراز مي کند.


پاورقي

[1] علاّمه سيّدمحسن امين، بر ستيغ آرمان ها (ترجمه اعيان الشّيعه)، ص35.

[2] راوندي، نوادر، ج5، ص392.

[3] بر ستيغ آرمان ها، صص40 - 39.

[4] همان.