ذکر جمله اي از خصايص حضرت مهدي
اول: امتياز نور آن جناب عليه السلام بين انوار ائمه عليهم السلام که ممتازند از انوار انبياء و مرسلين و ملائکه ي مقربين.
در «غيبت» شيخ جليل، فضل بن شاذان آمده است به دو سند، از عبدالله بن عباس، از رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم که فرمود: «چون مرا عروج به معارج سماوات دادند، به سدرة المنتهي رسيدم، خطاب از حضرت رب الارباب رسيد که: يا محمد!
گفتم: لبيک! لبيک! اي پروردگار من!
فرمود: ما هيچ پيغمبري به دنيا و اهل دنيا نفرستاديم که منقضي شود ايام حيات و نبوت او، الا آن که بر پاي داشت به امر دعوت و به جاي خود و براي هدايت امت پس از خود، وصي خود را به جهت نگاهباني شريعت. و ما قرار داديم علي بن ابي طالب عليهما السلام را خليفه ي تو و امام امت تو، پس حسن و حسين و علي بن الحسين و محمد بن علي و جعفر بن محمد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمد بن علي و علي بن محمد و حسن بن علي و حجة بن الحسن عليهم السلام. اي محمد! سر بالا کن!
چون سر بالا کردم، انوار علي و حسن و حسين و نه تن از فرزندان حسين عليهم السلام را ديدم و حجة بن الحسن را ديدم در ميان ايشان مي درخشيد که گويا ستاره اي درخشنده است.
و خداي تعالي فرمود: اينها خليفه ها و حجت هاي منند در زمين و خليفه ها و اوصياي تو نيز بعد از تو. خوشا به حال کسي که دوست دارد ايشان را و واي بر کسي که دشمن دارد ايشان را!».
[ صفحه 34]
در «مقتضب» خبري ديگر روايت کرده از حضرت باقر عليه السلام در ذکر ائمه عليهم السلام در شب معراج و ديدن انوار ايشان تا آن که رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم فرمود: «ديدم علي را و... و... و... و حسن بن علي و الحجة القائم عليهم السلام را که گويا [قائم]ستاره ي درخشاني بود در ميان ايشان.
گفتم: اي پروردگار من! اينها کيستند؟
فرمود: «اينها ائمه اند عليهم السلام و اين قائم عليه السلام؛ حلال مي کند حلال مرا و حرام مي کند حرام مرا و انتقام مي کشد از دشمنان من.
اي محمد! او را دوست دار و دوست دار کسي راکه او را دوست دارد. دوم: شرافت نسبت؛ زيرا آن جناب داراست شرافت نسب همه ي پدران طاهرين خود عليهم السلام را که نسب ايشان، اشرف انساب است، و اختصاص دارد به رسيدن نسبش از طرف مادر، به جناب شمعون صفا - وصي حضرت عيسي عليه السلام - پس داخل شود در آن، سلسله ي بسياري از انبيا و اوصيا عليهم السلام که شمعون به آنها رسد.
سوم: بردن آن حضرت را در روز ولادت، به سراپرده ي عرش و خطاب خداوند تبارک و تعالي به او که: «مرحبا به تو اي بنده ي من براي نصرت دين من و اظهار امر من و هدايت عباد من! قسم خوردم به درستي که من به تو بگيرم و به تو بدهم و به تو بيامرزم و به تو عذاب کنم...».
چهارم: بيت الحمد؛ چنانکه «نعماني» و «مسعودي» و غير ايشان روايت کردند از حضرت باقر عليه السلام که فرمود: «از براي صاحب اين امر، خانه اي است که او را بيت الحمد مي گويند؛ در آن چراغي است که روشن است از آن روز که متولد شده و تا آن روز که با شمشير خروج کند خاموش نمي شود».
[ صفحه 35]
پنجم: جمع ميان کنيه ي رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم و اسم مبارک آن حضرت. و اين جمع، براي ديگران روا نيست و در «مناقب» روايت است که فرمود: «اسم مرا بگذاريد و کنيه ي مرا نگذاريد».
ششم: حرمت بردن نام آن جناب، چنانک هدر باب القاب در ذيل نام بيست و ششم گذشت.
هفتم: ختم وصايت پيامبر اسلام در روي زمين، به آن جناب.
هشتم: غيبت از روز ولادت و سپرده شدن به روح القدس، و تربيت شدن در عالم نور و فضاي قدس که هيچ جزيي از اجزاي آن، به لوث قذرات و کثافت و معاصي بني آدم و شياطين، ملوث نشده است.
نهم: معاشرت و مصاحبت نداشتن با کفار و منافقين و فساق، و نداشتن خوف و تقيه و مدارات با آنها، و دوري از ايشان.
از روز ولادت تاکنون، دست ظالمي به دامانش نرسيده و با کافر و منافقي مصاحبت ننموده و از منازلشان کناره گرفته و از حقي به جهت خوف يا مدارات دست نکشيده؛ بالجمله از غبار کردار و رفتار اغيار، بر آينه ي وجود حق نماي آن بزرگوار، گردي ننشته و از خارستان اجانب، خاري به دامان جلالش نخليده و (ذلک فضل الله يوتيه من يشاء) [1] .
دهم: نبودن بيعت احدي از جابران بر گردنش، چنان که در «اعلام الوري» روايت شده از حضرت امام حسن مجتبي عليه السلام که فرمود: «نيست از ما احدي مگر آن که واقع مي شود در گردن او بيعتي از براي طاغيه ي زمان او، مگر قائمي که نماز مي خواند روح الله - عيسي بن مريم عليهما السلام - پشت سر او».
[ صفحه 36]
يازدهم: داشتن علامتي در پشت، مثل علامت پشت مبارک رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم که آن ختم نبوت گويند، و شايد در آن جناب، اشاره به ختم وصايت باشد.
دوازدهم: اختصاص دادن خداوند آن جناب را در کتاب هاي آسماني سماويه و اخبار معراج از ساير اوصيا عليهم السلام، به ذکر او به لقب، بلکه به القاب متعدد.
سيزدهم: ظهور آيات غريبه و علامات سماويه و ارضيه براي ظهور موفور السرور آن حضرت که براي تولد و ظهور هيچ [امام و] حجتي نشده.
در کافي روايت شده از حضرت صادق عليه السلام که «آيات» در آيه ي شريفه ي (سنريهم آياتنا في الآفاق و في أنفسهم حتي يتبين لهم أنه الحق...) [2] را تفسير فرمود به آيات و علامات قبل از ظهور آن حضرت و تبين حق را به خروج قائم عليه السلام...
چهاردهم: نداي آسماني به اسم آن جناب عليه السلام، مقارن ظهور آن حضرت. چنان که علي بن ابراهيم در تفسير آيه ي شريفه ي (و استمع يوم يناد المناد من مکان قريب) [3] از حضرت صادق عليه السلام روايت کرده که فرمود: «منادي ندا مي کند به اسم قائم و اسم پدرش عليهما السلام».
و در تفسير (يوم يسمعون الصيحة بالحق ذلک يوم الخروج) [4] که ترجمه اش اين است: روزي که مي شنوند فرياد را، به راستي اين است روز خروج، فرمود: «صيحه ي قائم عليه السلام است».
[ صفحه 37]
و بر اين مضمون، اخبار بسيار، بلکه متجاوز از حد تواتر است و در بعضي از آنها نداي آسماني را از علائم حتمي ظهور آن حضرت شمرده اند.
پانزدهم: سايه انداختن ابري سفيد، پيوسته بر سر مبارک آن حضرت و ندا کردن منادي در آن ابر، به نحوي که مي شنوند آن را ثقلين که: «اوست مهدي آل محمد عليهم السلام پر مي کند زمين را از عدل، چنانکه پر شده از جور». و اين در خبر «لوح» است به روايت شيخ طوسي.
شانزدهم: تصرف نکردن طول روزگار و گردش ليل و نهار و سير فلک دوار، در بنيه و مزاج و اعضا و قوا و صورت و هيات آن حضرت که با اين طول عمر - که تا کنون (زمان تاليف کتاب نجم الثاقب [5] ) هزار و چهل و هشت سال از عمر شريفش گذشته و خداي داند که تا ظهور، به کجاي از سن رسد - چون ظاهر شود در صورت مرد سي يا چهل ساله باشد و مانند انبياي طويل الاعمار گذشته و غير ايشان نباشد که يکي، هدف تير پيري خود (... و هذا بعلي شيخا...) [6] باشد و ديگري به نوحه گري (اني وهن العظم مني و اشتعل الراس شيبا) [7] از ضعف پيري خويش بنالد.
شيخ صدوق روايت کرده از ابوصلت هروي که گفت: پرسيدم از حضرت رضا عليه السلام که: «چيست علامت قائم شما چون خروج نمايد؟»
فرمود: «علامتش آن است که در سن پير باشد، و به صورت، جوان؛ تا به مرتبه اي که نظر کننده به آن حضرت، گمان برد که در سن چهل سالگي
[ صفحه 38]
است يا کمتر از چهل سالگي. و ديگر از نشان هاي آن حضرت اين است که به گذشتن شبه ها و روزها بر آن حضرت، پيري بر آن جناب، راه نيابد تا زماني که اجل آن سرور، در رسد».
در «احتجاج» طبرسي روايت شده از امام حسن عليه السلام که در ضمن حالات آن جناب فرمود که: «طولاني مي کند خداوند عمر آن حضرت را، آن گاه ظاهر مي کند او را به قدرت خود در صورت جوان چهل ساله، و اين براي آن که بدانند که خداوند بر همه چيز قادر است [مي باشد]».
هفدهم: بيرون کردن زمين، گنج ها و ذخيره ها را که در آن پنهان و سپرده شده. در «کمال الدين» است که خداوند، در شب معراج به پيغمبر صلي الله عليه و اله و سلم فرمود: «از براي او - حضرت قائم عليه السلام - ظاهر مي کنم گنج ها و ذخيره ها را به مشيت خود».
در «ارشاد» شيخ مفيد است از امام صادق عليه السلام که فرمود: «چون قائم عليه السلام خروج کند، ظاهر مي کند زمين، گنج هاي خود را تا مي بينند مردم، آن گنج ها را بر روي زمين».
در «غيبت» نعماني است که امام باقر عليه السلام فرمود: «هر گاه که برخيزد قائم اهل بيت عليهم السلام تقسيم مي کند بالسويه» - تا اين که فرمود: - «و جمع مي شود در نزد او اموال دنيا از شکم زمين و از ظاهر آن».
هجدهم: زياد شدن باران و گياه و درختان و ميوه ها و ساير نعم ارضيه؛ به نحوي که مغايرت پيدا کند حالت زمين در آن وقت، با حالت آن در اوقات ديگر، و محقق شود قول خداي تعالي: (يوم تبدل الأرض غير الأرض) [8] .
[ صفحه 39]
نعماني روايت کرده از يکي از راويان که «مهدي عليه السلام، چنين کند». و مراد، تبديل صورت زمين است در زمان آن حضرت، به صوتي ديگر، به جهت کثرت عدل و باران و اشجار و گياه و ساير برکات.
نوزدهم: تکميل عقول مردم به برکت وجود آن حضرت و گذاشتن دست مبارک، بر سر ايشان، و رفتن کينه و حسد از دلهايشان و کثرت علوم و حکمت ايشان، چنان که در کتاب «زراد» است که گفت: «گفتم به امام صادق عليه السلام: مي ترسم که از مومنين نباشم.
فرمود: براي چه؟
گفتم: براي آن که نمي يابيم در ميان ·ود، کسي را که بوده باشد برادر او در نزد او برگزيده تر و محبوب تر از درهم و دينار، و مي يابيم درهم و دينار را محبوب تر در نزد خود از برادري که جمع نموده ميان ما و او موالات امير المومنين عليه السلام.
فرمود: نه چنين است. شماها مومنيد و لکن کامل نخواهيد کرد ايمان خود را تا اين که خروج کند قائم عليه السلام، پس در آن زمان، جمع مي نمايد خداوند تبارک و تعالي عقول شما را».
در «خرايج» راوندي و «کمال الدين» صدوق روايت است از حضرت باقر عليه السلام که فرمود: «هر گاه خروج کرد قائم ما عليه السلام، مي گذارد دست خود را بر سر بندگان، پس جمع مي نمايد به سبب آن، عقل هاي ايشان را و کامل مي گردد به آن، خردهاي ايشان».
بيستم: قوت خارج از عادت، در ديدگان و گوش هاي آن حضرت و اصحاب او.
[ صفحه 40]
چنانکه در «کافي» و «خرايج» روايت است از امام صادق عليه السلام که فرمودند: «به درستي که قائم ما هرگاه خروج کند، قوت مي دهد خداوند در گوش ها و چشم هاي شيعيان ما تا اين که مي شود ميان ايشان و قائم عليه السلام، به قدر چهار فرسخ، پس با ايشان تکلم مي کند و ايشان مي شنوند و نظر مي کنند به سوي آن جناب».
شيخ جليل، فضل بن شاذان، در کتاب «غيبت» خود روايت کرده از حضرت صادق عليه السلام که فرمودند: «به درستي که مومن، در زمان قائم عليه السلام در مشرق است، و مي بيند برادر خود را که در مغرب است و همچنين، آن که در مغرب است، مي بيند برادر خود را که در مشرق است».
بيست و يکم: دادن قوت چهل مرد به هر يک از اعوان و انصار آن حضرت. چنانکه در «کافي» است از عبد الملک بن اعين که گفت: «برخاستم در نزد ابي جعفر عليه السلام، تکيه کردم بر دستم، پس گريستم و گفتم: آرزو داشتم که من درک نمايم اين امر را - يعني سلطنت ظاهر ائمه عليهم السلام - را و در من قوتي باشد».
پس فرمود: «آيا راضي نيستيد که دشمنان شما بکشند بعضي، بعضي را و شما در خانه هاي خود آسوده باشيد؟ اگر مرا چنان شد، يعني فرج عظيم آمد، داده مي شود به هر مردي از شما، قوت چهل مرد و گردانده مي شود دلهاي شما مانند پارهي آهن (يعني در محکم بودن) اگر خواستيد به آن قوت، کوه را برکنيد، خواهيد توانست و شماييد قوام زمين و خزان آن».
و در «کمال الدين» صدوق روايت است از امام صادق عليه السلام که فرمود: «نگفت جناب لوط به قوم خود (لو أن لي بکم قوة أو آوي الي رکن
[ صفحه 41]
شديد) [9] مگر در قياس و آرزوي قوت قائم عليه السلام، و ذکر نکرد مگر شدت اصحاب او را که داده مي شود به يک مرد از ايشان، قوت چهل مرد».
و اين مضمون را شيخ صدوق در «خصال» از حضرت سجاد عليه السلام و شيخ مفيد در «اختصاص» و ابن قولويه در «کامل الزياره» و فضل بن شاذان در «غيبت» خود، از امام صادق عليه السلام و عياشي در «تفسير» خود روايت کردند.
و در «کمال الدين» است که امير المومنين عليه السلام فرمود: «آن جناب، دست خود را بر سر بندگان خدا بگذارد؛ پس نماند مومني مگر آن که دلش محکم تر از پاره ي آهن شود، و بدهد به او قوت چهل مرد را».
بيست و دوم: برداشته شدن تقيه و خوف از کفار و مشرکان و منافقان، و ميسر شدن بندگي خداي تعالي و سلوک در امور دنيا و دين، حسب قوانين الهيه و فرامين آسمانيه، بدون حاجت به دست برداشتن از پاره اي از آنها از بيم مخالفان، و ارتکاب اعمال ناشايسته؛ چنان که خداي تعالي وعده فرموده در کلام خود: (وعد الله الذين آمنوا منکم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم في الأرض کما استخلف الذين من قبلهم و ليمکنن لهم دينهم الذي ارتضي لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم أمنا يعبدونني لا يشرکون بي شيئا...)؛ [10] وعده داده خداي تعالي آنان را که ايمان آوردند از شما و کارهاي شايسته کردند که البته خليفه گرداند ايشان را چنان که خليفه گردانيد آنان را که پيش از ايشان بودند و البته متمکن خواهد کرد براي ايشان، دين ايشان را که پسنديد برايشان، و البته تبديل خواهد کرد ترس ايشان را به ايمني، که بپرستند مرا و شريک قرار ندهند براي من چيزي را.
[ صفحه 42]
شيخ طبرسي در «مجمع البيان» فرمود که: «روايت از اهل بيت عليهم السلام اين است که آيه، در حق مهدي عليه السلام است».
و روايت کرده عياشي که حضرت سجاد عليه السلام اين آيه را تلاوت کرد، آن گاه فرمود که: «ايشان و الله شيعيان ما اهل بيت اند. اين کار، يعني اين سه احسان بزرگ، [11] به ايشان مي شود بر دست مردي از ما، و او مهدي اين امت است».
بيست و سوم: فراگرفتن سلطنت آن حضرت، تمام روي زمين را، از مشرق تا مغرب، بر و بحر، معموره و خراب و کوه و دشت؛ نماند جايي که حکمش جاري و امرش نافذ نشود و اخبار در اين معني متواتر است.
شيخ صدوق در «علل» و «عيون» و «کمال الدين» روايت کرده از رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم در خبري طولاني که فرمود: «در شب معراج نظر کردم به ساق عرش. پس ديدم دوازده نور را؛ در هر نوري سطر سبزي بود که بر آن، اسم وصيي از اوصياي من بود؛ اول ايشان علي بن ابي طالب عليه السلام و آخر ايشان مهدي امت من».
گفتم: «اي پروردگار من! اينها اوصياي منند پس از من؟»
پس خطاب رسيد که: «اي محمد! اينها اوليا و اوصيا و حجت هاي منند بعد از تو بر خلق، و ايشان اوصياي تو هستند و خلفاي تو و بهترين خلق من بعد از تو.
قسم به عزت و جلال خود که التبه ظاهر کنم به ايشان، دين خود را و بلند کنم به ايشان، کلمه ي خود را و پاک کنم به آخر ايشان، زمين خود را از
[ صفحه 43]
دشمنان خود و البته مالک گردانم او را مشرق هاي زمين و مغرب هاي آن را و البته مسخر کنم براي او بادها را و البته هموار کنم براي او ابرهاي سخت را و البته بالا برم او را در اسباب - يعني راه هاي آسمان - و البته ياري کنم او را به لشکر خود و قوت دهم او را به ملائکه خود؛ تا بالا گيرد دعوت من، و جمع شوند خلايق بر توحيد من. آن گاه سلطنت او را دوام دهم و روزگار سلطنت را ميان اولياي خود، تا روز قيامت، به نوبت گذارم».
بيست و چهارم: پر شدن تمام روي زمين از عدل و داد؛ چنانکه در کمتر خبري - الهي يا نبوي، خاصي يا عامي - ذکري از حضرت مهدي عليه السلام شده که اين بشارت و اين منقبت براي آن جناب، مذکور نباشد در آن.
در «عيون» شيخ صدوق روايت است از امام رضا عليه السلام که فرمود: «چون آن حضرت خروج کند، روشن شود زمين به نور پروردگار خود و گذاشته شود ميزان عدل، ميان مردم؛ پس ظلم نمي کند احدي، احدي را».
در «ارشاد» شيخ مفيد روايت است از حضرت صادق عليه السلام که فرمود: «هر گاه قائم عليه السلام خروج کرد، حکم مي کند به عدل و مرتفع مي شود در ايام او جور، و ايمن مي شود به او راه ها، و بيرون مي آورد زمين، برکات خود را، و بر مي گردد هر حقي به سوي اهل آن حق، و باقي نمي ماند اهل ديني مگر آن که اظهار اسلام کند و اعتراف کند به ايمان».
در «کمال الدين» است که ريان بن الصلت عرض کرد به امام رضا عليه السلام که: «تو صاحب اين امري؟»
فرمود: «من صاحب اين امر هستم و لکن نيستم آن کسي که پر مي کند زمين را از عدل، چنان که پر شده از جور».
[ صفحه 44]
بيست و پنجم: حکم فرمودن در ميان مردم به علم امامت خود و نخواستن بينه و شاهد از احدي.
در «بصائر الدرجات» صفار روايت است از امام صادق عليه السلام که فرمود: «هرگز دنيا به آخر نخواهد رسيد مگر اين که خروج کند مردي از ما اهل بيت که حکم کند به حکم داوود و آل داوود؛ نخواهد از مردم، بينه».
به روايت ديگر فرمود: «عطا خواهد کرد به هر نفسي (کسي) حکم او را». نيز روايت کرده از آن جناب که فرمود: «هر گاه قائم آل محمد عليهم السلام مخروج کرد، حکم مي کند به حکم داوود و سليمان؛ نمي خواهد از مردم، شاهدي».
در «دعوات» سيد فضل الله راوندي روايت است از حضرت عسکري عليه السلام که در جواب آن کسي که پرسيد: «چون قائم عليه السلام برخاست، به چه حکم مي کند؟»، نوشت: «پس هرگاه خروج کرد، حکم مي کند ميان مردم به علم خود، مثل حکم داوود، و نمي خواهد از مردم، بينه».
بيست و ششم: اطاعت حيوانات، از انصار و ياران آن حضرت.
بيست و هفتم: امتياز دادن خداوند تبارک و تعالي، آن حضرت را در شب معراج پيغمبر صلي الله عليه و اله و سلم - بعد از نماياندن اشباح نورانيه ي ائمه عليهم السلام به آن حضرت، از امير المومنين عليه السلام تا حجت عصر عليه السلام - به اين که فرمود به روايت ابن عباس: «اين قائم عليه السلام، حلال مي کند حلال مرا و حرام مي کند حرام مرا و انتقام مي کشد - اي محمد! - از اعداي من. اي محمد! دوست دار او را و دوست دار کسي را که دوست مي دارد او را».
بيست و هشتم: نزول حضرت روح الله - عيسي بن مريم عليهما السلام - از آسمان، براي ياري حضرت مهدي عليه السلام و نماز کردن پشت سر آن جناب.
[ صفحه 45]
در «کمال الدين» روايت است از رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم که فرمود: «قسم به آن که مرا به راستي به پيغمبري فرستاد که اگر نماند از دنيا مگر يک روز، طولاني مي کند خدا آن روز را تا خروج کند در آن روز، فرزندم مهدي، و فرود آيد روح الله - عيسي بن مريم عليهما السلام - و نماز کند پشت سر او».
در «اعلام الوري» از شيخ طبرسي روايت شده از حضرت امام حسن مجتبي عليه السلام که فرمود: «نيست از ما احدي مگر آن که واقع مي شود در گردن او بيعت از طاغيه ي زمان او، مگر قائمي که نماز مي کند روح الله - عيسي عليه السلام - پشت سر او».
در «غيبت» شيخ طوسي روايت شده از آن جناب صلي الله عليه و اله و سلم که فرمود به فاطمه عليها السلام که: «اي فرزند من! داده شده به ما اهل بيت، هفت چيز که داده نشده به احدي پيش از ما:
1- پيغمبر ما بهترين پيغمبران است و آن پدر تو است.
2- وصي ما بهترين اوصياست و آن شوهر تو است.
3- و شهيد ما بهترين شهداست و آن عم پدر تو - حمزه - است.
4- از ماست کسي که براي او دو بال سبز است که پروواز مي کنه به آن، در بهشت.
5 و 6- از ماست دو سبط اين امت و آن دو پسر تو، حسن و حسينند.
7- از ماست - قسم به خداوندي که نيست خدايي جز او! - مهدي اين امت؛ آن که نماز مي کند پشت سر او، عيسي بن مريم».
آن گاه دست مبارک بر کتف حسين عليه السلام گذاشت و سه مرتبه فرمود: «از اين است».
[ صفحه 46]
بيست و نهم: قتل دجال لعين که از عذابهاي الهي است براي اهل قبله.
سي ام: انقطاع سلطنت جابران و دولت ظالمان در دنيا، به وجود او. و مکرر حضرت صادق عليه السلام به اين بيت مترنم بودند:
لکل أناس دولة يرقبونها
و دولتنا في آخر الدهر يظهر
و در «غيبت» نعماني روايت شده از امام باقر عليه السلام که فرمود: «دولت ما آخر دولت هاست و نمي ماند اهل بيتي که براي ايشان دولتي است مگر آن که سلطنت خواهند کرد پيش از ما؛ تا اين که آن گاه که بينند سيره و سلوک ما را، نگويند که هرگاه ما سلطنت مي کرديم، سلوک مي نموديم مثل سلوک اين جماعت، و اين است قول خداي عز و جل: (و العاقبة للمتقين)». [12] .
در «غيبت» فضل بن شاذان همين خبر را به سند صحيح از حضرت صادق عليه السلام روايت کرده است.
پوشيده نماند که آنچه ذکر کرديم، [13] نمونه اي است از خصايص و تشريفات الهيه ي مهدويه که معلوم مي شود اندکي از مقامات عاليه ي آن حضرت و بزرگي سلطنت آن جناب که کسي نديده و نشنديده و نخواهد ديد، و رفع مي شود استغراب [14] بعض آنچه وارد شده در حق آن حضرت.
شيخ نعماني در «غيبت» خود روايت کرده که: «کسي پرسيد از حضرت صادق عليه السلام که: آيا قائم عليه السلام متولد شده؟ فرمود: نه! اگر من او را درک کنم، هر آينه خدمت مي کنم او را، در ايام حيات خود.
[ صفحه 47]
و آن جناب، بعد از نماز ظهر، دعا مي کردند براي حضرت قائم عليه السلام. پس راوي عرض کرد که: «براي خود دعا کردي؟
فرمود: دعا کردم براي نور آل محمد عليهم السلام و سابق ايشان و انتقام کشنده از اعداي ايشان».
[ صفحه 48]
پاورقي
[1] سوره ي مائده: آيه ي 54- سوره ي حديد: آيه ي 21- سوره ي جمعه: آيه ي 4.
[2] سوره ي فصلت: آيه ي 53.
[3] سوره ي ق: آيه ي 41.
[4] سوره ي ق: آيه ي 42.
[5] تاريخ تاليف نجم الثاقب، سال 1303 هجري قمري مي باشد.
[6] سوره ي هود: آيه ي 72.
[7] سوره ي مريم: آيه ي 4.
[8] سوره ي ابراهيم: آيه ي 48.
[9] سوره ي هود: آيه ي 80.
[10] سوره ي نور: آيه ي 55.
[11] استخلاف و تمکين دين و تبديل خوف به امن، منظور است.
[12] سوره ي اعراف: آيه ي 128.
[13] در نجم الثاقب، 46 امتياز نقل شده که در اينجا به 30 تاي از آنها اکتفا شد.
[14] عجيب و غريب به نظر رسيدن.