بازگشت

جمع بين حکايات و روايت کذب الوقاتون


در جمع بين حکايات و قصه هاي گذشته و بين روايتي که در تکذيب مدعي مشاهده آن جناب عليه السلام، در غيبت کبري رسيده است

شيخ صدوق رحمه الله در «کمال الدين» و شيخ طبرسي رحمه الله در «احتجاج» روايت کرده اند که: بيرون آمد توقيع به سوي ابي الحسن سمري که:

«اي علي بن محمد سمري! بشنو! خداوند، اجر برادران تو را در تو بزرگ گرداند، پس به درستي که تو فوت خواهي شد، از حال تا شش روز؛ پس جمع کن امر خود را و وصيت مکن به احدي که قائم مقام تو باشد بعد از وفات تو؛ پس به تحقيق که واقع شد غيبت تامه؛ پس ظهوري نيست مگر بعد از اذن خداي تعالي، و اين بعد از طول زمان و قساوت قلوب و پر شدن زمين است از جور. و زود است که مي آيد از شيعه ي من کسي که مدعي مشاهده است؛ آگاه باشيد که هر کس مدعي شود مشاهده را پيش از خروج سفياني و صيحه، [1] پس او کذاب و مفتري است؛ و لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم».

و نيز در چند خبر ديگر اشاره به اين مطلب فرموده اند.

و جواب از اين خبر به چند وجه است:



[ صفحه 200]



جواب اول آن که: اين خبر که سندش ضعيف است و غير آن، خبر واحد است که جز ظن و گمان از آن حاصل نشود و موجب جزم و يقين نباشد؛ پس قابليت ندارد که معارضه کند با وجدان قطعي، که از مجموع قصص و حکايات - که تعدادي از آنها در باب يازدهم نقل شده - پيدا مي شود؛ هر چند از هر يک آنها پيدا نشود؛ بلکه برخي از آن حکايات دارا بود کرامات و خارق عاداتي را که ممکن نباشد صدور آنها از غير آن جناب عليه السلام.

پس چگونه رواست اعراض از آنها به جهت وجود خبر ضعيفي که ناقل آن که شيخ طوسي است، به آن در همان کتاب عمل نکرده؛ پس چه رسد به غير او.

و علماي اعلام - از قديم تا حال - امثال آن حکايات را قبول دارند و در کتب ضبط فرموده اند و به آن استدلال کرده اند و از يکديگر گرفته اند و از هر کس که اطمينان به صدق کلام او داشته اند، تصديق کرده اند.

جواب دوم آن که: شايد مراد از اين خبر، تکذيب کساني باشد که مدعي مشاهده اند با ادعاي نيابت و رساندن اخبار از جانب آن عليه السلام به سوي شيعه؛ چنان که سفراي خاص آن حضرت در غيبت صغري داشتند. و اين جواب، از علامه ي مجلسي در کتاب «بحار» است.

جواب سوم آن که: زين الدين علي بن فاضل، به سيد شمس الدين عرض کرد که: «اي سيد من! ما روايت کرديم احاديثي از مشايخ خود، از صاحب الامر عليه السلام که آن حضرت فرمود: هر که در غيبت کبري گويد که مرا ديده، به تحقيق که دروغ گفته، پس چگونه در ميان شما کسي است که مي گويد من آن حضرت را ديده ام؟



[ صفحه 201]



سيد شمس الدين گفت: راست مي گويي؛ آن حضرت اين سخن را فرمود در آن زمان، به سبب بسياري دشمنان، از اهل بيت خود و غير ايشان از فراعنه ي زمان از خلفاي بني عباس؛ حتي آن که شيعيان در آن زمان، يکديگر را منع مي کردند از ذکر کردن احوال آن جناب، و اکنون زمان طول کشيده و دشمنان از او مايوس گرديدند.

جواب چهارم آن که: علامه ي طباطبايي بحر العلوم رحمه الله در کتاب رجال خود در شرح حال شيخ مفيد، بعد از توقيعات مشهوره، به اين عبارت فرمود که: «اشکال مي شود در مورد اين توقيع ها به سبب وقوع آنها در غيبت کبري و جهالت آن شخص که اين توقيعات را رسانده و دعوي کردن او، مشاهده را بعد از غيبت صغري.

و ممکن است دفع اين اشکال به اين که مشاهده که ممنوع شده، اين است که مشاهده کند امام عليه السلام را و در آن حالي که مشاهده مي کند آن جناب را بداند که اوست حجت عليه السلام، و براي ما معلوم نشده که آورنده ي توقيع ها، دعوي اين مطلب را کرده باشند».

و نيز علامه ي بحر العلوم در کتاب «فوايد» خود، در مساله ي اجماع فرموده: «و بسا مي شود که براي بعضي از علماي ابرار، علم به قول امام عليه السلام بعينه حاصل شود بر وجهي که منافي نباشد با امتناع رويت امام زمان عليه السلام در مدت غيبت. پس متمکن نمي شود از تصريح نسبت آن قول به امام عليه السلام؛ پس اظهار مي کند آن قول را به عنوان اجماع، تا جمع کرده باشد ميان اظهار حق و نهي از افشاي مثل اين سر».

و شايد مراد ايشان از اين کلام، وجه آينده باشد.



[ صفحه 202]



جواب پنجم آن که: باز علامه ي بحر العلوم، در رجال، بعد از کلام سابق فرموده که: «و گاهي هست که منع شود امتناع مشاهده در شان خواص - هر چند دلالت دارد بر آن ظاهر اخبار- به سبب دلالت عقل و دلالت بعضي از آثار».

شايد مراد از آثار، همان حکايت سابقه است که از جمله ي آنها است حکايت خود ايشان.

يا خبري است که نقل شده از امير المومنين عليه السلام که فرمود: «صاحب الامر ظاهر مي شود و نيست در گردن او از براي احدي بيعتي و نه عهدي و نه عقدي و نه ذمه اي؛ پنهان مي شود از خلق تا وقت ظهورش.

راوي عرض کرد: يا امير المومنين! ديده نمي شود پيش از ظهورش؟

فرمود: بلکه ديده مي شود وقت ولادتش و ظاهر مي شود براهين و دلايل، و مي بيند او را چشم هاي عارفين به فضل او که شاکرين کاملين هستند؛ بشارت مي دهند به وجود او به کساني که شک دارند در او».

شيخ طوسي و شيخ صدوق و ابي جعفر، محمد بن جرير طبري به سندهاي معتبره روايت کرده اند قصه ي علي بن ابراهيم بن مهزيار را و کيفيت رفتن او را از اهواز به کوفه و از آنجا به مدينه و از آنجا به مکه و تفحص کردن او، از حال امام عصر عليه السلام و رسيدن او را در حال طواف، خدمت جواني که او را برد به همراه خود و در نزديک طايف در مرغزاري که رشک بهشت برين بود، به خدمت امام عليه السلام رسيد. و به روايت طبري، چون به خدمت آن جواني که يکي از خواص، بلکه از نزديکان خاص امام زمان عليه السلام بود، رسيد، آن جوان به او گفت: «چه مي خواهي اي ابو الحسن؟!

گفت: امام محجوب از عالم را.



[ صفحه 203]



گفت: آن جناب محجوب نيست از شماها، و لکن محجوب کرده آن جناب را از شما بدي کردارهاي شما...».

در اين کلام، اشاره است به اين که اگر کسي را عمل بدي نباشد و کرداد و گفتار خود را از قذرات معاصي و آنچه منافي سيره ي اصحاب آن جناب است، پاک و پاکيزه کرده باشد، براي او حجابي نيست از رسيدن خدمت آن جناب.

و علماي اعلام و مهره ي فن اخبار و علم کلام، تصريح فرموده اند بر امکان رويت در غيبت کبري.

و سيد مرتضي در «تنزيه الانبياء» در جواب آن کسي که گفته: «هر گاه امام غايب باشد به نحوي که نرسد به خدمت او احدي از خلق، و منتفع نشود به او، پس چه فرق است ميان وجود او و عدم او؟»

فرموده: «اول چيزي که در جواب او مي گوييم، اين که: ما قطع نداريم که نمي رسد خدمت او احدي، و ملاقات نمي کند او را بشري، و اين امري است که معلوم نشده، و راهي نيست به سوي يقين کردن به آن...».

و نيز در جواب آن که گفته: «هر گاه علت در پنهان شدن امام، خوف اوست از ظالمين، و تقيه ي او از معاندين، پس اين علت، زايل است در حق مواليان و شيعيان او؛ پس واجب است که ظاهر شود براي ايشان»، فرموده که: «ممتنع نيست اين که امام ظاهر شود از براي بعضي از اولياي خود، و اين امري است که نمي شود يقين کرد به نبودن آن و امتناع آن؛ هر کسي از حال خود خبر دارد؛ راهي نيست براي او به سوي فهميدن حال غير خود».



[ صفحه 204]



و در کتاب «مقنع» [2] که رساله ي مختصري است در غيبت، قريب به اين مضمون را فرموده اند.

شيخ طوسي در کتاب «غيبت» در جواب از سوال مذکور فرمود: «و آنچه سزاوار است که جواب داده شود از اين سوالي که آن را از مخالف نقل کرديم، اين که مي گوييم: ما که علم نداريم بر پنهان بودن آن جناب از جميع اولياي خود، بلکه جايز است ظاهر شود از براي اکثر ايشان.

و نمي داند هيچ انساني مگر حال خود را؛ پس اگر ظاهر شد براي او، پس شبهات او رفع شده، و اگر ظاهر نشد براي او، پس مي داند که آن جناب ظاهر نشده براي او، به جهت امري که راجع است به او؛ يعني براي مانعي است که در اوست؛ هر چند نمي داند آن مانع را، و به جهت تقصيري است که از طرف اوست...».

و سيد رضي الدين، علي بن طاووس، در چند جا، از کتاب «کشف المحجه» به کنايه و تصريح، دعواي اين مقام را - يعني خدمت امام زمان عليه السلام رسيدن را - کرده؛ در يک جا فرموده: «بدان اي فرزند من محمد! که غيبت مولاي ما مهدي عليه السلام که متحير نموده مخالف و بعضي از موافقين را، از جمله ي دليل هاست بر ثبوت امامت آن جناب و امامت آباء طاهرين او عليهم السلام؛ زيرا که تو هر گاه واقف شدي بر کتب شيعه و غير شيعه - مثل کتاب «غيبت» ابن بابويه و کتاب «غيبت» نعماني و مثل کتاب «شفا و جلا» و مثل کتاب حافظ ابي نعيم در اخبار مهدي و صفات او و حقيقت بيرون آمدن او



[ صفحه 205]



و ثبوت او، و کتاب هايي که اشاره کردم به آنها در کتاب «طرايف» - مي يابي آنها يا بيشتر آنها را که متضمن است اين مطلب را که او غايب خواهد شد غيبت طولاني؛ تا اين که برمي گردد از امامت او بعضي از کساني که قايل بودند به آن؛ پس اگر غيبت نکند اين غيبت را، طعني خواهد بود در امامت پدران آن جناب و خودش.

پس غيبت، حجت شد براي ايشان و براي آن حضرت بر مخالفين او، در اثبات امامتش و صحت غيبتش؛ با آن که آن جناب عليه السلام حاضر است با خداي تعالي بر نحو يقين، و جز اين نيست که غايب شده از آن که ملاقات نکرده او را از خلق، به جهت عدم متابعت از آن حضرت، و عدم متابعت پروردگار عالميان».

و در جاي ديگر فرموده است که: «اگر ادراک کردم موافقت توفيق تو را از براي کشف نمودن اسرار براي تو، مي شناسانم تو را از خبر مهدي عليه السلام چيزي را که مشتبه نشود، و مستغني شوي به اين، از دليل هاي عقليه و از روايات.

به درستي که آن جناب عليه السلام زنده و موجود است بر نحو تحقيق، معذور است از کشف امر خود، تا آن که اذن دهد او را تدبير خداوند رحيم شفيق؛ چنان که جاري شده بود بر اين، عادت بسياري از انبيا و اوصيا؛ پس بدان اين را به نحو يقين، و بگردان اين را عقيده و دين خود؛ به درستي که پدر تو، شناخته آن جناب را واضح و روشن تر از شناختن نور خورشيد آسمان.

و راه باز است به سوي امام، براي کسي که خداوند - جل جلاله - عنايت خود و تمام احسانش را به او اراده نموده».



[ صفحه 206]



شيخ محقق جليل، شيخ اسد الله شوشتري کاظميني، در کتاب «کشف القناع» در ضمن اقسام اجماع، غير از اجماع مصطلح و معروف، مي فرمايد: «سوم از آنها اين که حاصل شود براي يکي از سفراي امام غايب عليه السلام علم به قول امام، به جهت نقل کردن مثل او براي او در نهاني، يا به سبب توقيع و مکاتبه، يا به شنيدن از خود آن جناب، شفاها بر وجهي که منافي نباشد با امتناع رويت در زمان غيبت، يا حاصل شود آن علم از براي بعضي از حاملان اسرار ايشان، و ممکن نباشد او را تصريح کردن بر آنچه او بر آن مطلع شده است».

جواب ششم آن کهه: آنچه مخفي و مستور است بر انام، مکان و مستقر آن جناب عليه السلام است؛ پس راهي نيست به سوي آن از براي احدي، و نمي رسد به آنجا بشري، و نمي داند آن را کسي حتي خاصان و مواليان و فرزندان آن جناب.

پس منافات ندارد ملاقات و مشاهده ي آن جناب در اماکن و مقامات - که ذکر شد پاره اي از آنها - و ظهور آن حضرت در نزد مضطر مستغيث ملتجي شده به آن جناب، که اجابت ملهوف، و اغاثه ي مضطر، يکي از مناصب آن جناب است.

و مويد اين احتمال، خبري است که روايت شده در «کافي» از اسحاق بن عمال که گفت: فرمود ابوعبدالله عليه السلام که: «از براي قائم عليه السلام دو غيبت است؛ يکي از آنها کوتاه است... و ديگري طولاني، که در دومي نمي داند مکان آن جناب را مگر خواص از مواليانش».

و شيخ نعاني از اسحاق بن عمار روايت کرده که گفت: شنيدم که



[ صفحه 207]



ابوعبدالله، جعفر بن محمد عليهما السلام مي فرمايد: «از براي قائم عليه السلام دو غيبت است؛ يکي از آنها طولاني است و ديگري کوتاه است؛ در يکي عالم است به مکان او در آن غيبت، خاصه از شيعيان او، و در ديگري عالم نيست به مکان او خاصه ي مواليان او در دين او».

مخفي نماند که اين خبر اسحاق، همان خبر اسحاق مروي در «کافي» است، و در بعضي نسخ چنان است که ذکر کرديم، و در بعضي، مطابق نسخه ي «کافي» است، و به هر دو نسخه ي خبر، جوابي است از اصل مقصود؛

چه بنابر خبر «کافي» دلالت دارد بر آن که خاصان از مواليانش در غيبت کبري، عالمند به مستقر و مکان آن جناب، پس مويد جواب پنجم باشد، و بنا بر بعض نسخ نعماني، مراد آن خواهد بود که خاصان، در آن وقت، عالم نيستند به محل اقامه ي آن حضرت؛ پس نفي نمي کند مشاهده و رويت را در اماکن ديگر؛ «والله تعالي هو العالم».


پاورقي

[1] خروج سفياني و صيحه و صداي آسماني از علامت هاي ظهور امام عصر عليه السلام است.

[2] در اوايل کتاب نجم الثاقب فرموده اند: کتاب مقنع درباره ي غيبت امام زمان است از سيد مرتضي که براي وزير مغربي نوشته است.