نقل از سيد علي خان موسوي
سيد فاضل، سيد علي خان، فرزندي عالم جليل، سيد خلف بن سيد عبد المطلب موسوي مشعشعي حويزي، در کتاب «خير المقال» در ضمن حکايات آنان که در غيبت، امام عصر عليه السلام را ديدند گفته که: از آن جمله است حکايتي که خبر داد ما را به آن: «مردي از اهل ايمان، از کساني که من وثوق دارم به آنها که: او حج کرد با جماعتي از راه احساء، در قافله ي کمي. پس چون مراجعت کردند، مردي با ايشان بود که گاهي پياده مي رفت و گاهي سوار مي شد؛ پس اتفاق افتاد که در يکي از منازل، سير آن قافله بيشتر از ساير منازل شد و از براي آن مرد، سواري ميسر نشد.
پس فرود آمدند براي خواب و اندکي استراحت؛ آن گاه از آنجا کوچ کردند. آن مرد از شدت تعب و رنجي که به او رسيده بود، بيدار نشد؛ آن جماعت نيز در تفحص او برنيامدند و آن مرد در خواب ماند تا آن که حرارت آفتاب او را بيدار کرد؛ چون بيدار شد، کسي را نديد؛ پس پياده به راه افتاد و يقين داشت به هلاکت خود.
پس استغاثه نمود به حضرت مهدي عليه السلام؛ پس در آن حال بود که ديد مردي را که در هيات اهل بيابان است و سوار است بر ناقه اي؛ پس فرمود: اي فلان! تو از قافله وامانده اي؟
گفتم: آري.
گفت: آيا دوست داري که تو را برسانم به رفقاي تو؟
گفتم: اين - والله - مطلوب من است و سواي آن چيزي نيست.
فرمود: پس نزديک من بيا! و ناقه ي خود را خوابانيد و مرا در رديف خود
[ صفحه 192]
سوار کرد و به راه افتاد؛ پس نرفتيم چند گامي مگر رسيديم به قافله؛ چون نزديک آنها شديم، گفت: اينها رفقاي تواند؛ آن گاه مرا گذاشت و رفت».