بازگشت

مقدس اردبيلي


سيد نعمت الله جزايري در «الانوار النعمانيه» فرموده که: «خبر داد مرا موثق ترين اساتيد من در علم و عمل که: از براي ملا احمد اردبيلي، شاگردي بود از اهل تفرش که نام او مير علام بود؛ در نهايت فضل و ورع بود، و او نقل کرد: مرا حجره اي بود در مدرسه اي که محيط است به قبه ي شريفه. پس يک شب از مطالعه ي خود فارغ شدم - و بسيار از شب گذشته بود - بيرون آمدم از حجره و نظر مي کردم در اطراف، و آن شب سخت تاريک بود؛ مردي را ديدم که رو به حرم کرده، مي آيد؛ گفتم: شايد اين دزد است آمده که چيزي از قنديل ها را بدزدد.

پس، از حجره ي خود به زير آمدم و رفتم به نزديکي او و او مرا نمي ديد. رفت به نزديکي در حرم مطهر و ايستاد؛ ديدم قفل را که افتاد و باز شد



[ صفحه 184]



براي او؛ در دوم و سوم به همين ترتيب، و مشرف شد بر قبر شريف؛ سلام کرد و از جانب قبر مطهر جواب شنيد.

پس شناختم صداي او را که سخن مي گفت با امام عليه السلام در مساله علميه ي؛ آن گاه بيرون رفت از نجف و متوجه شد به سوي مسجد کوفه؛ پس من از عقب او رفتم و او مرا نمي ديد. پس چون رسيد به محراب مسجد، شنيدم او را که سخن مي گويد با شخصي ديگر در همان مساله؛ برگشت و من از عقب او برگشتم و او مرا نمي ديد.

چون رسيد به دروازه ي نجف، صبح روشن شده بود؛ خود را بر او ظاهر کردم و گفتم: «من بودم با تو از اول تا آخر؛ مرا آگاه کن که شخص اولي، کي بود که در قبه ي شريفه با او سخن مي گفتي، و شخص دوم، کي بود که با او سخن مي گفتي در کوفه؟؛ پس عهدها از من گرفت که خبر ندهم به سر او، تا آن که وفات کند.

پس به من فرمود: اي فرزند من! بر من بعضي از مسايل، مشتبه مي شود؛ پس بسا هست بيرون مي روم در شب، نزد قبر امير المومنين عليه السلام و در آن مساله، با آن جناب، تکلم مي کنم و جواب مي شنوم، و در اين شب مرا به سوي صاحب الزمان عليه السلام حواله فرمود و فرمود که: فرزندم مهدي عليه السلام امشب در مسجد کوفه است؛ پس برو به نزد او و اين مساله را از او سوال کن! و اين شخص، مهدي عليه السلام بود.

مولف گويد که: فاضل نحرير، ميرزا عبد الله اصفهاني در «رياض العلماء» ذکر کرده که سيد مير علام، عالم فاضل جليل معروف است، و مثل اسم خود علامه بود و از افاضل شاگردان ملا احمد اردبيلي بود و از



[ صفحه 185]



براي او فوايد و افادات و تعليقاتي است بر کتب در اصناف علوم. چون سوال کردند از ملا احمد در هنگام وفات او که بعد از وفات او به کدام يک از شاگردان او رجوع کنند و اخذ علوم نمايند، فرمود: «اما در شرعيات، پس به ميرر علام و در عقليات، به مير فيض الله.

و شيخ ابو علي در حاشيه ي رجال خود از استاد خود وحيد بهبهاني نقل کرده که مير علام مذکور، جد سيد سند، سيد ميرزا است که از اجلاء ساکنين نجف اشرف بود و از جمله ي علمايي که در قضيه ي طاعون - که واقع شده بود که در بغداد و حوالي آن، در سال 1186- وفات کردند.

علامه ي مجلسي در «بحار» فرموده که: جماعتي مرا خبر دادند از سيد فاضل، مير علام که او گفت:...؛ با مختصر اختلافي، و آخر آن در «بحار» چنين است که:

من در عقب او بودم تا آن که در مسجد حنانه مرا سرفه گرفت، به نحوي که نتوانستم آن را از خود دفع کنم و چون سرفه ي مرا شنيد، به سوي من التفات نموده، مرا شناخت و گفت: تو مير علامي؟؛ گفتم: بلي! گفت: در اينجا چه مي کني؟ گفتم: من با تو بودم در وقتي که داخل روضه ي مقدسه شدي تا حال، و تو را قسم مي دهم به حق صاحب قبر، که مرا بر آنچه در اين شب بر تو جاري شده، خبر دهي، از اول تا آخر.

گفت: خبر مي دهم به شرطي که مادام حيات من، به احدي خبر ندهي. و چون از من عهد گرفت، گفت: من در بعضي از مسايل فکر مي کردم و آن مساله بر من مشکل شده بود؛ پس در دل من افتاد که نزد حضرت امير المومنين عليه السلام بروم و آن مساله را از او سوال کنم، و چون به نزد در



[ صفحه 186]



رسيدم، در به غير کليد، گشوده شد؛ چنانکه ديدي، و از حق تعالي سوال کردم که حضرت امير المومنين عليه السلام مرا جواب گويد؛ پس از قبر صدايي ظاهر شد که: به مسجد کوفه برو و از حضرت قائم عليه السلام در آنجا سوال کن؛ زيرا که او امام زمان تو است».