بازگشت

نيز به نقل از ميرزا محمد تقي الماسي


و نيز سيد محمد باقر مذکور، در کتاب «نور العين» روايت کرده از جناب ميرزا محمد تقي الماسي که در رساله ي «بهجة الاولياء» فرموده که: خبر داده مرا مرد موثق صالحي از اهل علم از سادات شولستان، از مرد موثقي که گفت:

«اتفاق افتاده در اين سال ها که جماعتي از اهل بحرين عازم شدند بر مهماني کردن جمعي از مومنين به نوبت. پس مهماني کردند تا آن که رسيد نوبت به يکي از ايشان که در نزد او چيزي نبود؛ پس به جهت آن مغموم شد و حزن و اندوهش زياد شد.

اتفاق افتاد که او شبي بيرون رفت به صحرا؛ ديد شخصي را که به او رسيد و گفت: «برو نزد فلان تاجر و بگو: محمد بن الحسن عليهما السلام مي گويد: «بده به من دوازده اشرفي که نذر کرده بودي آن را براي ما! پس بگير آن اشرفي ها را از او و خرج کن آن را در مهماني خود!

پس آن مرد رفت به نزد آن تاجر و آن رسالت را از جانب آن شخص به او رساند؛ پس آن تاجر به او گفت: گفت اين را به تو، محمد بن الحسن عليهما السلام به نفس خود؟

پس بحريني گفت: آري.

پس تاجر گفت: شناختي او را؟

گفت: نه.

گفت که: او صاحب الزمان عليه السلام بود، و اين اشرفي ها را نذر کرده بودم براي آن جناب.



[ صفحه 174]



پس، آن بحريني را اکرام کرد و آن مبلغ را به او داد و از او التماس دعا کرد و خواهش نمود از او که چون آن جناب، نذر مرا قبول کرد، نصفي از آن اشرفي ها را به من دهي، و من عوض آن را به تو بدهم؛ پس بحريني آمد و آن مبلغ را خرج کرد در آن مصرف، و آن شخص موثق به من گفت که: من اين حکايت را از بحريني به دو واسطه شنديم».