بازگشت

اسماء و القاب و کنيه هاي آن حضرت


مقصود اسم هايي است که اول آن «ابو» مي باشد.

1. «احمد»؛ شيخ صدوق در «کمال الدين» روايت کرده از اميرالمومنين عليه السلام که فرمود: «بيرون مي آيد مردي از فرزندان من در آخر الزمان...- تا آن که فرمود:- براي او دو اسم است؛ اسمي مخفي و اسمي ظاهر؛ اما اسمي که مخفي است، احمد است...».

2.«ابوالقاسم»؛ در اخبار متعدده، به سندهاي معتبره، از خاصه و عامه روايت است از رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم که فرموده: «مهدي از فرزندان من است، اسم او اسم من و کنيه او کنيه ي من است».

3.«ابوعبدالله»؛ گنجي شافعي در کتاب «بيان، در احوال صاحب الزمان عليه السلام» روايت کرده از حذيفه، از رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم که فرمود: «اگر نماند از دنيا مگر يک روز، هر آينه مي انگيزد خداوند، مردي را که اسم او اسم من است و خلق او خلق من، کنيه ي او ابوعبدالله است».

روايت شده که از براي آن جناب است کنيه ي يازده امام از پدران و عموي او حضرت امام حسن مجتبي عليه السلام.



[ صفحه 16]



يکي از کتاب هاي مناقب قديمه (که اول آن چنين است: خبر داد ما را احمد بن محمد بن سمط، در اواسط سال 335 گفت: قرائت کردم اين کتاب را بر ابي الحسن علي بن ابراهيم انباري در اواسط ماه ربيع الآخر. گفت: خبر داد مرا ابو العلا احمد بن يوسف بن مويد انباري در سال 326 الخ، و مشتمل است بر اجمالي از احوال همه ي ائمه عليهم السلام و تاکنون مولف آن معلوم نشده) نيز اين روايت را نقل کرده.

4 و 5. «ابو الحسن» و «ابو تراب»؛ بنابر خبر [مذکور] از کنيه هاي امام زمان عليه السلام، اين دو کنيه خواهد بود که هر دو کنيه ي حضرت اميرالمومنين عليه السلام است؛ اگر چه در دومي، جاي اشکال است مگر آن که مراد از ابو تراب، صاحب خاک و مربي زمين باشد؛ چنانکه يکي از وجوه قرار دادن اين کنيه براي آن حضرت است، و بيايد در تفسير آيه ي شريفه ي (و اشرقت الارض بنور ربها...) [1] که فرمودند: «رب زمين، امام زمين است و اين که به نور حضرت مهدي عليه السلام مردم مستغني شوند از نور آفتاب و ماه».

6. «ابو صالح»؛ در «ذخيرة الالباب» [2] ذکر کرده که از کنيه هاي آن جناب، ابو صالح است و اين کنيه ي معروفه ي آن حضرت است در ميان عرب هاي شهري و بيابان نشين، و پيوسته در توسلات و استغاثات خود، آن جناب را به اين اسم مي خوانند و شعرا و ادبا در قصايد و مدايح خود ذکر مي کنند، و از بعضي قصص معلوم مي شود که در سابق، شايع بوده و در آينده، ماخذي براي اين کنيه ذکر خواهد شد، ان شاء الله.



[ صفحه 17]



7. «بقية الله»؛ در «ذخيره» گفته که اين نام آن جناب است. در کتاب «غيبت» فضل بن شاذان روايت شده از امام صادق عليه السلام که در ضمن احوال قائم عليه السلام فرمود: «پس چون خروج کرد، پشت مي دهد به کعبه و جمع مي شوند 313 مرد و اول چيزي که تکلم مي فرمايد، اين آيه است: (بقية الله خير لکم ان کنتم مومنين...). [3] آن گاه مي فرمايد: منم بقية الله و حجت او و خليفه ي او بر شما، پس سلام نمي کند بر او سلام کننده اي مگر آن که مي گويد: السلام عليک يا بقية الله في أرضه.

8. «بقية الانبياء»؛ و اين با چند لقب ديگر در خبري مذکور است که حافظ برسي در «مشارق الانوار» روايت کرده از حکيمه خاتون، به نحوي که عالم جليل، سيد حسين مجتهد کرکي، - سبط محقق ثاني - در کتاب «دفع المناوات» [4] از او نقل کرده است.

9. «حجة» و «حجة الله»؛ در «عيون» و «کمال الدين» شيخ صدوق و «غيبت» شيخ طوسي و «کفاية الاثر» علي بن محمد خزاز، روايت شده از ابي هاشم جعفري که گفت: «شنيدم امام علي النقي عليه السلام مي فرمايد: جانشين بعد از من، پسر من، حسن است. پس چگونه خواهد بود حال شما با جانشين بعد از جانشين من؟

گفتم: از چه جهت؟ فداي تو شوم!

فرمود: به جهت اين که شخص او را نمي بيند و حلال نيست براي شما بردن نام او.

گفت: پس چگونه او را ياد کنيم؟



[ صفحه 18]



فرمود: بگوئيد حجة آل محمد عليهم السلام».

و اين از القاب شايع آن جناب است که در بسياري از ادعيه و اخبار، به همين لقب مذکور شده اند و بيشتر محدثان، آن را ذکر نموده اند و با آن که در اين لقب، ساير ائمه عليهم السلام شريکند و همه حجتند از جانب خداوند بر خلق، لکن چنان اختصاص به آن جناب دارد که در اخبار، هر جا بي قرينه هم ذکر شود، مراد، آن حضرت است.

بعضي گفتند: لقب آن جناب «حجة الله» است به معني غلبه يا سلطنت خدا بر خلايق؛ زيرا اين هر دو، به واسطه ي آن حضرت، به ظهور خواهد رسيد.

و نقش انگشتر آن جناب «أنا حجة الله» است و به روايت «أنا حجة الله و خالصته».

10. «حق»؛ در «مناقب قديمه» و «هدايه»، «حق» از القاب آن حضرت دانسته شده است. و در زيارت آن جناب است: «السلام علي الحق الجديد».

11. «خاتم الاوصياء»؛ از القاب شايع اوست و آن حضرت، خود را به همين لقب شناساند؛ چنانکه اغلب محدثان روايت کرده اند از ابي نصر طريف - خادم حضرت عسکري عليه السلام - که گفت: «خدمت حضرت صاحب الزمان عليه السلام رسيدم، پس به من فرمود: «... منم خاتم الاوصياء؛ به سبب من، رفع مي کند خداوند، بلا را از اهل من و شيعيان من که برپا مي دارند دين خدا را».



[ صفحه 19]



12. «خاتم الائمه عليهم السلام»؛ در «جنات الخلود» از القاب آن جناب شمرده شده.

13. «خلف» و «خلف صالح»؛ در «هدايه» و «مناقب قديمه» از القاب شمرده شده و به اين لقب، مکرر به زبان ائمه عليهم السلام مذکور شده.

در تاريخ ابن خشاب مذکور است که کنيه ي آن حضرت «ابوالقاسم» است و او دو اسم دارد؛ «خلف» و «محمد» و ظاهر مي شود در آخر الزمان. بر سر آن جناب، ابري است که سايه مي افکند بر او در برابر آفتاب و سير مي کند با او هر جا که برود و ندا مي کند به آواز فصيح که: «هذا هو المهدي؛ اين است همان مهدي»؛ يعني آن مهدي موعود که همه منتظر او بودند.

نيز روايت کرده از حضرت صادق عليه السلام که: «خلف صالح، از فرزندان من است. اوست مهدي؛ اسم او محمد، کنيه ي او ابو القاسم است. خروج مي کند در آخر الزمان».

و مراد از خلف، جانشين است و آن حضرت، خلف جميع انبيا و اوصياي گذشته است و جميع علوم و صفات و حالات و خصايص آنها را دارد و مواريث الهيه - که از آنها به يکديگر مي رسد - همه ي آنها در آن حضرت و در نزد او جمع است.

14. «خليفة الله»؛ در «کشف الغمه» روايت است از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم که فرمود: «خروج مي کند مهدي عليه السلام و بر سر او ابري است و در آن منادي اي است که ندا مي کند: اين مهدي خليفة الله است؛ او را پيروي کنيد».

15. «داعي»؛ در «هدايه» از القاب او شمرده شده و در زيارت مأثوره ي آن جناب است: «السلام عليک يا داعي الله».

و آن جناب، دعوت کننده است از جانب خداوند، مردم را براي



[ صفحه 20]



خداوند به سوي خداوند و انجام اين دعوت را به آنجا رساند که نگذارد در دنيا، ديني مگر دين جد بزرگوار خود و به وجود او ظاهر شود صدق وعده ي خداي صادق الوعد؛ (... ليظهره علي الدين...). [5] .

در تفسير علي بن ابراهيم روايت است در آيه ي شريفه ي (يريدون ان يطفئوا نور الله بافواههم...) [6] که خداوند، تمام مي کند نور خود را به قائم آل محمد عليهم السلام.

16. «صاحب»؛ از القاب معروف آن جناب است و علماي رجال به آن تصريح کرده اند.

17. «صاحب الزمان»؛ از القاب مشهور آن حضرت است و مراد از آن، فرمان فرما و حکم ران زمان، از جانب خداوند است.

18. «صاحب الدار»؛ علماي رجال تصريح کرده اند که از القاب خاص آن حضرت است و در ضمن حکايات مربوط به آن حضرت ذکر شده است که فرمود: «انا صاحب الدار».

19. «صاحب الناحيه»؛ اطلاق آن در اخبار بر آن جناب، بسيار است و ليکن علماي رجال فرمودند که بر حضرت امام حسن عسکري عليه السلام، بلکه بر امام علي النقي عليه السلام نيز اطلاق مي شود.

20. «صاحب العصر»؛ اين لقب، در شهرت و معروفيت، مثل صاحب الزمان است.

21. «صالح»؛ صاحب «تاريخ عالم آرا» و عالم جليل، مقدس اردبيلي در «حديقة الشيعه» اين لقب را از القاب آن جناب شمرده اند.



[ صفحه 21]



22. «صاحب الامر»؛ در «ذخيره» و غير آن از القاب آن جناب شمرده شده و آن، از القاب شايع متداول است.

23. «عين» و «عين الله» نيز در آن کتاب است، و مقصود از «عين» عين الله است، چنانکه در زيارت آن جناب است و اطلاق آن، بر همه ي ائمه عليهم السلام شايع است.

24. «غايب»؛ از القاب شايع آن جناب است در اخبار.

25. «قائم»؛ و اين از القاب خاص مشهور متداول آن حضرت است و در «ذخيره» گفته: که اين، اسم آن جناب است در زبور [حضرت داوود عليه السلام].

«قائم» يعني بر پا شونده در فرمان حق تعالي؛ زيرا آن حضرت، پيوسته در شب و روز، مهياي فرمان الهي است که به اشاره، ظهور نمايد.

شيخ مفيد رحمه الله در «ارشاد» روايت کرده از امام رضا عليه السلام که فرمود: «چون حضرت قائم عليه السلام برخيزد، مردم را به اسلام تازه بخواند».

تا آن که فرمود: «او را قائم ناميدند براي آن که قيام به حق خواهد نمود».

صدوق در «کمال الدين» روايت کرده از «صقر بن دلف» که گفت: شيندم از حضرت امام محمد تقي عليه السلام که مي فرمود:

«امام بعد از من، علي فرزند من است. امر او، امر من و گفته ي او گفته ي من و طاعت او، طاعت من است، و امامت بعد از او، در فرزند او، حسن است، و امر حسن، مانند امر پدر اوست، و فرموده ي او، فرموده ي پدر او و اطاعت او، اطاعت پدر اوست. پس حضرت ساکت شد؛ من عرض کردم: يابن رسول الله! کيست امام بعد از حسن؟

حضرت گريست، گريستن شديدي؛ آن گاه فرمود: امام بعد از حسن، پسر اوست؛ قائم به حق و منتظر است.



[ صفحه 22]



عرض کردم: يابن رسول الله! چرا او را قائم ناميدند؟

فرمود: براي آن که او به امامت اقامت (قيام) خواهد نمود بعد از خاموش شدن ذکر او و مرتد شدن اکثر آنها که قائل به امامت آن حضرت بودند.

نيز روايت کرده است از ابو حمزه ثمالي که گفت: سوال کردم از حضرت امام باقر عليه السلام که: «يابن رسول الله! آيا همه ي شما قائم به حق نيستيد؟

فرمود: همه قائم به حقيم.

گفتم: پس چگونه حضرت صاحب الامر عليه السلام را قائم ناميدند؟

فرمود: چون جدم، حضرت امام حسين عليه السلام شهيد شد، ملائکه در درگاه الهي صدا به گريه و ناله بلند کردند و گفتند: اي خداوند و سيد ما! آيا غافل مي شوي از قتل برگزيده ي خود و فرزند پيغمبر پسنديده ي خود و بهترين خلق خود؟

پس حق تعالي وحي کرد به سوي ايشان که: اي ملائکه من! قرار گيريد! قسم به عزت و جلال خود که انتقام خواهم کشيد از ايشان، هر چند بعد از زمان ها باشد. پس حق تعالي حجاب ها را براداشت و نور امامان از فرزندان حسين را به ايشان نشان داد و ملائکه به آن شاد شدند؛ پس يکي از آن نه نور را ديدند که در ميان آنها ايستاده، به نماز مشغول بود؛ حق تعالي فرمود: به اين ايستاده (قائم) از ايشان، انتقام خواهم کشيد».

26. «محمد»؛ اسم اصلي و نام اولي الهي آن حضرت است؛ چنانکه در اخبار متواتره ي خاصه و عامه است که رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم فرمود: «مهدي هم نام من است».



[ صفحه 23]



در خبر «لوح» که مستفيض، بلکه متواتر معنوي است و جابر براي حضرت باقر عليه السلام نقل کرد که آن لوح را در نزد صديقه ي طاهره عليها السلام ديد و آن را خداي عز و جل براي رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم هديه کرده بود و در آنجا اسامي اوصياي آن حضرت ثبت بود، به روايت شيخ صدوق در «کمال الدين» و «عيون الاخبار» اسامي حضرت مهدي عليه السلام به اين نحو ضبط شده بود: «ابو القاسم محمد، فرزند حسن، حجة الله القائم است، مادر او کنيزي مي باشد که اسم او نرجس عليهاالسلام است».

و به روايت شيخ طوسي در «امالي»: «محمد خروج مي کند در آخر الزمان، بر سر او ابر سپيدي است که بر او سايه مي افکند. ندا مي کند به زبان فصيح که مي شنوند آن را ثقلين (جن و انس)، که اوست مهدي از آل محمد عليهم السلام، پر کند زمين را از عدل، چنانکه پر شده از جور».

مخفي نماند که مقتضاي اخبار کثيره ي معتبره ي قريب به متواتر معنوي اين است که ذکر اين اسم مبارک در مجالس و محافل تا ظهور موفور السرور آن حضرت حرام است و اين حکم از خصايص آن حضرت و مسلم در نزد قدماي اماميه از فقها و متکلمين و محدثين مي باشد. حتي آن که شيخ اقدم، ابو محمد حسن بن موسي نوبختي - از علماي زمان غيبت صغري - در کتاب «فرق و مقالات» در ذکر فرقه ي دوازدهم شيعه، بعد از وفات امام حسن عسکري عليه السلام فرمود که «ايشان - يعني فرقه ي دوازدهم - اماميه اند».

آن گاه مذهب و عقيده ي ايشان را نقل مي کند تا آن که مي فرمايد: «و لا يجوز ذکر اسمه و لا السوال عن مکانه...». از اين کلام در اين مقام، معلوم مي شود که اين حکم، از خصايص مذهب اماميه است.



[ صفحه 24]



و از احدي از ايشان خلافي نقل نشده تا زمان خواجه نصير الدين طوسي که آن مرحوم، قائل به جواز شدند.

27.«منتقم»؛ در «هدايه» و در «مناقب قديمه» از القاب آن حضرت شمرده شده و در خطبه ي غديريه ي رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم است در اوصاف آن جناب: «ألا انه المنتقم من الظالمين».

در خبر طولاني مشهور «جارود بن منذر» است به روايت ابن عياش در «مقتضب» که رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم فرمود: «در آن شب که مرا به آسمان بردند، خداوند وحي نمود به من که سوال کنم از رسولاني که پيش ار من مبعوث شدند. پس گفتم: بر چه مبعوث شديد؟ گفتند: بر نبوت تو و ولايت علي بن ابي طالب و ائمه عليهم السلام که از شما خواهند بود.

آن گاه وحي نمود به من که: ملتفت شو از طرف راست عرش! پس ملتفت شدم و ديدم علي و حسن و حسين و علي بن الحسين و محمد بن علي و جعفر بن محمد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمد بن علي و علي بن محمد و حسن بن علي و مهدي عليهم السلام را که در پايابي [7] از نور، نماز مي کردند. پروردگار تبارک و تعالي به من فرمود: اينها حجت منند براي اولياي من و اين - يعني مهدي عليه السلام - منتقم است از اعداي من».

در «کمال الدين» روايت شده است که آن حضرت، در سن سه سالگي به احمد بن اسحاق فرمود: «أنا بقية الله في أرضه و المنتقم من أعدائه».

28. «مهدي»؛ که اشهر اسماء و القاب آن حضرت است در نزد جميع فرقه هاي اسلاميه.



[ صفحه 25]



شيخ طوسي در «غيبت» خود روايت کرده از ابي سعيد خراساني که او سوال نمود از امام صادق عليه السلام که: «چرا ناميده شده آن جناب به مهدي؟»

فرمود: «زيرا که او هدايت مي کند مردم را به سوي هر امر مخفي».

شيخ مفيد در «ارشاد» روايت کرده از آن جناب که فرمود: «قائم عليه السلام را مهدي ناميدند به آن دليل که هدايت مي نمايد مردم را به سوي امري که از او گم شده اند».

و در اين اخبار، اشکالي است؛ زيرا که آنچه فرمودند، با معني هادي مناسبت دارد که به معني راهنماست، نه با مهدي که به معني هدايت يافته به راه راست است. و به ضم ميم هم نيست؛ زيرا مهدي يعني هديه دهنده و توضيح جواب از اين اشکال، در لقب هادي خواهد آمد. ان شاء الله.

29. «عبدالله»؛ از اسامي مبارکه ي آن حضرت است، چنان که از رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم روايت شده که فرمود: «اسم مهدي عليه السلام، احمد و عبدالله است».

30. «مؤمل»؛ شيخ کليني و شيخ طوسي روايت کردند: «حضرت امام عسکري عليه السلام در آن وقت که حجت عليه السلام متولد شد، فرمود: ظالمان گمان کردند که مرا مي کشند تا اين که قطع کنند اين نسل را؛ پس چگونه ديدند قدرت خداوند را؟ و ناميد او را مؤمل».

و ظاهر آن است که به فتح ميم دوم باشد؛ يعني آن که خلايق، آرزوي او را دارند و در دعاي ندبه اشاره به اين مضمون شده: «بنفسي أنت من أمنية شائق يتمني من مؤمن و مؤمنة ذکرا فحنا».

31. «منتظر»؛ در «کمال الدين» روايت شده است از امام محمد تقي عليه السلام که فرمودند: «امام بعد از حسن عليه السلام پسر اوست؛ قائم به حق که منتظر است.



[ صفحه 26]



راوي پرسيد: چرا او را منتظر نام کرده اند؟

فرمود: براي آن که براي اوست غايب شدني که بسيار خواهد بود روزهاي آن و به طول خواهد کشيد مدت آن؛ پس انتظار خواهند کشيد ظهور او را مخلصان، و انکار خواهند کرد او را شک کنندگان...».

32.«ماء معين»؛ يعني آب ظاهر جاري بر روي زمين.

در «کمال الدين» شيخ صدوق و «غيبت» شيخ طوسي روايت شده از حضرت باقر عليه السلام که در ذيل آيه ي شريفه ي (قل أرأيتم ان أصبح ماوکم غورا فمن يأتيکم بماء معين) [8] که ترجمه اش اين است: خبر دهيد که اگر آب شما فرو رفت در زمين، پس کيست که بياورد براي شما آب روان؟ فرمود: «اين آيه نازل شده در قائم عليه السلام.

خداوند مي فرمايد: اگر امام شما غايب شد از شما که نمي دانيد او در کجاست، پس کيست که بياورد براي شما امام ظاهري که بياورد براي شما اخبار آسمان و زمين و حلال خداوند - عز و جل - و حرام او را؟»

آن گاه فرمود: «و الله نيامده تأويل اين آيه و لابد خواهد آمد تأويل آن».

قريب به اين مضمون، چند خبر ديگر در آنجا و در «غيبت» نعماني و «تأويل الآيات» شيخ شرف الدين هست.

و وجه مشابهت آن جناب به «آب» که سبب حيات هر چيزي است ظاهر است؛ بلکه آن حياتي که به سبب آن وجود مبارک آمده و مي آيد، به چندين مرتبه، اعلي و اتم و اشد و ادوم از حياتي است که آب آورد؛ بلکه حيات خود آب، از آن جناب است.



[ صفحه 27]



در «کمال الدين» روايت شده از امام باقر عليه السلام که در آيه ي شريفه ي (اعلموا أن الله يحيي الأرض بعد موتها...) [9] که ترجمه اش اين است: بدانيد که خداي تعالي زنده مي کند زمين را بعد از مردنش.

فرمود: «خداوند، زنده مي کند به سبب قائم عليه السلام زمين را بعد از مردنش به سبب کفر اهلش. و کافر، مرده است».

و به روايت شيخ طوسي در آيه ي مذکوره: «خداوند اصلاح مي کند زمين را به قائم آل محمد عليه السلام بعد از مردن؛ يعني بعد از جور اهلش».

مخفي نماند که در ايام ظهور، مردم از اين سرچشمه ي فيض رباني به آساني استفاضه کنند و بهره برند، مانند تشنه اي که در کنار نهر جاري گوارايي باشد که جز اغتراف (برداشتن آب با دست) حالت منتظره نداشته باشد؛ لهذا از آن جناب، تعبير فرمودند به «ماء معين».

در ايام غيبت که لطف خاص حق، از خلق به علت بدي کردارشان برداشته شده، بايد با رنج و تعب و عجز و لابه و تضرع و انابه از آن جناب فيضي به دست آورد و خيري گرفت و علمي آموخت؛ مانند تشنه اي که بخواهد از چاه عميق، تنها به آلات و اسبابي که بايد به زحمت به دست آورد، آبي کشد و آتشي فرو نشاند؛ لهذا تعبير فرمودند از آن حضرت به «بئر معطله» و مقام را گنجايش شرح زياده از اين نيست.

33. «مبدأ الآيات»؛ چنانکه در «هدايه» است، يعني ظاهر کننده ي آيات (نشانه ها) خداوند يا محل بروز و ظهور آيات الهيه؛ زيرا از آن روز که بساط خلافت در زمين گسترده شد و انبيا و رسل، به آيات بينات



[ صفحه 28]



و معجزات باهرات، براي هدايت خلق، بر آن بساط پا نهادند و مأمور ارشاد و اعلاي کلمه ي حق و ازهاق باطل شدند، براي احدي، خداي تعالي، چنين تکريم و اعزاز نفرمود و با احدي آن مقدار آيات نفرستاد که براي مهدي خود عليه السلام فرستاده و روانه خواهد کرد.

34. «مضطر»؛ در «تفسير علي بن ابراهيم» روايت شده از حضرت صادق عليه السلام که فرمود: «آيه ي شريفه ي (امن يجيب المضطر اذا دعاه و يکشف السوء و يجعلکم خلفاء الأرض...) [10] نازل شده در حق قائم عليه السلام؛ اوست و الله مضطر؛ هر گاه دو رکعت نماز بخواند در مقام - يعني مقام ابراهيم عليه السلام - و خداي را بخواند، پس اجابت مي کند او را و برطرف مي کند سوء را و مي گرداند او را خليفه ي زمين».

در «تأويل الآيات» شيخ شرف الدين روايت شده است از امام باقر عليه السلام که فرموده: «آيه ي مذکوره نازل شده در حق قائم عليه السلام. چون خروج کند، عمامه بر سر نهد و در مقام ابراهيم نماز کند و به سوي پروردگار خود تضرع نمايد. پس هرگز رايتي (علم و پرچمي) از او برنگردد؛ يعني به هر جا فرستد، فتح کند».

و نيز از امام صادق عليه السلام روايت کرده که فرمود: «به درستي که قائم عليه السلام چون خروج کند، داخل مسجد الحرام شود، رو به کعبه نمايد و پشت به مقام ابراهيم عليه السلام، آن گاه دو رکعت نماز به جاي آورد، آن گاه برخيزد و بگويد: اي مردم! من همانندترين مردمم به آدم. من همانندترين مردمم به ابراهيم. من همانندترين مردمم به اسماعيل. اي مردم! من همانندترين



[ صفحه 29]



هستم به محمد صلي الله عليه و اله و سلم. آن گاه دست هاي خود را به آسمان بلند کند، پس دعا نمايد و تضرع کند، تا اين که به رو درافتد و اين است قول خداي عز و جل: (أمن يجيب المضطر...).

35.«نور آل محمد عليهم السلام»؛ چنانکه در خبري است از حضرت صادق عليه السلام، و در «ذخيره» از اسامي آن جناب شمرده شده که در قرآن مذکور است.

و در چند خبر مذکور است در آيه ي شريفه ي (و الله متم نوره) [11] يعني به ولايت قائم عليه السلام و به ظهور آن جناب.

و در آيه (و أشرقت الأرض بنور ربها) [12] که مراد، روشن شدن زمين است به نور آن جناب.

و در يکي از زيارات جامعه، در اوصاف آن حضرت است: «نور الأنوار الذي تشرق به الأرض عما قليل».

36.«وجه» و «وجه الله»؛ در «هدايه» از القاب آن حضرت شمرده شده و مقصود از وجه، وجه الله است و در زيارت آن جناب است: «السلام علي وجه الله المتقلب بين أظهر عباده».

37.«ولي الله»؛ مکرر در اخبار به اين لقب مذکور شده؛ خصوص در زبان راويان، و در روايتي است که خداوند در شب معراج فرموده که: «او - يعني قائم عليه السلام - ولي من است به راستي».

38. «وارث»؛ در «مناقب قديمه» و «هدايه» از القاب آن حضرت شمرده شده و در خطبه ي غديريه است که رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم فرمود: «ألا انه وارث کل علم و المحيط به». و واضح است که آن جناب، وارث علوم و کمالات و مقامات و آيات بينات جميع انبيا و اوصيا و آباء طاهرين خود عليهم السلام است.



[ صفحه 30]



راوي پرسيد: «ميراث رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم چيست؟

فرمود: شمشير رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم و زره و عمامه ي آن جناب و عصاي او و اسلحه ي آن حضرت و زين اسب او».

39. «هادي»؛ و در اخبار و ادعيه و زيارات، به اين لقب، مکرر مذکور است. سوي ايشان نفرستد مگر بعد از آن که خود او به حقيقت، هدايت يافته باشد و جميع راه هاي حق و حقيقت براي او مفتوح شده و به مقاصد رسيده و مستعد هدايت کردن شده باشد. پس آن را که خداي تعالي «هادي» قرار داده و به اين لقب، او را سرافراز نموده، بايد «مهدي» باشد که تواند از جناب حضرت مقدسش، در مقام هدايت خلق برآيد و هر کسي را به راهي که داند و تواند، به مقصد خويش - حسب استعدادش - رساند و به اين ملاحظه، جايز است تفسير هر يک از «هادي» و «مهدي» به ديگري، چنانکه در لقب مهدي گذشت که از جناب امام صادق عليه السلام پرسيدند از معني مهدي؛ فرمود: «آن که هدايت نمايد مردم را...».

يعني آن مهدي که خداي تعالي او را مهدي ناميده، آن کسي است که مقام هدايت يافتنش به جايي رسيده که تواند از جانب اقدسش در مقام هدايت کردن برآيد.

40. «يعسوب الدين»؛ در «غيبت» شيخ طوسي روايت شده از امام صادق عليه السلام که اميرالمومنين عليه السلام مي فرمود: «پيوسته مردم در نقصانند تا آن که گفته نمي شود الله؛ يعني نام خداي تعالي برده نمي شود. پس هرگاه چنين شد، ثابت مي ماند يعسوب دين، با اتباعش...[که گفته شده که



[ صفحه 31]



مقصود از يعسوب الدين - در اينجا - حضرت مهدي عليه السلام است].

مخفي نماند که بيشتر اين اسامي و القاب و کنيه ها که ذکر شد، از جانب مقدس حضرت باري تعالي و انبيا و اوصيا عليهم السلام است و قرار دادن خداي تعالي و خلفايش اسمي را براي کسي، نه مثل نام گذاردن متعارف مردم است که در آن، رعايت و ملاحظه ي معني آن اسم و وجود و عدم آن، در آن شخص نکنند و گاهي شود که براي مولودي پست رتبه و فطرت و مذموم الخلقه و خصلت، اسامي شريفه گذارند و لکن خداي تعالي و اوليايش تا معني اسم در شخص نباشد، آن اسم را براي او نگذارند.

و از اينجا معلوم مي شود که کثرت اسامي و القاب الهي رسول خدا و صديقه ي کبري و ائمه ي هدي عليهم السلام، کاشف است از کثرت صفات و مقامات عاليه؛ زيرا هر يک، دلالت بر خلق و صفتي و فضل و مقامي کند؛ بلکه بعضي بر همه آنها دلالت کند و از آنها بايد به آن مقامات - به آنقدر که لفظ را گنجايش، و فهم را راه باشد - پي برد.



[ صفحه 32]




پاورقي

[1] سوره ي زمر: آيه ي 69.

[2] در ذريعه 14:10 ذخيرة الالباب تاليف ميرزا محمد اخباري، معرفي شده است.

[3] سوره ي هود، آيه ي 86.

[4] تاليف سيد حسين مجتهد، متوفاي 1001 ه. ق.

[5] سوره ي توبه: آيه ي 33.

[6] سوره ي توبه: آيه ي 32.

[7] در حديث «ضحضاح» است که گويا به معني آب نما باشد.

[8] سوره ي ملک: آيه ي 30.

[9] سوره ي حديد: آيه ي 17.

[10] سوره ي نمل: آيه ي 62.

[11] سوره ي صف: آيه ي 8.

[12] سوره ي زمر: آيه ي 69.