بازگشت

دعاي غريق


شيخ صدوق در کتاب «کمال الدين» روايت کرده از عبد الله بن سنان که گفت: فرمود ابو عبد الله عليه السلام: «زود است مي رسد به شما شبهه؛ پس مي مانيد بدون نشانه و راهنما و پيشواي هدايت کننده، و نجات نمي يابد در آن شبهه، مگر کسي که بخواند دعاي غريق را.

گفتم: چگونه است دعاي غريق؟

فرمود مي گويي: يا الله يا رحمن يا رحيم يا مقلب القلوب! ثبت قلبي علي دينک.

پس گفتم: يا مقلب القلوب و الأبصار! ثبت قلبي علي دينک.

پس فرمود: به درستي که خداوند عز و جل مقلب قلوب و ابصار است، و لکن بگو چنان که من مي گويم!؛ يا مقلب القلوب ثبت قلبي علي دينک».

هشتم: از تکاليف عامه ي رعاياي حضرت صاحب الامر عليه السلام، استمداد و استعانت و استکفاء و استغاثت به آن جناب است در هنگام شدايد و اهوال و بلايا و امراض و رو آوردن شبهات و فتنه از اطراف و جوانب و اقارب و اجانب و نديدن راه چاره، و خواستن از جنابش حل شبهه، و رفع کربه و دفع بليه، و نشان دادن راه به مقصود را، به آن نحوي که خود



[ صفحه 94]



صلاح داند و تواند به آن متوسل مستغيث برساند، حسب قدرت الهيه و علوم لدنيه ربانيه اي که داراست، و بر حال هر کس در هر جا، دانا، و بر اجابت مسوولش توانا، بلکه پيوسته فضلش به هر کس به اندازه ي قابليت و استعداد و مراعات صلاح نظام عباد و بلاد، رسيده و مي رسد، و از نظر در امور رعاياي خود - از مطيع و عاصي و عالم و جاهل و شريف و دني و قوي و ضعيف - غفلت نکرده و نمي کند.

و خود آن جناب، در توقيعي که براي شيخ مفيد رحمه الله فرستادند، نوشتند که: «پس به تحقيق که علم ما محيط است به خبرهاي شما، و غايب نمي شود از علم ما هيچ چيز از اخبار شما و بلايي که به شما مي رسد».

و شيخ جليل، علي بن حسين مسعودي در کتاب «اثبات الوصيه» روايت کرده از حضرت ابي محمد، امام حسن عسکري عليه السلام که آن جناب فرمود: «چون حضرت صاحب عليه السلام متولد شد، خداوند تبارک و تعالي دو ملک را فرستاد؛ پس برداشتند آن جناب را و بردند تا سرادق عرش، تا اين که ايستاد در حضور خداوند تبارک و تعالي؛ پس خداوند فرمود به او: مرحبا! به تو عطا مي کنم، و به تو مي آمرزم، و به تو عذاب مي کنم».

و شيخ طوسي رحمه الله در کتاب «غيبت» روايت کرده به سند معتبر، از ابو القاسم، حسين بن روح، نايب سوم امام زمان که گفت: اختلاف کردند اصحاب ما در تفويض و غير آن؛ پس رفتم نزد ابي طاهر بن بلال، در ايام استقامتش - يعني پيش از آنکه بعضي مذاهب باطله اختيار کند - پس آن اختلاف را به او فهماندم؛ گفتن: مرا مهلت ده؛ پس او را مهلت دادم چند روز؛ آن گاه مراجعت کردم به نزد او، بيرون آورد حديثي به اسناد خود، از حضرت صادق عليه السلام که فرمود:



[ صفحه 95]



«هر گاه اراده نمود خداي تعالي امري را، عرضه مي دارد آن را بر رسول خود صلي الله عليه و اله و سلم آن گاه بر امير المومنين و يکايک ائمه عليهم السلام تا آن که منتهي بشود به سوي صاحب الزوان عليه السلام، آن گاه بيرون مي آيد به سوي دنيا. و چون اراده نمودند ملائکه که بالا برند عملي را به سوي خداوند عز و جل، عرض مي شود بر صاحب الزوان عليه السلام، آن گاه بر هر يک از امامان، تا اين که عرض مي شود بر رسول خدا آن گاه عرض مي شود بر خداوند عز و جل.

پس هر چه فرود مي آيد از جانب خداوند، بر دست ايشان است، و آنچه بالا مي رود به سوي خداوند عز و جل، بر دست ايشان است، و بي نياز نيستند از خداوند عز و جل، به قدر به هم زدن چشمي».

و سيد حسين مفتي کرکي، سبط محقق ثاني، در کتاب «دفع المناوات» از کتاب «براهين» نقل کرده که او روايت نموده از ابي حمزه، از حضرت کاظم عليه السلام که گفت: شنيدم آن جناب مي فرمايد: «نيست ملکي که خداوند او را به زمين بفرستد به جهت هر امري، مگر آن که ابتدا مي کند به امام عليه السلام؛ پس معروض مي دارد آن را بر آن جناب، و به درستي که محل رفت و آمد ملائکه از جانب خداوند تبارک و تعالي، صاحب اين امر است».

و در حديث ابو الوفاي شيرازي آمده که رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم فرمود به او: «چون درمانده و گرفتار شدي، پس استغاثه کن به حجت عليه السلام که او تو را در مي يابد و او فرياد رس و پناه است از براي هر کس که به او استغاثه کند».

و شيخ کشي در «دجال» و شيخ صفار در «بصاير» روايت کرده اند از رميله که گفت: «تب شديدي کردم در زمان امير المومنين عليه السلام، پس در نفس خود، خفتي يافتم در روز جمعه و گفتم: نمي دانم چيزي را بهتر از آن که



[ صفحه 96]



آبي بر خود بريزم - يعني غسل کنم - و نماز کنم در عقب امير المومنين عليه السلام؛ پس چنين کردم، آن گاه آمدم به مسجد.

چون امير المومنين عليه السلام بالاي منبر برآمد، آن تب به من برگشت. وقتي امير المومنين عليه السلام مراجعت نمود و داخل قصر (خانه) شد، داخل شدم با آن جناب و فرمود: «اي رميله! [چه شده بود که] ديدم تو را که بعضي از اعضاي تو درهم مي شد؟.

پس نقل کردم براي آن جناب، حالت خود را که در آن بودم، و آنچه مرا واداشت در رغبت بر نماز عقب آن جناب.

پس فرمود: اي رميله! نيست مومني که مريض شود، مگر آن که مريض مي شويم ما به جهت مرض او؛ و محزون نمي شود، مگر آن که محزون مي شويم به جهت حزن او؛ و دعا نمي کند، مگر آن که آمين مي گوييم براي او؛ و ساکت نمي شود، مگر آن که دعا مي کنيم براي او».

پس گفتم به آن جناب: يا امير المومنين! فداي تو شوم! اين لطف و مرحمت، براي کساني است که با جناب تواند در اين قصر (خانه)؛ خبر ده مرا از حال کساني که در اطراف زمينند!

فرمود: اي رميله! غايب نيست يا نمي شود از ما مومني در مشرق زمين و مغرب آن».

و نيز شيخ صدوق و صفار و شيخ مفيد و ديگران، به سندهاي بسيار روايت کرده اند از جناب باقر و صادق عليهم السلام که فرمودند: «به درستي که خداوند نمي گذارد زمين را، مگر آن که در آن عالمي باشد که مي داند زياده و نقصان را در زمين؛ پس اگر مومنين زياد کردند چيزي را، بر مي گرداند



[ صفحه 97]



ايشان را (و به روايتي: مي اندازد آن را) و اگر کم کردند، تمام مي کند براي ايشان؛ و اگر چنين نبود، مختلط [و مشتبه] مي شد بر مسلمين، امور ايشان، (و به روايتي: حق از باطل شناخته نمي شد)».

در «تحفة الزائر» مجلسي و «مفاتيح النجاة» سبزواري است که: «هر که را حاجتي باشد، آنچه مذکور مي شود، بنويسد در رقعه اي، و در يکي از قبور ائمه عليهم السلام بيندازد، يا ببندد و مهر کند و خاک پاک را گل سازد و آن را در ميان آن گذارد و در نهري يا چاهي عميق يا غدير آبي اندازد، که به حضرت صاحب الزمان عليه السلام مي رسد و او - بنفسه - متولي برآمدن حاجت مي شود».