بازگشت

ذکر چند دعا در رابطه با امام عصر


سيد رضي الدين علي بن طاووس رحمه الله در کتاب «فلاح السائل» بعد از کلام سابق فرموده: «از جمله ي روايات، روايتي است که ذکر کرده آن را جماعتي از اصحاب ما؛ و ما اختيار نموديم خبري را که ذکر کرده آن را ابن ابي قره در کتاب خود به اسناد خود از صالحين عليهم السلام که فرمود: مکرر بخوان در شب بيست و سوم از ماه رمضان، در حالت ايستاده و نشسته، و بر هر حالتي که باشي، و در تمام آن ماه، و هر قسم که ممکن شود تو را، و هر زمان ديگر؛ مي گويي بعد از تمجيد کردن خداي تعالي و صلوات بر پيغمبر و آل او عليهم السلام:

«اللهم کن لوليک القائم بأمرک، الحجة بن الحسن المهدي عليه و علي آبائه أفضل الصلاة و السلام في هذه الساعة و في کل ساعة، وليا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و مويدا حتي تسکنه أرضک طوعا و تمتعه فيها طولا و عرضا و تجعله و ذريته من الأئمة الوارثين. اللهم انصره و انتصر به و اجعل النصر منک علي يده و اجعل النصر له و الفتح علي وجهه و لا توجه الأمر الي غيره. اللهم أظهر به دينک و سنة نبيک حتي لا يستخفي بشي ء من الحق مخافة أحد من الخلق. اللهم اني أرغب اليک في دولة کريمة تعز بها الاسلام و أهله و تذل بها النفاق و أهله و تجعلنا فيها من الدعاة الي طاعتک و القادة الي سبيلک و آتنا في الدنيا حسنة و في الآخرة حسنة و قنا عذاب النار و اجمع لنا خير الدارين و اقض آمين رب العالمين و زدنا من فضلک و يدک الملأ فان کل معط ينقص من ملکه و عطاوک يزيد في ملکک». [1] .



[ صفحه 88]



و ثقة الاسلام، در «کافي» روايت نموده از محمد بن عيسي، به اسناد خود از بعضي از صالحين عليهم السلام که فرمود: مي گويي بعد از تحميد خداوند تبارک و تعالي و صلوات بر پيغمبر صلي الله عليه و اله و سلم.

«اللهم کن لوليک فلان بن فلان في هذه الساعة و في کل ساعة وليا و حافظا و ناصرا و دليلا و قائدا و عينا حتي تسکنه أرضک طوعا و تمتعه فيها طويلا». [2] .

«اللهم کن لوليک محمد بن الحسن المهدي في هذه الساعة و في کل ساعة وليا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و عينا [حتي] تسکنه أرضک طوعا و تمتعه فيها طويلا».

چهارم: صدقه دادن است - به آنچه ميسر شود، در هر وقت - براي حفظ وجود مبارک امام عصر عليه السلام و ما اين مطلب را در کتاب «کلمه ي طيبه» توضيح داديم به اين که: هر صدقه [اي] که انسان مي دهد به هر کس، براي هر فايده و غرضي که در نظر گرفته، يا براي نفس خود است، يا براي محبوب عزيزي که در نزد او گرامي است و متوقف است - به حسب ظاهر - اصلاح بسياري از امور معاش و معاد او به وجود سلامتي او؛ چون معلم ناصح، پدر و مادر، فرزند، عيال، اخوان و امثال ايشان؛ مثلا در حالت مرض يا سفر کردن يکي از ايشان، صدقه مي دهد به جهت صحت و سلامتي او. و خير آن - بالاخره - بر مي گردد به خود او؛ زيرا صحت عالم، سبب سلامتي دين اوست، و سلامتي فرزند، باعث قلت يا برطرف شدن زحمت و کلفت و بقاي نام نيک او و استمرار طلب مغفرت براي اوست و هکذا.



[ صفحه 89]



و چون به برهان عقل و نقل و وجدان، هيچ نفسي عزيزتر و گرامي تر نيست و نبايد باشد از وجود مقدس امام عصر عليه السلام؛ بلکه بايد محبوب تر از نفس خويش باشد؛ که اگر چنين نباشد، در ايمان، ضعف و نقصان، و در اعتقاد، خلل و سستي است؛ چنان که به اسانيد معتبره، از رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم روايت است که فرمود: «ايمان نياورده احدي از شما، تا اين که بوده باشم من و اهل بيت من، محبوب تر نزد او از جان و فرزند و تمام مردم».

و چگونه چنين نباشد و حال آن که وجود و حيات و دين و عقل و صحت و عافيت و ساير نعم ظاهريه و باطنيه ي تمام موجودات، از پرتو آن وجود مقدس و اوصياي اوست؛ و چون ناموس عصر، و مدار هر، و منير آفتاب و ماه، و سبب آرامي زمين و سير افلاک در اين اعصار، حضرت حجة بن الحسن عليهما السلام است، و جامه ي صحت و عافيت، اندازه ي قامت موزون آن نفس مقدس، و شايسته ي قد معتدل آن ذات مقدس است، پس بر تمامي خودپرستان که تمامي اهتمامشان در حفظ و حراست و سلامتي نفس خويش است، چه رسد به آنان که جز آن وجود مقدس، کسي را لايق هستي و سزاوار عافيت و تن درستي ندانند، لازم و متحتم است که مقصود اولي و غرض اهم ايشان، از چنگ زدن به دامان هر وسيله و سببي که براي بقاي صحت و استجلاب عافيت و قضاي حاجت و دفع بليات مقرر شده - چون دعا و تضرع و تصدق و توسل - سلامتي و حفظ آن وجود مقدس باشد.

پنجم: حج کردن و حج دادن به نيابت امام عصر عليه السلام، چنان که در ميان شيعيان مرسوم بود در قديم، و آن جناب، تقرير فرمودند.

چنان که قطب راوندي رحمه الله در کتاب «خرايج» روايت کرده که: «ابو محمد



[ صفحه 90]



دعجلي، دو پسر داشت که يکي از آن دو، صالح بود - و او را ابو الحسن مي گفتند و او مردگان را غسل مي داد - و پسر ديگر او مرتکب محرمات مي شد. مردي از شيعيان، زري به ابو محمد مذکور داد که به نيابت حضرت صاحب الامر عليه السلام حج کند - چنان که عادت شيعيان در آن وقت چنين بود - و ابو محمد، قدري از آن زر را به آن پسر فاسد داد و او را با خود برد که براي حضرت حج کند.

وقتي که از حج برگشت، نقل کرد که: در موقف - يعني عرفات - جوان گندم گون نيکو هياتي را ديدم که مشغول تضرع و ابتهال و دعا بود، و چون من نزديک او رسيدم، به سوي من التفات نمود و فرمود: اي شيخ! آيا حيا نمي کني؟ من گفتم: اي سيد من! از چه چيز حيا کنم؟

فرمود: به تو حجه مي دهند از براي آن کسي که مي داني و تو آن را به فاسقي مي دهي که خر مي آشامد؛ نزديک است که اين چشم تو کور شود!

پس بعد از برگشتن، چهل روز نگذشت مگر آن که از همان چشم که به آن اشاره شد، جراحتي بيرون آمد و از آن جراحت آن چشم ضايع شد».

ششم: برخاستن از براي تعظيم شنيدن اسم مبارک آن حضرت، خصوص اگر به اسم مبارک قائم عليه السلام باشد؛ چنانکه سيره ي تمام اصناف اماميه - کثرهم الله تعالي - بر آن مستقر شده در جميع بلاد، از عرب و عجم و ترک و هند و ديلم، و اين خود کاشف باشد از وجود ماخذ و اصلي براي اين عمل؛ اگر چه تاکنون به نظر نرسيده، و لکن از چند نفر از علما و اهل اطلاع، مسموع شد که ايشان خبري در اين باب ديدند. بعضي از علما نقل کرده که اين مطلب را سوال کردند از عالم متبحر جليل، سيد عبد الله،



[ صفحه 91]



سبط محدث جزايري، و آن مرحوم در بعضي از تصانيف خود جواب دادند که خبري ديدند که مضمون آن اين است: «روزي در مجلس حضرت صادق عليه السلام اسم مبارک آن جناب برده شد، پس حضرت به جهت تعظيم و احترام آن، برخاست. و در اهل سنت، اين عادت مرسوم است. براي اسم مبارک حضرت رسول صلي الله عليه و اله و سلم».

سيد احمد مفتي شافعي مکي معاصر، در سيره ي خود گفته: «جاري شد عادت بر اين که مردم چون مي شنوند ذکر وصف حضرت رسول صلي الله عليه و اله و سلم را بر مي خيزند به جهت تعظيم آن حضرت، و اين برخاستن مستحسن است؛ چون در آن برخاستن، تعظيم پيغمبر صلي الله عليه و اله و سلم است، و به جا آورده اند اين کار را بسياري از علماي امت که به ايشان بايد اقتدا نمود».

حلبي، از علماي اهل سنت در سيره گفته که: «بعضي حکايت کرده اند از امام سبکي شافعي [که] جمع شد در نزد او بسياري از علماي عصر او، پس خواند قصيده خواني کلام صرصري را در مدح آن جناب صلي الله عليه و اله و سلم.



قليل لمدح المصطفي الخط بالذهب

علي ورق من خط أحسن من کتب



و أن تنهض الاشراف عند سماعه

قياما صفوفا او جثيا علي الرکب



پس در اين حال، برخاست امام سبکي و جميع کساني که در مجلس بودند؛ پس وجد عظيمي در آن مجلس شد».

هفتم: از تکاليف در ظلمات ايام غيبت، تضرع و مسالت از خداوند تبارک و تعالي، به جهت حفظ ايمان و دين از تطرق [3] شبهات شياطين و زنادقه ي مسلمين، که زندقه کفر خود را به لباسي از کلمات حقه



[ صفحه 92]



پوشانيده اند چون دانه اي که صياد در زير دام پنهان کند، و پيوسته به آن، ضعفا را صيد کنند و اباطيل خود را به وسيله ي آن چند کلمه ي حقه، در قلوب داخل کنند.

چنان کار را بر اهل ديانت مشکل و مشتبه نمودند که راست شده وعده اي که صادقيه عليهم السلام دادند؛ چنان که نعماني در «غيبت» خود، از جناب صادق عليه السلام روايت کرده که فرمود: «به درستي که از براي صاحب اين امر، غيبتي است، که متمسک در آن غيبت به دين خود، مانند کسي است که به دست خود، خار درخت خاردار را بتراشد تا هموار شود».

و از اين جهت، امر فرمودند به خواندن برخي از دعاها؛

شيخ نعماني در «غيبت» و کليني در «کافي» به اسانيد متعدده روايت کردند از زراره که گفت: شنيدم که ابو عبدالله عليه السلام مي فرمايد: «به درستي که از براي قائم عليه السلام غيبتي است پيش از آن که خروج کند.

پي گفتم: از براي چه؟

گفت: مي ترسد؛ و اشاره فرمود با دست خود به شکم مبارک.

آن گاه فرمود: اي زراره! و اوست منتظر و اوست کسي که شک مي شود در ولادتش؛ پس بعضي از مردم مي گويند که پدرش مرد و جانشيني نگذاشت، و بعضي از ايشان مي گويند که حمل بود، و بعضي از ايشان مي گويند که او غائب است، و بعضي مي گويند که متولد شد پيش از وفات پدرش به دو سال؛ و اوست منتظر؛ غير اين که خداوند خواسته که امتحان کند قلوب شيعه را؛ پس در اين زمان، به شک مي افتند مبطلون.

زراره گفت: پس گفتم: فداي تو شوم! اگر درک کردم آن زمان را کدام عمل را بکنم؟



[ صفحه 93]



فرمود: اي زراره! اگر درک کردي آن زمان را پس بخوان اين دعا را:

اللهم عرفني نفسک، فانک ان لم تعرفني نفسک، لم أعرف نبيک؛

اللهم عرفني رسولک، فانک ان لم تعرفني رسولک، لم أعرف حجتک؛

اللهم عرفني حجتک، فانک ان لم تعرفني حجتک، ضللت عن ديني». [4] .


پاورقي

[1] بحار الانوار: ج 97، ص 349.

[2] کافي: ج 3، ص 103، ح 37.

[3] راه يابي.

[4] اصول کافي: ج 1، ص 337.