بازگشت

روايات شيعه اماميه


و اما روايات اماميه از رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم و ائمه عليهم السلام بر اين که «مهدي موعود، امام دوازدهم، حجة بن الحسن العسکري عليهما السلام است»، زياده از آن است که بتوان احصاء کرد و ذکر تمام موجود، موجب تطويل است، و بحمد الله در بسياري از کتب احاديث عربيه و فارسيه موجود است؛ خصوص مجلد نهم [چاپ سنگي] بحار و ترجمه ي آن از عالم فاضل، آقا رضا بن ملا نصير بن ملا عبد الله بن العالم الجليل ملا محمد تقي مجلسي رحمه الله و مجلد سيزدهم [چاپ سنگي] بحار و ترجمه ي آن، و لکن در اينجا به ذکر چند حديث، قناعت مي کنيم:



[ صفحه 64]



اول: سليم بن قيس هلالي، از اصحاب امير المومنين عليه السلام در کتاب خود روايت کرده که از خود آن جناب، شنيد که رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم فرمود: در بيان اولي الآمر که: «تو يا علي! اول ايشاني....

آن گاه شمردند تا امام حسن العسکري عليه السلام پس فرمود: آن گاه پسر او، حجت قائم اوصياي من، و خلفاي من و منتقم از اعداي من که پر مي کند زمين را از عدل و داد، چنانکه پر شده از جور و ظلم».

دوم: فضل بن شاذان نيشابوري روايت کرده از سهل بن زياد از عبد العظيم بن عبد الله حسني که گفت: داخل شدم بر سيد خود، علي بن محمد - يعني امام علي نقي عليه السلام -؛ چون نظر حضرت بر من افتاد، فرمود: «مرحبا به تو اي ابو القاسم! حقا که تو دوست مايي.

گفتم: يابن رسول الله! اراده دارم که به تو عرض کنم معالم دين خود را اگر پسنديده ي تو باشد، بر آن ثابت باشم تا آن که ملاقات کنم با خداي خود.

آن حضرت فرمود که: بياور آنچه داري يا اباالقاسم!

گفتم که: مي گوين: خداي تبارک و تعالي يکي است و او را مثل و مانند نيست، و خارج از دو حد است که آن حد ابطال و حد تشبيه است، و او سبحانه و تعالي جسم نيست، و صورت نيست، و عرض نيست، و جوهر نيست؛ بلکه او جل جلاله، جسم دهنده ي جسم ها و صورت بخشنده ي صورت ها و آفريننده ي اعراض و جوهرهاست، و پروردگار هر چيزي و مالک و جاعل و محدث آن چيز است؛

مي گويم که محمد، بنده و رسول اوست و خاتم پيامبران است و بعد از او، تا روز قيامت، پيغمبري نيست؛



[ صفحه 65]



و مي گويم که شريعت او، ختم کننده ي شريعت است و بعد از آن شريعت، تا روز قيامت، شريعتي نيست؛

و مي گويم که امام و خليفه و ولي امر بعد از او، امير المومنين، علي بن ابي طالب عليه السلام است، و بعد از او، فرزند او حسن، و بعد از او، حسين، پس علي بن الحسين، پس محمد بن علي، پس جعفر بن محمد، پس موسي بن جعفر، پس علي بن موسي، پس محمد بن علي عليهم السلام، پس تو اي مولاي من!

امام عليه السلام فرمود: بعد از من، امام و خليفه و ولي امر، فرزند من حسن است؛ پس مردمان را عقيده چگونه است درباره ي جانشين بعد از او؟

گفتم: بر چه وجه است آن، اي مولاي من؟!

فرمود: از آن جهت که نبينند شخص او را و حلال نباشد بر زبان آوردن نام او تا خروج کند و پر گرداند زمين را از عدل و داد، آن چنان که پر شده باشد از جور و ظلم.

عبد العظيم عليه السلام گفت: پس گفتم: «اقرار کردم - يعني به امامت حضرت امام حسن و خلف او (يعني امام زمان) نيز قائل شدم - و مي گويم که دوست اين امامان، دوست خداست و دشمن ايشان، دشمن خداست و طاعت ايشان - يعني فرنان برداري نمودن از ايشان - طاعت و فرمان برداري خداست و معصيت ايشان - يعني نافرماني نمودن ايشان - معصيت و نافرماني خداست؛

مي گويم که معراج حق است، و پرسش در قبر حق است، و بهشت حق است، و دوزخ حق است، و صراط حق است، و ميزان حق است، و قيامت حق و آينده است، و شکي در آن نيست و خداي تعالي خواهد برانگيخت هر کسي را که در قبرهاست؛



[ صفحه 66]



و مي گويم که فرائض واجبه، بعد از ولايت و دوستي خدا و رسول و ائمه، نماز است و زکات و روزه و حج و جهاد و امر به معروف و نهي از منکر».

امام عليه السلام فرمود: اي ابو القاسم! به خدا قسم که اين اعتقاد که تو داري و عرض کردي، دين خداست؛ آن ديني که پسنديده است آن را از براي بندگان خود؛ ثابت باش بر آن که خداي تعالي ثابت بدارد تو را به قول ثابت در دنيا و در آخرت».

سوم: و نيز روايت کرده از محمد بن عبد الجبار که گفت: گفتم به خواجه و مولاي خود، حسن بن علي عليهما السلام که: «اي فرزند رسول خدا! فداي تو گرداند مرا خداوند! دوست مي دارم که بدانم اسم امام و حجت خدا بر بندگان خدا، بعد از تو کيست؟

آن حضرت فرمود: امام و حجت بعد از من، پسر من است که هم نام و هم کنيه ي رسول خداست و آخرين خلفاي اوست.

گفتم: کيست او؟ يعني آن امام که پسر توست، از که بوجود خواهد آمد؟ فرمود: از دختر پسر قيصر پادشاه روم. بدان و آگاه باش که زود باشد که متولد گردد، پس غايب شود از مردمان غايب شدني دراز؛ بعد از آن ظاهر شود و بکشد دجال را و پر کند زمين را از عدل و داد، همچنان که پر شده باشد از جور و ظلم. و حلال نيست احدي را که پيش از خروج او، او را به نام و کنيه ذکر کند.

و فرمود: صلوات خدا بر او باد!».

چهارم: و نيز روايت کرده از احمد بن اسحاق بن عبد الله الاشعري که گفت: شنيدم از حضرت امام حسن عسکري عليه السلام که مي گفت: «حمد



[ صفحه 67]



و سپاس آن خداوندي را که مرا از دنيا بيرون نبرد تا به من نمود [نشان داد] خلف را که بعد از من است و شبيه ترين مردمان است به حضرت رسول خداصلي الله عليه و اله و سلم از روي خلق و خلق.

محافظت خواهد نمود خداوند تعالي او را در زمان غايب بودنش، و بعد از آن، او را ظاهر خواهد گردانيد؛ پس پر خواهد کرد زمين را از عدل و داد، همچنان که پر شده باشد از ظلم و جور».

پنجم: و نيز روايت کرده از محمد بن علي بن حمزة بن الحسين بن عبيد الله بن العباس بن علي بن ابي طالب که گفت: شنيدم از امام حسن عسکري عليه السلام که مي گفت: «متولد شد ولي خدا و حجت خدا بر بندگان خدا و خليفه ي بعد از من، در شب نيمه ي شعبان سال 255 در طلوع فجر.

اول کسي که او را شست، رضوان، خازن بهشت بود با جمعي از ملائکه ي مقربين که او را به آب کوثر سلسيل شستند. بعد از آن شست او را عمه من حکيمه خاتون، دختر امام محمد بن علي رضا عليهما السلام (يعني دختر امام جواد عليه السلام).

از محمد بن علي - که راوي اين حديث است - پرسيدند از مادر صاحب الامر عليه السلام، گفت: «مادرش مليکه بود که در بعضي از روزها، او را سوسن، و در بعضي از ايام، ريحانه مي گفتند، و صيقل و نرجس نيز از نام هاي او بود».

ششم: در «کفاية المهتدي» در احوال مهدي عليه السلام نقل کرده از کتاب «غيبت» حسن بن حمزه ي علوي طبري که فرمود: شيخ ابو علي محمد بن همام در کتاب «نوادر الانوار» خود گفته که: خبر داد ما را محمد بن عثمان



[ صفحه 68]



بن سعد زيات گفت: شيندم پدرم مي گفت که از حضرت ابو محمد - يعني امام حسن عسکري عليه السلام - پرسيدند از معني حديثي که روايت کردند از پدران گرامي آن حضرت که ايشان فرمودند: خالي نمي ماند زمين از حجتي که خداي را باشد بر خلق، تا روز قيامت؛ هر کس بميرد و امام زمان خود را نشناخته باشد، مرده است مردن جاهليت؛ آن حضرت فرمود که: اين حق است، همچنان که روز حق است؛ يعني چنان که روز ظاهر و روشن است، اين حديث نيز، مبين و مبرهن است.

پس گفتند: اي فرزند رسول خدا! کيست حجت و امام بعد از تو؟

فرمود: فرزند من، امام و حجت است بعد از من؛ هر کس بميرد و او را نشناخته باشد، مرده است مردن جاهليت؛ يعني حکم آنها را دارد که زمان اسلام را درنيافته و کافر مرده اند.

آگاه باش که او را غايب شدني خواهد بود که حيران خواهند شد در آن، جاهلان، و هلاک خواهند شد در آن، مبطلان، و دروغ خواهند گفت در آن، وقت گذاران (يعني کساني که وقت خاصي براي ظهور آن حضرت تعيين مي کنند). بعد از آن، خروج خواهد نمود؛ گويا نظر مي کنم به علم هاي (پرچم هايي) که مي درخشد و حرکت مي کند در بالاي سر او در نجف کوفه».

شيخ ابو علي مذکور، از اعيان علماي ماست، و اين کتاب، معروف به کتاب «انوار» است، و از آن غالب محدثين نقل مي کنند، و شهيد اول مکرر از آن در مجموعه هاي خود نقل مي کند و محمد بن عثمان و پدرش از وکلاي معروف امام زمانند.



[ صفحه 69]



هفتم: علي بن حسين مسعودي در «اثبات الوصيه» روايت کرده از سعد بن عبد الله، از هارون بن مسلم، از مسعده، به اسناد خود از حضرت کاظم عليه السلام که فرمود رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم: «خداوند عز و جل، برگزيد از روزها، روز جمعه را، و از شب ها، شب قدر را، و از ماه ها، ماه رمضان را، و برگزيد مرا از رسولان، و برگزيد پس از من، علي را، و برگزيد پس از علي، حسين و حسين را، و برگزيد پس از ايشان، نه تن را که نهمين ايشان، قائم ايشان است، و او ظاهر و باطن ايشان است».

هشتم: و نيز روايت کرده از حميري به اسناد خود، از ابن ابي عمير، از سعيد بن غزوان، از ابي بصير، از ابي جعفر باقر عليه السلام که فرمود: «از ما، بعد از حسين نه تن هستند که نهم ايشان، قائم ايشان است، و او افضل ايشان است».

نهم: و نيز روايت کرده از حميري، از امية بن علي قيسي، از هيثم تميمي که گفت: فرمود ابو عبد الله عليه السلام: «هر گاه پي در پي شد سه اسم محمد و علي و حسن (امام نهم و دهم و يازدهم، نامشان به ترتيب، محمد و علي و حسن است) چهارم ايشان قائم ايشان است».

دهم: و نيز روايت کرده به سند مذکور، از يکي از راويان، از جابر جعفي، از حضرت باقر عليه السلام، از جابر بن عبد الله انصاري که گفت: «داخل شدم روزي بر [محضر] حضرت فاطمه، دختر رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم در حالي که در جلو او لوحي بود که روشنايي آن، ديده ها را خيره مي کرد؛ در آن سه اسم بود در ظاهر آن، و در باطن آن سه، و در يک طرف آن سه اسم و در طرف ديگر، سه اسم که ديده مي شد از ظاهر او، آنچه در باطن او بود، و ديده مي شد از باطن او، آنچه در ظاهر او بود؛ پس شمردم نام ها را ديدم دوازده اسم است. گفتم: کيستند اينها؟



[ صفحه 70]



فرمود: اين نام هاي اوصياست از فرزندان من که آخر ايشان قائم است. جابر گفت: پس ديدم در آن، محمد را در سه موضع، و علي را در سه موضع؛ يعني علي بن ابي طالب و علي بن الحسين و علي بن موسي الرضا، و محمد بن علي الباقر و محمد بن علي الجواد و محمد بن الحسن امام زمان عليهم السلام». [1] .



[ صفحه 71]




پاورقي

[1] در نجم الثاقب 40 روايت نقل شده که در اينجا به 10 تاي از آنها اکتفا شد.