بازگشت

روايات اهل تسنن


اول: عالم حافظ، منتخب الدين محمد بن مسلم بن ابي الفوارس رازي در کتاب «اربعين» خود روايت کرده به اسناد خود از احمد بن ابي رافع بصري، [که] گفت:

«خبر داد مرا پدرم و او خادم امام ابي الحسن، علي بن موسي الرضا عليه السلام بود، از آن جناب که فرمود: خبر داد مرا پدرم، عبد صالح موسي بن جعفر عليهما السلام گفت: خبر داد مرا پدرم، جعفر صادق عليه السلام گفت: خبر داد مرا پدرم باقر علم انبيا، محمد بن علي عليهما السلام گفت: خبر داد مرا پدرم، سيد العابدين علي بن الحسين عليهما السلام گفت: خبر داد مرا پدرم، سيد الشهداء حسين بن علي عليهما السلام گفت: خبر داد مرا پدرم، سيد الاوصياء علي بن ابي طالب عليهما السلام که فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم به من فرمود: «کسي که دوست



[ صفحه 58]



دارد ملاقات کند خداوند عز وجل را و خداوند به نظر رحمت، به او اقبال کند واعراض نکند از او، پس موالات کند با علي عليه السلام.

کسي که دوست دارد ملاقات کند خداوند عز و جل را و خداوند از او خشنود باشد، موالات کند با پسر تو، حسن عليه السلام.

کسي که دوست دارد ملاقات کند خداوند عز و جل را و خوفي بر او نباشد، پس موالات کند با پسر تو، حسين عليه السلام.

کسي که دوست دارد ملاقات کند خداوند عز و جل را و حال آنکه گناهانش از او کناره کرده و از آنها پاک شده باشد، پس موالات کند با علي بن الحسين عليهما السلام و او چنان است که خداي فرموده: (سيماهم في وجوههم من أثر السجود) [1] .

کسي که دوست دارد ملاقات کند خداوند عز وجل را و حال آن که چشمش خرسند باشد، پس موالات کند با محمد بن علي عليهما السلام.

کسي که دوست دارد ملاقات کند خداوند عز و جل را در حالي که کتاب اعمال او را به دست راستش دهند، پس موالات کند با جعفر بن محمد عليهما السلام.

کسي که دوست دارد ملاقات کند خداوند عز و جل را پاک و پاکيزه شده، پس موالات کند با موسي بن جعفر عليهما السلام.

کسي که دوست دارد ملاقات کند خداوند عز و جل را در حالي که خندان است، پس موالات کند با علي بن موسي الرضا عليهما السلام.

کسي که دوست دارد ملاقات کند خداوند عز و جل را در حالي که درجات او را بلند کرده و سيئات او را مبدل به حسنات نموده اند، پس موالات کند با پسر او، محمد بن علي عليهما السلام.



[ صفحه 59]



کسي که دوست دارد ملاقات کندخداوندعز و جل را، پس خداوند [در مورد او] به آساني محاسبه نمايد و مداقه نکند، و داخل کند او را در بهشتي که فراخي او به فراخي آسمان ها و زمين است که مهيا شده براي پرهيزکاران، پس موالات کند با پسر او، علي بن محمد عليهما السلام.

کسي که دوست دارد ملاقات کند خداوند عز و جل را و حال آن که در زمره ي فائزين باشد، پس موالات کند با پسر او حسن عسکري عليه السلام.

کسي که دوست دارد ملاقات کند خداوند عز و جل را در حالي که ايمان او کامل و اسلامش نيکو شده باشد، پس موالات کند با پسر او، منتظر، م ح م د، صاحب الزمان، مهدي عليه السلام.

پس اينانند چراغ هاي تاريکي شب جهالت و ائمه ي هدي و اعلام تقي. هر کسي که دوست داشته باشد ايشان را و موالات کند با ايشان، من براي او بهشت را بر خداي تعالي ضامنم».

دوم: ملک العلماء، شهاب الدين بن عمر دولت آبادي در «هداية السعداء» روايت کرده که رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم فرمود: «بعد از حسين بن علي عليهما السلام از پسران او، نه امام است که آخر ايشان قائم عليه السلام است».

سوم: و نيز در آنجا روايت کرده از جابر بن عبد الله انصاري که گفت: «داخل شدم بر فاطمه، دختر رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم و در پيش او لوح هايي بود، و در آن، نام هاي امامان از فرزندان او بود. پس شمردم يازده اسم را که آخر ايشان قائم عليه السلام بود».

چهارم: عالم عارف مشهور نزد اهل سنت، ملا عبد الرحمن جامي در کتاب «شواهد النبوة» روايت کرده از بعضي که گفته: بر ابو محمد زکي رضي الله عنه



[ صفحه 60]



(يعني حضرت امام حسن عسکري عليه السلام) درآمدم و گفتم که: «يابن رسول الله! خليفه و امام بعد از تو که خواهد بود؟»

به داخل خانه رفت، پس بيرون آمد کودکي بر دوش گرفته، گويا که ماه شب چهاردهم بود، در سن سه سالگي؛ پس فرمود: «اي فلان! اگر نه پيش خداي تعالي گرامي بودي، اين فرزند خود را به تو نمي نماياندم. نام اين، نام رسول و کنيه ي او، کنيه ي وي است؛ «هو الذي يملأ الأرض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا».

پنجم: و نيز در آنجا روايت کرده از ديگري که گفت: «روزي بر ابو محمد (يعني امام عسکري) در آمدم، بر دست راست وي خانه اي ديدم پرده به آن فرو گذاشته؛ گفتم: يا سيدي! بعد از اين، صاحب اين امر که خواهد بود؟

فرمود: «آن پرده را بردار!»

برداشتم؛ کودکي بيرون آمد در کمال طهارت و پاکيزگي؛ بر رخساره ي راست وي، خالي، و گيسوان گذاشته؛ آمد و بر کنار ابو محمد نشست.

ابو محمد فرمود که: اين است صاحب شما بعد از اين...».

ششم: نور الدين علي بن محمد مکي مالکي، مشهور به ابن صباغ در «الفصول المهمه» روايت کرده از محمد بن علي بن بلال که گفت: «بيرون آمد ابي محمد حسن بن علي عسکري عليهما السلام پيش از وفاتش به دو سال، و خبر داد ما را به خلف (جانشين) بعد از خود. آن گاه بيرون آمد به سوي من، پيش از وفاتش به سه روز، خبر کرد مرا به اين که خلف او، پسر اوست بعد از او».



[ صفحه 61]



هفتم: سيد جمال الدين عطاء الله بن سيد غياث الدين فضل الله بن سيد عبد الرحمن محدث معروف در کتاب «روضة الاحباب»- بعد از ذکر اختلاف در آن جناب، و تطبيق اخبار و صحاح و مسانيد کتب اهل سنت در حق مهدي عليه السلام، بر آن که اماميه گويند - روايت کرده از جابر بن يزيد جعفي که گفت: شنيدم از جابر بن عبد الله انصاري رضي الله عنه که مي گفت: چون ايزد تعالي نازل گردانيد بر پيغمبر خود اين آيه را: (يا ايها الذين آمنوا اطيعو الله و أطيعوا الرسول و أولي الأمر منکم)، [2] گفتم: «يا رسول الله! مي شناسيم م اخدا و رسول او را، پس کيستند صاحبان امر که خداي تعالي اطاعت ايشان را به اطاعت تو قرين ساخته است؟»

پس رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم گفت: «ايشان خلفاي منند بعد از من؛ اول ايشان، علي بن ابي طالب است، آن گاه حسن، آن گاه حسين، آن گاه علي بن الحسين، آن گاه محمد بن علي - معروف در تورات به باقر، و زود است که درک مي کني او را؛ اي جابر! هرگاه ملاقات کردي او را، از من سلام برسان!- آن گاه جعفر بن محمد، آن گاه موسي بن جعفر، آن گاه علي بن موسي، آن گاه محمد بن علي، آن گاه علي بن محمد، آن گاه حسن بن علي، آن گاه حجة الله در زمين او، و بقية الله در ميان بندگانش، محمد بن حسن بن علي عليهم السلام.

اين کسي است که فتح مي کند خداوند عز و جل بر دست او مشارق زمين و مغارب آن را، و اين کسي است که غيبت مي کند از شيعه و اولياي خود؛ غيبتي که ثابت نمي ماند در آن، در قول به امامت او، مگر آن که خداي تعالي دل او را براي ايمان، آزموده».



[ صفحه 62]



جابر گويد: گفتم: يا رسول الله! آيا شيعه در غيبت امام، انتفاع يابند؟ فرمود: آري! قسم به آن که مبعوث فرموده مرا به پيغمبري، که ايشان استضائه کنند به نور او و منتفع شوند به ولايت او، مثل انتفاع مردم به آفتاب، هر چند که ابر او را پنهان کرده باشد.

اي جابر! اين از اسرار مکنونه ي الهي است؛ پس پنهان دار آن را مگر از کسي که اهل آن باشد».

هشتم: حافظ بخاري حنفي، محمد بن محمد، معروف به خواجه پارسا، در کتاب «فصل الخطاب» بعد از ذکر روايت ولادت حضرت مهدي عليه السلام از حکيمه خاتون، گفته که حکيمه گفت: «من آمدم نزد ابي محمد الحسن العسکري و ديدم مولود را در پيش روي او در جامه ي زردي، و بر او بود از بهاء و نور آنقدر که قلبم را گرفت و گفت: اي سيد من! آيا در نزد تو علمي هست در اين مولود، پس القاء فرمايي آن را به ما؟

فرمود: اي عمه! اين منتظر است؛ اين کسي است که بشارت دادند ما را به او.

حکيمه گفت: به زمين افتادم براي خداوند که سجده کنم براي شکر اين نعمت.

گفت: آن گاه من تردد مي کردم نزد ابي محمد الحسن العسکري و آن مولود را نمي ديدم؛ روزي به آن جنب گفتم: اي مولاي من! چه کردي با سيد ما و منتظر ما؟

فرمود: سپردم او را به آن کس که سپرد به او مادر موسي، پسر خود را».

نهم: موفق بن احمد خوارزمي، در «مناقب» خود روايت کرده از



[ صفحه 63]



سلمان محمدي که گفت: داخل شدم به [محضر] رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم که ديدم حسين عليه السلام بر زانوي آن جناب بود و او دو چشمانش را مي بوسيد و دهنش را مي بوييد و مي فرمود: «تو سيدي پدر سيدي، پدر ساداتي؛ تو امامي، پسر امامي، برادر امامي، پدر ائمه اي؛ تو حجتي، پسر حجتي، برادر حجتي، پدر نه حجتي، که از صلب تو هستند که نهم ايشان، قائم ايشان است».

دهم: ابن شهر آشوب، در «مناقب» از طريق اهل سنت روايت کرده از عبد الله بن مسعود که گفت: شنيدم رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم مي فرمود: «ائمه بعد از من، دوازده تن هستند؛ نه تن ايشان، از صلب حسين عليه السلام است که نهم ايشان مهدي است». [3] .


پاورقي

[1] سوره ي فتح: آيه 29.

[2] سوره ي نساء: آيه ي 59.

[3] در نجم الثاقب سي روايت نقل شده و در اينجا به ده تاي آنها اکتفا شد.