بازگشت

تا کي؟


آنگاه که، آدمي را تازيانه هاي ستم و ظلم بدرد آوردند، و جور و طغيان زمانه خسته و ناتوان سازد، و فساد و انحراف حاکم بر جامعه، آبرو و حيثيت او را برد؛ باقلبي پر اشتياق و چشماني در انتظار، منجي عالم بشريت و امام عصرش را مي خواند و با استغاثه و سردادن آه و ناله هاي سوزان و.... ظهور هر چه زودتر امامش را درخواست خواهد کرد.

و هر گاه که انساني مومن متوجه مظاهر کفر و نفاق شود و دست بدست دادن و هم پيمان شدن رژيمهاي ستمگر را براي پايمال کردن احکام اسلام ببيند و شرايط اختناق و وحشتي که مومنين مخلص و پاک در آن بسر مي برند او را ناراحت کنند... در آنصورت است که به خدا پناه مي آورد و از او درخواست مي کند که هر چه زودتر اميد انسانيت و امام برحق و ولي عصر و زمان ظهور کند.



[ صفحه 92]



گاهي اين استغاثه بشکل دعائي تجلي مي کند که بوسيله ي آن فرد با ايمان رو بسوي خداي حکيم خود مي آورد تا با آشکار ساختن امام عصر عليه السلام و دين برحق و عدل خود به وعده ي خويش جامه به وعده ي خويش جامه ي عمل بپوشاند:

«اللهم انا نشکو اليک فقد نبينا صلواتک عليه و آله و غيبة ولينا و کثرة عدونا و قلة عددنا و شدة الفتن بنا و تظاهر الزمان علينا، فصل علي محمد و آل محمد و اعنا علي ذلک بفتح منک تعجله، و بضر تکشفه، و نصر تعزه، و سلطان حق تظهره و رحمة منک تجللناها و عافية منک تلبسناها برحمتک يا ارحم الراحمين.» [1] .

«بارالها، ما بدرگاه تو از نبودن پيامبرمان که درودهايت بر او و خاندانش باد، و غيبت ولي و اماممان، و بسياري دشمنانمان و کمي نفراتمان و از فشار فتنه هاي سخت و غلبه و تظاهر زمانه عليه ما شکايت مي بريم، پس بر محمد و خاندانش درود فرست و ما را در مقابل اينهمه ناتواني با فتحي سريع از جانب خود و برطرف ساختن رنج و سختي و نصرت با اقتدار و عزت و حکومت برحقي که آشکارش سازي و رحمتي که بر همه ي ما شامل گردد و لباس عافيتي که ما را بپوشاند؛ ياري کن بحق رحمت بي نهايتت اي مهربانترين مهربانان عالم.»



[ صفحه 93]



و زماني در دعائي ديگر، تراژدي واقعيت با اميدهاي تابناک آينده درهم مي آميزد و طلب ياري از خدا با خواستن قيام امام موعود بهم مي پيوندد:

«هل اليک يابن احمد سبيل فتلقي؟ هل يتصل يومنا منک بغده فتحظي؟ متي نرد مناهلک الروية فنروي؟ متي ننتقع من عذب مائک فقد طال الصدي؟ متي نغاديت و نراوحک فتقر عيوننا؟ متي ترانا و نريک و قد نشرت لواء النصر؟ اترانا نحف بک و انت تام الملأ و قد ملأت الارض عدلا و اذقت اعدائک هوانا و عقابا، و ابرت العتاة و جحدة الحق و قطعت دابر المتکبرين و اجتثثت اصول الظالمين و نحن نقول الحمد لله رب العالمين، اللهم انت کشاف الکرب و البلوي، و اليک استعدي فعندک العدوي، و انت رب الاخرة و الاولي، فاغث يا غياث المستغيثين عبيدک المبتلي، و اره سيده يا شديد القوي، و ازل عنه به الاسي و الجوي، و برد غليله يا من علي العرش استوي، و من اليه الرجعي و المنتهي، اللهم نحن عبيدک التائقون الي وليک، المذکر بک و بنبيک خلقته لنا عصمة و ملاذا، و اقمته لنا قواما و معاذا و جعلته للمومنين منا اماما، فبلغه منا تحية و سلاما...» [2] .



[ صفحه 94]



«اي پسر پيامبر (ص)، آيا به سوي تو راه ملاقاتي هست؟ آيا امروز ما به فردائي مي رسد که بديدار جمالت محظوظ شويم؟ کي شود که برجويبارهاي رحمتت درآئيم و سيراب شويم؟ کي شود که از چشمه آب زلال (ظهور) تو ما (تشنگان جرعه ي وصالت) بهره مند گرديم که عطش ما به درازا کشيده است؟ کي شود که با تو صبح و شام کنيم تا چشمانمان را بديدارت روشن و منور گرداني؟ کي شود که تو ما را و ما ترا ببينيم هنگامي که پرچم نصرت و پيروزي درعالم برافراشته اي؟ آيا خواهي ديد که ما بگردت حلقه زده و مردم را رهبري مي کني در حاليکه زمين را پر از عدل و داد کرده اي و دشمنانت را کيفر خواري و عقاب چشانده اي و سرکشان و کافران و منکران خدا را نابود کرده و ريشه ي متکبران عالم و ستمکاران جهان را از بيخ کنده اي و ما پروردگار جهانيان را حمد و ستايش مي کنيم. بارپروردگارا توئي برطرف کننده ي همه سختي ها و غمها و از درگاهت ياري مي طلبم که ياري کننده توئي، و تو خداي دنيا و آخرتي پس بداد ما برس اي فريادرس فرياد خواهان و بندگان ضعيف و گرفتارت، و اي خداي مقتدر و توانا، سيد و آقاي بنده ي ضعيف و ناتوانت را براي او ظاهر گردان و از اين راه اندوه و سوز دل را از او برکنار کن، و آتش و حرارت قلبش را فرونشان اي خدائي که بر عرش استقرار داري و بازگشت همه بسوي تست. بارالها ما بندگان حقيرت بي صبرانه مشتاق ظهور و ديدار ولي توايم که يادآور تو و رسول تو است او را براي عصمت و نگاهداري و پناه دين و ايمان ما آفريدي و او را برانگيخته اي تا قوام و حافظ و پناه خلق باشد و او را براي



[ صفحه 95]



اهل ايمان از ما بندگانت امام و پيشوا قرار دادي پس درود و تحيت ما را به او برسان...»

و گاه احساس درد در دل اهل ايمان انفجاري پديدار مي سازد که چشمه هائي از شعر حماسي و انقلابي از درونش بيرون مي ريزد که قطرات شوق و اندوه بي شمار ايجاد مي نمايد؛ شوق ظهور دولت عدل و امنيت که خدا در آن حکومت، از ستمگران زمين و طاغوتهاي تاريخ انتقام مي گيرد و بر مستضعفان و محرومان و مومنان منت مي نهد و اينک يکي از آن حماسه سرايانست که اين چنين مي سرايد:

«اي صاحب زمان، ما را درياب که نه چشمه ي آب گوارائي داريم و نه زندگي آرام.

شبهاي انتظار ما بدرازا کشيدند اي فرزند پاکان آيا شب انتظار هم فردائي دارد؟

با ديدار خودت به چشمان ما سرمه ي روشني بکش که نزديک است که از تاريکي غيبت چشم انسانيت نابينا شود.

اين مائيم که آماج تير مصيبتها قرار گرفته ايم آيا شکيبائي که خود زرهي آهنين است سودي دارد؟

چه بسا ستمگران عليه شما گرد هم آيند و جمع شما بدست دشمنانتان از هم پاشيده مي شود.

پس قيام کن اي که بازماندگان فدايت گردند بازماندگاني که صبر و شکيبائي آنان به پايان رسيده و



[ صفحه 96]



مصيبتها آنان را از پاي درآورده اند.» [3] .

و اين ديگري به امام مهدي عليه السلام استغاثه مي کند و چنين مصرانه از او مي خواهد تا بنام عدالت و دين و انسانيت ظهور کند چه، بر او سخت گران است که گروهي از شراب خواران و لا اباليان، آزادي و شرف زيردستان خود را مي ستانند تا بر سرنوشت ملتها حکومت کنند.

اي ولي عصر، آيا راضي هستي که زير سنگ مصائب له شويم و بر سرمان دور زند؟

عدالت رخت بربسته و ستون هدايت ويران و ستم بر دين چيره و مسلط شده است.

خدا يار و ياور تو باد اين رعيت را درياب که پهنه هاي دشت و بيابان بر او تنگ شده اند.

اينست دل رعيت، دلهاي مردمان که شوق انتظار آنرا آب نموده است.

کي شمشيرها از غلاف بيرون آيند و چه زماني نيزه ها بکار افتند و جنگ زبانه کشد؟ [4] .

از سوي ديگر، آدمي بخاطر طغيان و انحرافي که در جامعه حکمفرما است اظهار دلتنگي و ناراحتي مي کند و بعلت نبودن يک زندگي توام با سعادت و امنيت، جوياي علت



[ صفحه 97]



بتاخير افتادن ظهور حضرتش مي باشد که چرا تاکنون ظهور ننموده است؟

آيا اين همه گرفتاري و درد و رنج که بر انسانيت در طول تاريخ رفته است بس نيست؟

آيا زمان آن فرا نرسيده است تا به گرفتاريهاي اين انسان محروم پايان داده شود؟

در اينجا سعي ما براينست که به اين پرسشهاي شگفت آور که از وجدان و درون انسان سرچشمه مي گيرند و در نتيجه ي دردهائي که مي کشد بزبان مي آورد؛ پاسخ دهيم.



[ صفحه 98]



(1)

خداوند بزرگ، هستي را بدين خاطر آفريد تا صحنه ي گرفتاري براي آزمايش انسان از راه بالا گرفتن مبارزه ميان نيک و بد (خير و شر) و حق و باطل گردد. اين گفتار خدايتعالي است که مي فرمايد:

«تبارک الذي بيده الملک و هو علي کل شيي ء قدير الذي خلق الموت و الحياة ليبلوکم ايکم احسن عملا» [5] .

«بزرگوار خدائيکه سلطنت ملک هستي بدست قدرت اوست و بر همه چيز توانا است، خدائيکه مرگ و زندگاني را آفريد تا شما بندگان را بيازمايد تا کدام نيکوکارتر است و او مقتدر و آمرزنده ي گناهان بندگان است.»

«انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتليه فجعلناه سميعا بصيرا، انا هديناه السبيل، اما شاکرا و اما کفورا.» [6] .

«بدرستيکه ما انسان را از آب نطفه ي مختلط آفريديم تا او را بيازمائيم پس او را شنوا و بينا گردانيديم بدرستيکه ما او را براه راست هدايت کرديم (راه حق و باطل را به او نشان داديم) حال خواه هدايت پذيرد و شکر اين نعمت گويد و خواه کفران نعمت کند.»



[ صفحه 99]



«... و نبلوکم بالشر و الخير فتنة و الينا ترجعون.» [7] .

«ما شما را به بد و نيک (شر و خير) مبتلا کرديم تا بيازمائيم و بازگشت شما بسوي ما است.»

و تا زمانيکه هستي و حيات، سراي گرفتاري و آزمايش و ميدان مبارزه و پيکار است؛ خدا به انسان آزادي کامل داده تا جبهه ي مبارزه ي خود را در عرصه ي زندگي برگزيند.

و نقش اديان آسماني منحصرا در توجيه انسان و راهنمائي وي به حقيقت دو جبهه ي پهناور و زندگي (حق و باطل) و دعوت انسان به پيوستن به جبهه ي حق و روياروئي با نغمه هاي باطل و سردمداران شر خلاصه مي شود.

آسياب مبارزه ي خطير ميان عوامل خير و شر زندگي انسان از آغاز تاکنون همچنان در حال چرخش است و عناصر هر نسلي را به هنگام گذر از آن، تفکيک و مسيرهاي افراد، را مشخص و طرفداران حق از باطل را تميز داده و از هم جدا مي سازد.

و خدايتعالي اراده فرموده است تا مبارزه ي هميشگي و همراه انسان در زندگي او باشد:

«ليميز الله الخبيث من الطيب» [8] .

«تا خداوند پاک را از ناپاک جدا سازد.»



[ صفحه 100]



«... فليعلمن الله الذين صدقوا و ليعلمن الکاذبين» [9] .

«پس خداوند دروغگويان را از راستگويان کاملا مشخص کند و مقام منافق و مومن را از هم جدا سازد.»

اين مبارزه ي هميشگي پرده از سقوط اکثريت نزديک به اتفاق مردم در منجلاب باطل و لغزشگاههاي شر و پايداري اقليتي از مردم با ايمان بمنظور انجام کارهاي خوب و خيرخواهانه و پافشاري روي حق و حقيقت برداشت.

از اينرو غالبا پيروزي در بيشتر اوقات و اکثر موارد تاريخ، يار و هم پيمان جبهه ي باطل و دار و دسته ي اشرار بوده است. اما خداوند باطل را وعده ي شکستي سخت داد تا انتقام حق و پيروانش را از باطل و تفاله هاي آن در يک مبارزه ي سرنوشت ساز بستاند و اثري از باطل نگذارد.

آيا اين درست است که زمان آن مبارزه ي (سرنوشت ساز) در طول زندگي و در نيمه راه آن قرار گيرد؟

خير! در اينصورت مبارزه پايان مي گيرد و فرصت ابتلاء و آزمون از دست خواهد رفت ولي چنانچه ستم و کفر از جهان رخت بربندد و خورشيد هدايت و حقيقت پرتو افکن شود آنوقت است که ظالم شکست خورده جائي براي خود در اين کره خاکي که پر از عدل و داد خواهد شد؛ نمي يابد.

پس لازم است زمان آن مبارزه ي (سرنوشت ساز) به



[ صفحه 101]



اواخر دوران زندگي بشريت و واپسين ايام عمر دنيا و در آستانه روز رستاخيز و فرارسيدن قيامت بتعويق افتد. از اينرو اراده ي حق تعالي بر اين شد که امام مهدي را برگزيند تا رهبر آن مبارزه و قهرمان آن واپسين مبارزه ي حق و باطل باشد.

لذا تاکيد بيشتر احاديث اسلامي راجع به ظهور حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه بر اين نکته است که وي ظهور نمي کند مگر در آخر الزمان... و در واپسين روز عمر دنيا... و پيش از روز رستاخيز... که بفرموده ي پيامبر صلي الله عليه و آله:

«ابشروا بالمهدي فانه بابي في آخر الزمان علي شدة و زلزال يسع الله له الارض عدلا و قسطا.» [10] .

«شما را به مهدي مژده مي دهيم... او در آخر الزمان بهنگامي که همه جا را سختي و بي ثباتي فرا گرفته است ظهور مي کند و خداوند پهنه ي کره ي خاکي را براي او پر از عدل و داد خواهد کرد.»

«لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله ذلک اليوم حتي يملک رجل من اهل بيتي...» [11] .

«اگر از عمر دنيا يکروز مانده باشد خداوند آن روز را آنقدر طولاني خواهد کرد تا مردي از اهل بيت من زمامدار آن شود...»



[ صفحه 102]



«لا تقوم الساعة حتي يملک رجل من اهل بيتي يملاء الارض عدلا کما ملئت قبله جورا.» [12] .

«روز رستاخيز فرا نخواهد رسيد مگر اينکه مردي از اهل بيت من زمين را پر از عدل نمايد همانگونه که قبلا پر از ظلم و ستم شده است.»



[ صفحه 103]



(2)

مشکل عمده ي تاريخ بشريت ايجاد سيستم برتر زندگي اجتماعي است. چه در گذشته، آدمي بلحاظ برخورد منافع و تضاد حقوق و از بين رفتن مرزهاي موجود در ميان افراد جامعه ي بشري از تجاوز برخي افراد جامعه بر ديگر افراد آن رنج مي برد.

اما آيا انسان قادر است اين سيستم برتر را براي زندگي خود فراهم کند که ضمن اينکه در برگيرنده ي حقوق همه ي افراد باشد از منافع آنان نيز حمايت کند و مرز يکاکي اين افراد را جداگانه ترسيم و مشخص نمايد؟

انسان با آن همه تجربه هاي تاريخي اش بدليل محدود بودن ميزان دانش و نيز خودخواهي و شهوت و اختلاف انديشه و ميزان فرهنگ او، ناتواني خود را در فراهم آوردن اين نظام برتر زندگي اجتماعي بثبوت رسانده است. ليکن خداوند، آدمي را يکه و تنها در وادي گمراهي و برهوت ناداني رها نکرده است؛ بلکه خود عهده دار اين مسئوليت مهم گرديد و آدمي را از بار مسئوليت سنگين دور نگه داشت و از براي او نظامي وضع و تشريع نمود که به شيوه اي نيکوتر و پسنديده تر، ضامن خوشبختي و گره گشاي همه ي مسائل و مشکلات او باشد.

ليکن انسان شيفته و گمراه خودبيني، و فريفته ي طمع و شهوت، زير بار اين رسالت الهي و دين آسماني نرفت، و بتکاپو در همه جا و همه سو پرداخت و به انگيزه اين خودبيني و شهوت در پي آن بود که راه حل ديگري براي خود بيابد که



[ صفحه 104]



خويشتن را از رسالت الهي بي نياز کرده و خوشبختي را بگونه اي بهتر و برتر تامين نمايد.

انسان، عليرغم رنج ها و بدبختي هائي که بدنبال تجربه هاي سخت به او روي کرده و ناتواني هائي که پي آمد کوشش هاي نافرجامش بوده؛ همچنان در کجروي و سرکشي خويش پافشاري و به غرور و خود کامگي اش ادامه مي دهد با اين گمان که مي تواند به سيستم زندگي نوين و اجتماعي اش دست يابد؛ سيستمي که جدا و بدور از رهنمودهاي الهي و آسماني باشد.

از اين رو ضروري مي نمايد که خداوند فرصتي کامل به انسان عنايت فرمايد تا همه ي کوششهايش را در اين زمينه آزموده و همه ي آرمانها و پندارهايش را در اين باره به اجرا درآورد.

اما بالاخره انسان بجائي مي رسد که در برابر راهي بن بست قرار گرفته و با از دست دادن اميد خود، ناتواني و شکست خويش را باور مي کند. در چنين هنگامي است که زمينه بطور جدي براي پيدايش آئين اسلام و پياده کردن احکام الهي فرا مي رسد که انجام اين امر بدست امام عصر عليه السلام خواهد بود.

از اينرو طبيعي است که ظهور امام مهدي عليه السلام بعقب افتد تا همه ي طرح ها، ايدئولوژي ها، سيستم ها و قوانيني که انسان در مغز خويش مي پرورد عرضه شده بمعرض آزمون و ارزيابي گذارده شود و:

«... حتي اذا ضاقت عليهم الارض بما رحبت،



[ صفحه 105]



و ضاقت عليهم انفسهم، و ظنوا ان لا ملجا من الله الا اليه...» [13] .

«تا آنکه زمين با همه ي فراخيش بر آنان تنگ شد و از خود نيز دلتنگ شدند و دانستند که از خشم خدا جز بلطف او پناهگاهي نيست.»

آنوقت است که امام عصر عليه السلام ظهور مي کند تا با پياده کردن احکام الهي و رهنمودهاي پيامبرش صلي الله عليه و آله و سلم بشريت را خوشبخت و کامروا سازد.

اشاره ي امام صادق عليه السلام به اين مساله است آنجا که مي فرمايد:

«ما يکون هذا الامر - يعني دولة المهدي - حتي لا يبقي صنف من الناس الا و قد ولوا من الناس، حتي لا يقول قائل: انا لو ولينا لعدلنا، ثم يقوم القائم بالحق و العدل.» [14] .

«اين امر صورت نمي گيرد - منظور دولت حضرت مهدي (ع) - مگر اينکه همه ي مردم از هر گروه و طبقه اي که هستند به حکومت و فرمانروائي برسند تا ديگر کسي يافت نشود که بگويد: اگر حکومت از آن ما بود با مردم به عدل و انصاف رفتار مي کرديم. سپس قائم بر حق و عدل قيام خواهد کرد.»



[ صفحه 106]



و نيز به فرموده ي آنحضرت:

«ان دولتنا آخر الدول، و لم يبق اهل بيت لهم دولة الا ملکوا قبلنا، لئلا يقولوا اذا راو اسيرتنا، لو ملکنا سرنا مثل سيرة هولاء.» [15] .

«حکومت ما آخرين حکومتها خواهد بود و صاحب هيچ اهل و طايفه اي يافت نخواهد شد مگر اينکه پيش از ما حکومت کند؛ تا مبادا زمانيکه رفتار و طرز حکومت و فرمانروائي ما را ديدند اظهار نمايند: اگر ما به حکومت مي رسيديم همين رفتار را در پيش مي گرفتيم.»



[ صفحه 107]



(3)

چه امر مهمي است که ظهور امام مهدي عليه السلام را انتظار مي کشد؟ مسلما ماموريتي است بس خطير که تاريخ بشريت با همه ي فراخيش تاب بازگوئي، درک و يا فرصت و توان بررسي و تحقيق آنرا ندارد.

آن امر مهم و ماموريتي که در انتظار مهدي موعود است همانا برپائي يک حکومت جهاني و عالمگير است که تمامي ملل و جوامع بشري را زير لواي رهبر و يک نظام حکومتي منحصر بفرد که همان نظام حکومت اسلامي است دربرگيرد.

درباره ي جهاني بودن دولت مهدي عليه السلام، امام صادق (ع) چنين مي فرمايد:

«اذا قام القائم المهدي لا تبقي ارض الا نودي فيها بشهادة ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله.» [16] .

«چون مهدي قائم قيام کند سرزميني يافت نخواهد شد مگر اينکه بانگ لا اله الا الله و محمد رسول الله در آن طنين افکن باشد.»

و نيز از حضرت امام محمد باقر نقل شده است که:

«المهدي و اصحابه يملکهم الله مشارق الارض



[ صفحه 108]



و مغاربها، و يظهر الدين و يميت الله عز و جل به و باصحابه البدع و الباطل، کما امات السفهة الحق حتي لا يري اثر من الظلم.» [17] .

«خداي عز و جل خاور و باختر زمين را از آن مهدي و يارانش مي کند، دين خود را حاکم مي نمايد و بدست آنحضرت هر گونه بدعت و باطلي را بگونه اي نابود مي کند، که سبکسران و بي خردان حق را، تا ديگر اثري از ستم و ظلم ديده نشود.»

به پاره اي از احاديث برخورد کرديم که بثبوت ميرساند که آنحضرت سراسر زمين را مملو از قسط و عدل مي کند. اما چگونه قائدي به تنهائي عهده دار مسئوليت پاسداري و رهبري همه ي ممالک، اقوام، جوامع بشري جهان تواند بود؟ آيا تنها يک دولت توانائي آنرا دارد که همه ي نيازها و خواسته هاي تمامي سکنه ي عالم را تامين کند؟ و چگونه ميتوان آئين مشترکي را در جهاني با مليت ها، رسوم و مشکلات گوناگون پياده کرد؟

درست است که مسخر کردن عالم و در اختيار گرفتن آن کار را تا حدي آسان مي کند؛ ليکن در راه تحقق آن خوشبختي و آينده ي دلخواه بيک سري از مشکلات و موانع طبيعي برمي خوريم که بايد آنرا در انديشه ي خود بحساب آورد... از آنجمله است اختلاف زبانها، دوري فاصله ها و راهها، کثرت نيازها و خواسته هاي زندگي، مشکل برقراري



[ صفحه 109]



تماس همگان با يک رهبر و پيچيدگي مسائل زندگي و... که شايد بعضي افراد مسئوليت آنرا بگردن اعجاز نهند؛ چه امام از طرف خدا نيرو و مدد مي گيرد و قادر است تا با ياري و مدد الهي و بکمک معجزه، گره گشاي اين همه مشکلات باشد که در آنصورت حکومتي خواهد بود که غيب و معجزه آنرا اداره خواهد کرد گرچه غيب جز از راه سنتها و قوانين طبيعي آنهم در چند مورد استثنائي و موقت در امور زندگي دخالت نمي کند. و در چنين حالتي است که مداخله ي مستقيم انجام مي گيرد و معجزه روي خواهد داد. يا اينکه معجزه حکم قانوني حاکم بر همه ي جهان را داشته باشد و اين بر خلاف مشيت و اراده ي خداوندي است که تغيير ناپذير و غير قابل تبديل مي باشد.

بنابراين بايد معتقد شويم که حکومت جهاني مهدي بطور طبيعي اداره خواهد شد و نه از راه معجزه بوسيله ي حضرت مهدي عليه السلام. و اگر چنين باشد بايد تمام امکانات لازم براي يک حکومت فراهم باشد تا بتوان جهان را اداره کند.

همه ي متون اسلامي که در دست است جملگي در اختيار بودن اين وسائل و امکانات را در زمان حضرت مهدي عليه السلام تاييد مي کند و در آن حالت تمام سختيها بدست حضرتش آسان گشته و تمام منابع طبيعي جهان کشف و در دسترس قرار خواهد گرفت. فاصله ها کوتاه خواهد شد، مشکل حمل و نقل حل مي گردد، برقراري تماس با حضرتش و يا با هر مسئول ديگري در حکومت او بدليل فراهم بودن تمامي اين وسائل آسان و ممکن خواهد بود.



[ صفحه 110]



حضرت امام موسي بن جعفر عليه السلام مي فرمايند:

«الثاني عشر منا، يسهل الله تعالي له کل عسر، و يذلل کل صعب، و يظهر له کنوز الارض، و يقرب عليه کل بعيد.» [18] .

«خداوند متعال تمامي مشکلات را بر امام دوازدهم آسان خواهد گردانيد و سختيها و موانع را از پيش پاي او برخواهد داشت و گنجينه هاي جهان را در اختيار او قرار خواهد داد و مسافت و فاصله را براي او کوتاه خواهد کرد.»

از حضرت امام حسن مجتبي عليه السلام بنقل از پدر بزرگوارشان سلام الله عليه آمده است که:

«يبعث الله رجلا في آخر الزمان، و کلب من الدهر، و جهل من الناس، يويده الله بملائکته و يعصم انصارة، و ينصره بآياته، و يظهره علي اهل الارض حتي يدينوا طوعا او کرها، يملا الارض عدلا و قسطا و نورا و برهانا، يدين له عرض البلاد و طولها، لا يبقي کافر الا آمن، و لا طالح الا صلح، و تصطلح في ملکه السباع، و تخرج الارض نبتها، و تنزل السماء برکتها، و تظهر له الکنوز.» [19] .

«خداوند در آخر الزمان به آن هنگام که روزگار سخت پر



[ صفحه 111]



فشار، و مردم به ناداني درغلطند؛ مردي را برخواهد انگيخت و او را به فرشتگان خويش تاييد نمايد و ياورانش را حفظ نموده و به آيات خويش پيرزش گرداند و بر ساکنان زمين نمايان و ظاهرش سازد تا اينکه از روي ميل و يا اکراه (طوعا و کرها) سر بفرمانش نهند و آنگاه زمين را سراسر پر از داد و برابري و مهر و روشنائي نمايد و همه ي بلاد عالم را از مشرق تا مغرب و از شمال تا جنوب به او سپارد. کافري نماند مگر اينکه ايمان آرد و ناشايستي باقي نماند مگر اينکه شايسته و نکو گردد. درنده خوها و ددان در فرمانروائي او رام گردند، و زمين و آسمان برکت خود فرود آورد و گنجها بر او آشکار شود.»

و از امام رضا عليه السلام منقول است که:

«هو الذي ستطوي له الارض.» [20] .

«اوست که زمين از براي او درنورديده خواهد شد.»

و بفرموده ي امام صادق عليه السلام:

«ان قائمنا اذا قام مد الله لشيعتنا في اسماعهم و ابصارهم. حتي لا يکون بينهم و بين القائم بريد، يکلمهم فيسمعون و ينظرون اليه و هو في مکانه.» [21] .

«چون قائم ما قيام کند خداوند بر قدرت شنوائي و بصيرت



[ صفحه 112]



شيعيان ما خواهد افزود تا از آن پس با قائم فاصله اي نداشته باشند، با آنان سخن مي گويد سخنانش را مي شنوند و از همان جائي که قرار دارد به آنان نگاه مي کند.»

و نيز مي فرمايد:

«ان المومن في زمان القائم و هو بالمشرق يري اخاه الذي في المغرب، و کذا الذي في المغرب يري اخاه الذي بالمشرق.» [22] .

«مومن در زمان قائم از مشرق زمين برادر خود را که در مغرب است مي بيند و نيز آنکه در مغرب زمين است برادرش را در مشرق مي بيند.»

اين شرايط براي موفقيت ماموريت امام مهدي مساعد است در صورتيکه پشتوانه اش بر اساس معجزه نباشد و بگونه اي طبيعي تحقق يابد. و قطعا در سايه ي کارآئي و پيشرفت بشر که به آدمي اين امکان را مي دهد تا همه ي وسائل و امکانات ياد شده را تهيه نمايد؛ فراهم خواهد شد.

ما امروز شاهد برخي از آن وسائليم که بعضي احاديث بدان اشاده کرده اند مانند کوتاه شدن راهها که از آن با: «فاصله ها براي او کوتاه مي شود و يا اينکه زمين برايش درمي نوردد.» ياد شذه است. همچنين مساله ارتباط که



[ صفحه 113]



امروزه کاري دشوار نيست و در سايه ي پيشرفتهاي شگرف دانش، يک رهبر قادر است گفتارش را بگوش افراد خود در سراسر جهان برساند؛ به نحوي که عادت بر آن شده است که اهل مشرق صداي اهل مغرب و بالعکس ساکنان مغرب زمين صداي ساکنان مشرق زمين را مي شنوند و شايد اختراعات و اکتشافات ديگري باشد که عقل و دانش آدمي درآينده به آنها دست يابد تا براي حکومت واحد امام که رهبري همه ي جهان رابعهده دارد ياور و پشتيبان باشد. از اينرو ما حق داريم که اين احتمال را بدهيم که يکي از انگيزه هاي بعقب افتادن ظهور امام مهدي عليه السلام همانا انتظار بخاطر فراهم آمدن موقعيت هاي مناسب مادي، ماشيني و اجتماعي است تا بدانوسيله امام بتواند ماموريت و نقش خطير خود را به مدد پيشرفت هاي دانش نوين و دست آوردهاي عظيم انساني به بهترين وجه ايفا کند.



[ صفحه 117]




پاورقي

[1] دعاي افتتاح.

[2] دعاي ندبه.

[3] از سيد رضا هندي.

[4] از سيد صالح حلي.

[5] قرآن کريم، سوره ي الملک، آيه هاي 1 و 2.

[6] قرآن کريم، سوره ي دهر، آيات 2و3.

[7] قرآن کريم، سوره ي انبياء، آيه ي 35.

[8] قرآن کريم، سوره ي انبياء، آيه ي 35.

[9] قرآن کريم، سوره ي عنکبوت، آيه ي 2.

[10] امام مهدي، علي محمد علي دخيل، صفحه ي 104.

[11] مدرک سابق، صفحه 69.

[12] مدرک سابق، صفحه 106.

[13] قرآن کريم، سوره ي توبه، آيه ي 118.

[14] تاريخ الغيبة الکبري، صفحه ي 389.

[15] تاريخ الغيبة الکبري، صفحه ي 389.

[16] در انتظار امام، صفحه ي 66.

[17] منتخب الاثر، صفحه ي 47.

[18] منتخب الاثر، صفحه 239.

[19] منتخب الاثر، صفحه 487.

[20] منتخب الاثر، صفحه 220.

[21] منتخب الاثر، صفحه 483.

[22] منتخب الاثر، صفحه 483.