بازگشت

پيشگفتار


بسم الله الرحمن الرحيم

و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين.

«قصص -5»

و ما اراده کرديم که بر آن طائفه ي ضعيف ذليل در آن سرزمين منت گذارده و آنان را پيشوايان خلق قرار دهيم و وارث ملک و جان فرعونيان گردانيم.

«اللهم ارنا الطلعة الرشيدة و الغرة الحميدة واکحل ناظري بنظرة مني اليه و عجل فرجه....»

(امام صادق - دعاي عهد)

راستي که انسان، اين دردانه ي آفرينش و ناز پرورده ي خلقت، در طول تاريخ زندگي خود دجار چه بلايا و ممشکلاتي که نشده است؟ استثمار و بردگي، استعمار و جنگ و تبعيضات نژادي و فقر...همه و همه از دير باز گريبانگير او بوده و لذات زندگي مادي را بر او حرام کرده است.

آن هنگام که به ژرفاي تاريخ بشريت بنگريم در ميان اوراق و اسناد گذشته، برگي را نمي يابيم که آدمي - اين اشرف موجودات و خليفه ي خدا در زمين - شاهد درد و رنج، ظلم و جور، مشقت و بدبختي نباشد. گوئي که آلام و رنجها تشکيل



[ صفحه 14]



دهنده و شالوده ي اساسي صحنه هاي زندگي بشر بوده است و فراعنه و چنگيزها و حجاج ها مسئول برپائي و کارگرداني اين صحنه ها.

انسان، بعنوان عامل اصلي و درگير با اين مسائل، خود را براي مبارزه با اين بلايا آماده نموده و بطور مداوم در ستيز بوده است تا شايد اين جدال را پايان بخشد و زندگي خويش را نجات دهد؛ اما نتيجه اي جز ياس و نااميدي عايدش نگشته است.

مصلحين و انديشمندان جوامع بشري در جستجوي راهي که پيام آور آينده اي روشن و نويد بخش خوشبختي و شادکامي باشد آرزوهاي خويش را در جوامعي ايده آل چون «مدينه ي فاضله» و «شهر خورشيد» مجسم مي سازند که متاسفانه جز يک طرح غير عملي و رويائي بيش جلوه ننموده است.

با گذشت از تاريخ کهن، به دوره ي فرهنگ و تمدن بشري نزديک مي شويم تا شايد که با شکوفائي علم و پيشرفتهاي شگفت آور تکنيک، شاهد از بين رفتن ظلم و تبعيض و گسترش عدل و آزادي باشيم. اما با تاسفي دردبار، اين آرزو نيز تحقق نمي يابد و بشريت بطوري بيش از پيش مورد حمله و تجاوز و ظلم قرار گرفته که گذشته ي تاريک خويش را از ياد مي برد.

کشتار جنايت بار جنگ اول و دوم جهاني با بجاي گذاشتن ميليونها کشته و زخمي و جنگهاي بين بريتانياي



[ صفحه 15]



کبير و چين، الجزائر و فرانسه، امريکا و ويتنام، اسرائيل و فلسطين و لبنان و نيز نبردهاي ديگر، روي جنايتکاران گذشته تاريخ را سپيد نمود و آوارگي و سرگرداني، بيماري و درد، اسارت و گرسنگي و بدبختي و مشقت را براي انسان معاصر به ارمغان آورد که براستي جنايات نابخشودني عصر ماست.

و همانگونه که در گذشته مصلحين جوامع بشري جز با بيان آرزوهاي خويش براي انسان ره آوردي نداشتند؛ روشنفکران و متفکران معاصر و جوامع تشکيل شده از سوي آنان چون سازمان ملل و شوراي امنتي و سازمان عفو بين المللي و صدها سازمان و گروه و دسته ي ديگر که با اهداف خيرخواهانه و عقل پسندانه آغاز بکار نموده اند نيز براي آدمي همچون طبلي تو خالي بوده اند که هرگز نوائي سر نداده اند که مرحمي بر زخمهاي پيکر او باشد، و لذاست که آنان را در تامين خوشبختي و امنيت و آرامش ناتوان مي بيند.

بهر صورت روز به روز و لحظه به لحظه که، وضع تاريک و مشقت بار بشريت تيره تر مي شود بايستي زمينه ي آنکه اين انسان زجر کشيده و ستم ديده زير بار اين همه شکنجه و درد و با پايمال شدن حيثيت انساني اش و ملاحظه ي وخيم تر شدن اوضاع هنوز مايوس نشده و شعله ي اميد را در درون خويش، روشن نگهداشته است.

بايد ديد که اين چه نيروئي است که نمي گذارد رشته ي اميد آدمي قطع گردد و مايوس و نااميد از همه جا و هر نيروئي



[ صفحه 16]



خود را تسليم به حوادث روزگار نمايد؟ اين چه جاذبه اي است که با کشش خويش، محرومين و مستضعفين جهان را بسوي خود مي خواند و آنها را به آينده اي نيکو، خوشبين و اميدوار مي سازد؟ اين چه پيام و نويدي است که عليرغم همه ي ناراحتي ها و مشکلات، هنوز در نظر انسانها معتبر و قابل اجر است؟ و در انتظار آن بايستي تمام اين لحظات دردآلود را تحمل نمود؟ جز نويدي الهي که پيام آوري آسماني و پاک آنرا بر بشر بشارت داده باشد کدام وعده و بشارتي چنين نفوذ و قدرتي خواهد داشت؟

بلي، پيام آوران الهي در طول تاريخ همواره امت ستم کشيده خويش را به فرجامي نيکو و ايده آل بشارت داده و سرانجام، پيروزي و سعادت و کاميابي را از آن مستضعفين دانسته اند زيرا که اين وعده ي خداست و در وعده ي خدا خلافي نيست:

«و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين.»

«و ما چنين اراده کرديم که بر ناتوان شدگان زمين منت گذارده و آنان را پيشوا و وارثان آن قرار دهيم.»

بدون شک، طلايه دار اين وعده ي الهي و انقلاب جهاني و رهبر رهائي بخش آن که در گذشته ي بشريت تحقق



[ صفحه 17]



نيافت و تا کنون جامه ي عمل نپوشيده است؛ درآينده - هر چند آينده اي دور - بايستي تحقق يابد دست با قدرت و پر برکت مردي را سزاست که تاييد الهي و فيوضات رباني در همه حال شامل احوالش گردد و قرعه خدائي بنام او زده شود.

آري همانا او آخرين جانشين پيامبر معظم اسلام (ص)، حجت خدا بر مردم، چشم بينا و گوش شنوا و دست تواناي حق و يادگار خدا در زمين است که اين بشارت الهي به دست با کفايت او عملي خواهد شد.

بلي او، فرزند پيامبر خداست؛

او، پور علي مرتضي است؛

او، پسر فاطمه ي زهراست؛

او حجة بن الحسن العسکري،

يگانه ولي زمان ماست.

شيعه، اين گروه پيرو علي عليه السلام، در طول اين دوازده قرن، با محروميت از ديدار امامش، يک لحظه از پا ننشسته و گوشه ي عزلت نگزيده و نگذاشته است که شيطان صفتان روزگار، ياد محبوبش را از خاطرش برده و شراره ي اميد به آينده اي روشن همراه با سعادت را در دلش خاموش نمايند.



[ صفحه 18]



شيعه، هر لحظه چشم براه فرا رسيدن آن آرمان بزرگ الهي و آن روز موعود است؛ روزي که بشريت در محيطي مملو از عدل و برابري، به رهبري حضرت مهدي (ع) حياتي ايده آل را آغاز نمايد. و در اين مسير هرگونه حيله و فتنه ي دشمنان را که جهت تحريف و متلاشي نمودن اين باور اصيل اسلامي گستردند، پشت سر نهاده و از هرگونه فداکاري و ايثار دريغ ننموده است.

شيعه، از طرفي با عقيده بر اينکه امام و رهبرش به خاطر عدم شايستگي و نبود وحدت و يکپارچگي بين امت، از آنان رخ برتافته، [1] خودسازي و تهذيب را پيشه ي خود ساخته و عليرغم همه ي کوبندگي حملات دشمن که خواستار برکندن



[ صفحه 19]



ريشه ي او و تزلزل اعتقاد اوست؛ بدون هيچگونه اتلاف وقت، تلاش کرده و خود را آماده و پذيراي ظهور مهدي مي نمايد و راستي که در قاموس شيعه اولين قدم در مسير انتظار حضرتش، جز تلاش و اقدام براي خودسازي و تربيت خويش نخواهد بود.

اما قدم بعدي در اين راه، ديگرسازي و بالنتيجه آماده سازي جامعه بوده و وظيفه هر انسان مومن پس از آنکه آتش انتظار، خرمن وجودش را فرا گرفت سرايت دادن اين آتش بر پيکر ديگران و جامعه مي باشد تا اين رسالت عظيم به تدريج آيندگان را فراگيرد و زمان ظهور فرا رسد.

کتابي که هم اکنون پيش رو داريد نيز گوياي تلاشي است که در اين زمينه صورت گرفته و «الامام المهدي امل الشعوب» نام دارد که بوسيله ي مترجم کوشا آقاي محمد علي مجديان از عربي به فارسي ترجمه شده و از آثار پر ارزشي است که پيرامون حضرت مهدي عليه السلام نوشته شده است.

کتاب، با سيري اجمالي در تاريخ بشريت و بررسي ظلمها و ستمهائي که در گذشته و حال بر آدمي رفته است آغاز مي گردد که همه و همه بيانگر وضعيت انسان روزگار ماست که سرگشته و درمانده شده و ناکام و خسته از تمامي مصائب دنيا با ياس و نوميدي از آينده در حرکت است.

آنگاه آينده ي بشريت از ديدگاه اسلام مطرح شده و کالبد بي روح و سرد انساني را حرارت مي بخشد. سپس با



[ صفحه 20]



بخشهائي بعنوان آشنائي پيرامون ميلاد و طول عمر حضرتش، شناخت بيشتري را در اين زمينه ميسر مي سازد تا در انتها با طرح مسئله ي انتظار و وظيفه مومنان در زمان غيبت سخن خويش را به پايان مي برد.

اميد آنکه نشر اين کتاب، در مسير هر چه بيشتر معرفت منجي عالم بشريت، مقبول حضرتش قرار گيرد و شيعه را در مسئوليت سنگيني که بر دوش دارد رهنما و ياور باشد.

و السلام علي ناموس الله الاکبر و الامام الثاني عشر، ابي الوقت و مولي الزمان الذي هو للحق امين و للخلق امان مولانا و سيدنا صاحب الزمان ارواح العالمين له الفدا و جعلنا من شيعته و انصاره و اعوانه.

ناشر

فروردين ماه سال يکهزار و سيصد و شصت و دو

تهران



[ صفحه 23]




پاورقي

[1] کلام مولاي مهربانمان حکايتگر اين واقعيت تلخ است که فرمود:

«ولو ان اشياعنا - وفقهم الله لطاعته - علي اجتماع من القلوب في الوفاء بالعهد عليهم لما تاخر عنهم اليمن بلقائنا ولتعجلت لهم السعادة بمشاهدتنا علي حق المعرفة و صدقها منهم بنا. فما يحبسنا عنهم الا ما يتصل بنا مما نکرهه و لا نوثره منهم.»

«همانا اگر شيعيان ما - که خدا آنان را بر طاعت خود توفيق دهد - در راه وفا به پيماني که برآنهاست همدل بودند برکت ملاقات ما از ايشان تاخير نمي افتاد و سعادت ديدار ما براي آنان - بخاطر معرفت راستيني که به ما دارند - زودتر دست مي داد. پس ما را از آنان دور نمي دارد، مگر آنچه از ناخشنوديها و ناپسنديده ها که از ايشان به ما مي رسد.»

(بحار الانوار، جلد 53).