و سرانجام شان
و سرانجام شان يا رسيدن به پيروزي قطعي است و يا رسيدن به مرگ که آن خود زمينه اي و عاملي براي حرکت جديد ديگران است. اينان مبارزه و مقاومت را بشکل هاي گوناگونش براي خود وظيفه اي مي شناسند. اصرار دارند که به وضع اسفناک موجود رضا ندهند. زورگوئي و زورمداري را بپذيرند، سر زير بار آنهائي که مي خواهند از طريق اعمال قدرت به تخطئه ديگران، به سهل گرفتن ارزشها بپردازند فرو نبرند. پيداست که در چنين وضعي دشمن هم از آنان دست بردار نيست زيرا رها کردن شان همان است و نابودي و فناي خود هم همان. بهمين جهت براي آنان دائما زحمت مي آفرينند چوب و حبس و شکنجه و دار در نظر مي گيرند عوامل خود را که بدبختاني نظير ديگر بدبختان و محرومان هستند وا مي دارند که به دستگيري و شکنجه شان بپردازند و زندگي را امروز بر آنان و فردا بر خودشان تلخ نمايند. يا آنها در زير شکنجه ها و در حبس ها و در برابر جوخه هاي اعدام جان بسپرند و يا به خواسته خود که خواسته اي الهي و انساني است موفق مي شوند. در چنين صورتي هم مرگ شان و هم زندگي شان پيروزي است. اگر خود نتوانستند به زندگي مورد نظرشان برسند لا اقل زمينه و موجبات آن را براي نسلهاي بعد فراهم مي سازند و اقل مساله اين است که به انجام وظيفه پرداخته اند.
[ صفحه 47]