ريشه دروني
گفتيم که ميل به شناخت آينده در ما فوق العاده قوي هست و اين امر
[ صفحه 12]
بنظر ما داراي ريشه دروني در انسان است. واقعيت اين است که جلوه اي از نفخه الهي در ماست و ما از ديدي به بي نهايت و صليم. منشاء هستي، از خداست و بازگشت ما هم بخدا. (انا الله و انا اليه راجعون). از او هستي گرفتيم و به سوي او باز مي گرديم. از او حرکت و سير را آغاز کرديم و پايان حيات و ايستگاه آخر سير و سفر ما بسوي اوست (الي ربک المنتهي) پس ما فطرتا به ابديت و بي نهايت پيوسته ايم و در درون ما شوق وصول به او وجود دارد. در نتيجه مي خواهيم به آنچه که مي رسم آگاهي داشته باشيم. بدانيم در مسير سفر ما چه حوادث و بلاهائي است؟ چه مراحلي را بايد طي کرد؟ چه موضعي را بايد برگزيد؟ و بالاخره چه خواهد شد؟ انسان همواره نسبت به آينده خود و جامعه خود نگران است. نگران از اينکه نکند سرنوشت او تلخ و ناگوار باشد. نکند که سهل انگاري امروزش موجب پديد آمدن عواقبي تلخ و ناگوار باشد. در صدد آن است که خيري و فرجي رسد، دشواري ها را از ميان بردارد و آينده را به کام او شيرين سازد و اين فکر خود شکل دهنده مساله انتظار است.