بازگشت

سقوط آدميت


و بالاخره نتيجه تضاد و تعارض حاکي از سقوط آدميت است. ديگر انسان آن خليفه الهي که امکان عروج دارد نيست. آن موجودي نيست که خداوند تاج کرامت بر سر او نهاده و او را بر بسياري از آفريده هاي خود برتري داده است. آدميت در معرض سقوط است از آن بابت که اخلاق و رفتار از جنبه تعييني بمرحله استنباطي رسيده است هر کسي سعي دارد و بر اساس آنچه که خود مي فهمد عمل کند و براي آن مقصدي که مورد نظر اوست ارزش و اعتبار قائل باشد. و اين چيزي نيست که با استفاده از آن بتوان مقصد زندگي را جستجو کرد. با چنين سقوطي که آدميت در آغوش اين تمدن کرده است، با ترک مذهبي که او گفته، با جدا شدن او از زمينه هاي اعتقادي، با دوري او از معنويت و تقوا و اخلاص انسان ديگر آن موجود گرامي نيست که درباره اش گفته شود (و لقد کرمنا بني آدم) و نسل او ديگر آن نسلي نيست که درباره اش سفارش شود: فرزندان خود را احترام کنيد (اکرموا اولادکم) و حاصل آن همان خواهد شد که ديديم: زدن، کشتن، بيچاره کردن