محدوديت هاي او
دنياي ما از جهتي ضيق است و از جهتي ديگر وسيع ضيق است براي آنها که نامرادي هائي دارند و مشکلات و دشواري هائي در سر راه زندگي شان وجود دارد. خواسته هائي دارند و به آن نمي رسند، نيازهائي دارند و به آن دست رسي ندارند. وسيع است براي آنها که در خلاف اين جهتند و يا لا اقل اين بهره مندي ها را براي عده اي و لو محدود مي بينند. اکثريت انسانها خود را در اين جهان محدود مي بينند زيرا مي يابند که قدرت سياسي در اختيار عده اي معدود است که زمام امور را بنوعي به دست گرفته اند و حاضر نيستند آن را بدست اهلش بسپارند، آدمي در برابر آنها قدرت دم بر آوردن ندارد. قدرت سياسي اقتصادي بدست کساني است که پول و مال و ثروت دارند و ايمان ندارند. دلشان هرگز بر گرسنگي محرومان نمي سوزد و اشک يتيمان را بحساب نمي آورند. قدرت فرهنگي بدست طايفه اي است که خود را نجبا مي خوانند و در آن نخبه گزيني بحد افراط وجود دارند و قدرت اجتماعي و امر و نهي هم بدست اربابان زر و زور است. او از ديدن اين اوضاع ناراحت و نگران است. اين محدوديت ها را نمي تواند تحمل کند، هر کدام از آنها را براي خود عقده ساز مي پندارد. چون نمي تواند با عاملان بدبختي خود در افتد و درگيري پيدا کند با خود در مي افتد و بر سر خود بلا وارد مي آمد