بازگشت

فتنه و آشوبهاي آخر الزمان (1)


باب 1

ابن عباس از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: خداي عالم دنيا را بمن ارائه کرد و من نظر کردم بدنيا و ديدم آنچه را که در آن واقع خواهد شد تاروز قيامت، آنچنانکه بکف دستم نظر ميکنم.

باب 2

زر بن حبيش ميگويد: از امير المومنين علي عليه السلام شنيدم که ميفرمود: (هر چه ميخواهيد) از من به پرسيد بخدا قسم نميپرسيد از گروهي که خروج کند و با صد (نفر)جنگ کند يا صد (نفر) را هدايت نمايد مگر اينکه من بشما خبر ميدهم از رهبر. و سر دسته ان و آنچه را که تا قيامت بين شما واقع شود.

باب 3

ابن ضمره از علي بن ابيطالب عليه السلام روايت کرده که فرمود: خدا در اين امت پنج فتنه قرار داده: 1- فتنه عمومي 2- فتنه خصوصي 3-فتنه عمومي 4- فتنه خصوصي 5- فتنه اي که مردم در آن مثل چهارپايان خواهند شد.



[ صفحه 2]



باب 4

حذيفه بن يمان از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: فتنه اي بپا ميشود، بعد از آن گروهي پيدا ميشود، سپس فتنه ديگري خواهد بود، آنگاه گروه ديگري ظاهر ميشود، آنگاه فتنه اي بپا ميشود که عقلهاي رجال در آن، متوقف خواهد شد.

باب 5

عبدالله بن مسعود ميگويد: رسولخدا صلي الله عليه و آله براي ما فرمود: من شما راميترسانم از آن هفت فتنه اي که بعد از من بپا ميشود، 1- فتنه اي که در مدينه خواهد شد 2- فتنه اي که در مکه بوجود ميايد 3- فتنه اي که از يمن پيدا ميشود 4- فتنه اي که از شام پيدا خواهد شد 5- فتنه اي که از مشرق بوجود ميايد 6- فتنه اي که از طرف مغرب ظاهر ميشود 7- فتنه بين شام و آن فتنه سفياني است. ابن مسعود گويد: بعضي از شما اول آن فتنه را درک ميکنيد، و يک عده اي از اين امت آخر آن رادرک خواهند کرد. وليد بن عباس گويد: فتنه مدينه همان بود که از طرف طلحه و زبير باشد. فتنه مکه همان فتنه ابن زبير بود. فتنه يمن از طرف نجده بپا شد. فتنه شام از طرف بني اميه بوجود آمد. فتنه مشرق از طرف اين گروه است (وليد بن عباس گويد:) شايد منظور از اين گروه بني عباس باشد زيرا که سلطنت آنها از طرف مشرق بوده.

باب 6

ابو هريره از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: بعد از من چهار



[ صفحه 3]



فتنه براي شما پيدا ميشود، در فتنه اول: (ريختن) خونها حلال خواهد شد در فتنه دوم:(ريختن) خونها و (غصب) اموال حلال ميشود. در فتنه سوم:(ريختن) خونها و(غصب)اموال و ناموس مردم حلال خواهد شد فتنه چهارم: فتنه اي است شديد و تاريک که حرکت آن نظير حرکت کشتي است در دريا، بطوري که احدي از مردم از شر آن ملجا و پناهي نخواهند داشت، از شام شروع ميشود و عراق را فرا ميگيرد و جزيره را با دست و پاي خود ميکوبد، در آن فتنه، مردم نظير پوستي که دباغي شود دچار بلا ميشوند، در آنموقع احدي از مردم قدرت ندارد که)فتنه انگيزها) بگويد: بس است، ازهر ناحيه اي که آن فتنه را رفع کنند از ناحيه ديگري سر برون خواهد کرد.

باب 7

ابن منذر گويد: بما رسيد که پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود: در امت من چهار فتنه پيدا ميشود در فتنه اول: بلائي بانها ميرسد که مومن ميگويد اين فتنه باعث هلاک من خواهد شد، و بعدا آن فتنه ظاهر ميشود، در فتنه دوم: نيز مومن ميگويد: اين فتنه موجب هلاک من ميگردد، در فتنه سوم: هر چه ميگويند اين فتنه قطع خواهد شد؟ آن فتنه ادامه پيدا ميکند، فتنه چهارم: موقعي آنها را فرا ميگريد که اين امت بدون داشتن امام و سرپرستي گاهي با اين (شخص) و گاهي با (شخص) ديگري خواهد بود.



[ صفحه 4]



باب 8

ابن رزين ميگويد: از علي بن ابيطالب عليه السلام شنيدم که ميفرمود: فتنه ها چهارند، اول: فتنه نيزه و عصا، دوم: فتنه کذا (آنگاه) معدن طلا را ذکر کرد تا اينکه مردي از عترت پيغمبر صلي الله عليه و آله خروج کند و خدا کار اين امت را بدست او اصلاح نمايد.

باب 9

ابو سعيد خدري از حضرت محمد بن عبد الله صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: بعد از من فتنه هائي پيدا ميشود از آن جمله فتنه بزرگان است که در آن جنگ و گريزي خواهد بود و بعد از آن فتنه هائي ميشود که از آنها شديدتر خواهد بود. نگاه فتنه اي پيدا ميشود که هر چه ميگويند قطع ميشود؟ ادامه پيدا ميکند تا اينکه هيچ خانه اي باقي نميماند مگر اينکه آن فتنه در آن داخل ميشود و هيچ مسلماني نيست مگر اينکه او را صدمه ميزند. تا آنوقتي که مردي از عترت من خارج شود.

باب 10

حذيفه بن يمان از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: فتنه اي بپا خواهد شد که عقلهاي رجال بطوري متوقف ميشود که بعيد است مرد عاقلي ديده شود، و فرمود: اين موضوع در فتنه سومي افتاق ميافتد.

باب 11

يونس از... ازرسول خدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: بين



[ صفحه 5]



مردم فتنه اي واقع شود که مرد همسايه و برادر و پسر عموي خود را ميکشد: از آنحضرت پرسيدند: عقلهاي آن مردم با آنها خواهد بود؟ فرمود: عقل بيشتر اهل آنزمان گرفته ميشود و بجاي آنها افراد قليل العقل جاي گزين ميشود و يکي از آنها گمان ميکند که شخصيتي دارد.

باب 12

عاصم بن ضمره از حضرت علي بن ابيطالب عليه السلام روايت کرده که فرمود: در پنجمين فتنه شديد و تاريک، مردم چون چهار پايان ميشوند.

باب 13

نعيم بن حماد ذکر کرده که: زماني ميايد که در فتنه هاي آن انسان تمناي مرگ ميکند و نزد قبر ميايد و خود را مثل چهار پا بقبر ميمالد و ميگويد: ايکاش من بجاي تو بودم.

باب 14

سفيان ميگويد: آمدم خدمت حسن بن علي عليهما السلام بعد از آنکه از کوفه بمدينه مراجعت کرده بود بحضرت عرض کردم: اي ذليل کننده مومنين، (چرا با معاويه صلح کردي) يکي از استدلالهائيکه از آنحضرت در جواب من فرمود اين بود که فرمود: شنيدم علي عليه السلام از قول رسولخدا صلي الله عليه و آله ميفرمود: چند شب و روزي نميگذردکه اين امت بدور مردي اجتماع ميکنند که دهانه روده مستقيم مقعد و گلويش گشاد است ميخورد ولي سير نميشود آن معاويه خواهد بود، پس من دانستم که امر خدا واقع شدني



[ صفحه 6]



است، (لذا) ترسيدم که بين من و او خونهائي ريخته شود، بخدا قسم من خوشحال نيستم که خدا را در صورتي ملاقات کنم که خون مسلماني بنا حق ريخته شود.

ابو نعيم حديث اجتماع امت را بدور معاويه از رسولخدا صلي الله عليه و آله به طريق روايت کرده است. اگر کسي اشکال کند و بگويد: علي عليه السلام هم مثل امام حسن عليه السلام ميدانستکه بالاخره مردم دور معاويه را خواهند گرفت پس براي چه آنحضرت با معاويه (لع) جنگ کرد و آن همه خونها در بين آنها ريخته شد؟. جواب، چند وجه است، اول: اينکه مولاي ما علي عليه السلام مامور بود که با سه دسته جنگ کند: 1- ناکثين که طلحه و زبير و عائشه باشند 2- قاسطين که معاويه باشد 3- مارقين که اهل نهروان باشند، پس آن حضرت ماموريت خود را انجام داد. دوم: وقتي که مولاي ما علي عليه السلام خبر داد که سلطنت بمعاويه و بني اميه خواهد رسيد از آنحضرت پرسيده شد، پس چرا شما با معاويه جنگ ميکني در صورتيکه ميداني سلطنت باو منتهي ميشود؟ فرمود: من عذري دارم که پيش خداي عز و جل موجه است، و باقي اين حديث بعد از اين خواهد آمد. سوم: اينکه علي عليه السلام ميدانست که اگر با معاويه نجنگند امر بر مردم در باره اعمالي که از معاويه و بني اميه سر ميزد مشتبه ميشد و اکثر مردم گمان ميکردند که علي نسبت بخلافت معاويه راضي بوده است.



[ صفحه 7]



چهارم: اينکه حسن بن علي عليهما السلام (بصلح) راضي بود و در اين باره رواياتي از طريق (شايد منظور اهل تسنن باشد) وارد شده که ما آنها را در اينجا وارد ميکنيم: از آن جمله در کتاب (نعيم بن حماد) که مورد قبول آنها است از هشيم از يونس از امام حسن عليه السلام از رسولخدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: اين فرزند من حسن بن علي عليه السلام بزرگوار است و خدا کار دو دسته بزرگ از مسلمين را بدست او اصلاح ميکند.

و از جمله علل صلح امام حسن عليه السلام با معاويه حديثي است که رسولخدا صلي الله عليه و آله از طرف خدا فرموده است چنانکه حضرت نبوي فرموده: (کار را) خدا اصلاح ميکند پس وقتي که خداي تعالي بدست امام حسن عليه السلام کار را اصلاح کند آنحضرت احتياجي بصلح نداشته است (بلکه از جانب خدا مامور بصلح بوده است).

باب 15

ابن عباس ميگويد: موقعي که علي عليه السلام را شهيد کردند و مردم با امام حسن عليه السلام بيعت کردند زياد بمن گفت: آيا ميخواهي که امر (خلافت براي امام حسن عليه السلام) استقامت پيدا کند؟ گفتم: آري گفت: پس سه نفر از اصحاب او را بقتل برسان گفتم مگر آنها نماز صبح نميخوانند؟ گفت: چرا، گفتم: نه بخدا قسم اين کار راهي ندارد.

باب 16

ابوهريره ميگويد: رسولخدا صلي الله عليه و آله فرمود: موقعي که من نزد حوض (کوثر) باشم مرداني بلند ميشوند که آنها مرا ميشناسند و من



[ صفحه 8]



هم آنها را مي شناسم آنگاه آنها را از نزد من ميبرند و من ميگويم: يا رب، اصحاب مرا کجا مي برند؟ پس گوينده اي بمن ميگويد: تو نميدانيکه اينها بعد از تو چه عملي انجام داده اند.

باب 17

عائشه ميگويد: رسولخدا صلي الله عليه و آله بزنان خود فرمود: کدام يک از شماها آن زني است که سگهاي (حوئب) باو حمله خواهد کرد وقتي که گذر عائشه به حوئب افتادو سگها صدا کردند پرسيد اينجا کجا است؟ گفتند اينجا حوئب است، گفت: چاره اي نيست مگر اينکه برگردم، به عائشه گفتند: يا ام المومنين تو بين مردم را اصلاح ميکني. معمر بن طاووس از پدرش از رسولخدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که بزنان خود فرمود: کدام يک از شماها است که سگهاي آب کذا و کذا باو حمله و صدا کنند؟ اي حميرا اي عائشه تو از اين عمل پرهيز کن.

باب 18

قيس بن جابر صيداني از رسولخدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: بعد ازمن خلفائي خواهد بود و بعد از خلفا امرائي خواهد بود و بعد از امرا ملوکي بوجود ميايد و بعد از ملوک جبابره و متکبريني پيدا ميشوند و بعد از جبابره مردي از اهل بيت من خواهد آمد که زمين را



[ صفحه 9]



پر از عدل خواهد کرد و بعد از آنحضرت، قحطاني ميايد، قسم بانخدائي که مرا بحق مبعوث کرده غيراو کسي نيست.

باب 19

صباح ميگويد: بعد از خلافت حمار بني اميه خلافتي نيست تا اينکه مهدي عليه السلام خروج کند.

باب 20

ارطاه ميگويد: امير الغضب گفت: از اين زن و مرد متکبر نيست ولي آنها صوتي ميشوندکه آنرا نه انس گفته و نه جن، باسم فلاني بيعت کردند، که از اين زن و مرد متکبر نيست و لکن خليفه يماني است. وليد ميگويد: کعب ميداند که يماني قرشي است و او امير الغضب است و آنکسي که تابع آنها شود از بيت المقدس است.

باب 21

سالم حبشاني گويد: در کوفه از امير المومنين علي عليه السلام شنيدم که ميفرمود: من براي حق قتال ميکنم که اقامه شود و هرگز اقامه نخواهد شد و امر (خلافت) با آنها است، با ياران خود گفتم: اينجا جاي ماندن نيست و حال آنکه اين (علي عليه السلام) خبر ميدهد که امر (خلافت) با اينها (علي عليه السلام) نيست، ما از آن حضرت اجازه خواستيم که بمصر برويم و آنحضرت هم بهر يک از ما که ميخواست اجازه داد و بهر مردي از ما هزار درهم عطا کرد و طايفه اي از ما را با او روانه کرد.

باب 22

ابوصادق از حضرت امير المومنين علي عليه السلام روايت کرده که فرمود:

معاويه بهمين زودي بر شما مسلط خواهد شد، گفتند پس تو براي چه جنگ ميکني؟ فرمود:مردم ناچارند از اينکه اميري داشته باشند چه خوب باشد و چه بد.

باب 23

کعب ميگويد: خلافت بني اميه مدت... شصت سال و چندي خواهد بود (مترجم گويد: در مروج الذهب است که خلافت بني اميه هزار ماه بوده است) خلافت بني اميه از بين نميرود تا اينکه خودشان آنرا ريشه کن کنند، بعدا که بخواهند آنرا محکم کنند موفق نميشوند از هر ناحيه اي که آنرا محکم و برقرار ميکنند از ناحيه ديگر منهدم ميشود، خلافت بني اميه به ميم افتتاح ميشود و بميم هم ختم خواهد شد خلافت بني اميه ازبين نميرود تا اينکه (آخرين) نفر آنها بوسيله قتل خلع شود و دو شتر او کشته شوندو شتر اصهب مروان کشته شود بعد از آن، خلافت آنها منقطع ميشود و تاج خلافت بدست مروان بباد فنا ميرود. (فصل) شرح حال عبدالله بن سلام و کعب الاحبار بدانکه من با هر يک از علما شيعه اهل بيت عليهم السلام تماس گرفتم فهميدم معتقدند که عبدالله بن سلام و کعب الاحبار از مخالفين اهل بيت نبوتند و چه بسا ميشود که بجهت همين اعتقاد از (استدلال



[ صفحه 11]



به) اخبار و رواياتي که از اين دو نفر نقل شده خودداري مينمايند، پس من لازم دانستم آنچه را که در اين باره تحقيق کرده ام در اين کتاب درج کنم: عبدالله بن سلام و کعب الاحبار از خواص مولاي ما علي عليه السلام بوده اند و شايد آن رواياتي که از اين دو نفر در باره ملاحم و فتن ذکر شده و بطور احتمال ميگويند که آن روايات از مولاي ما علي عليه السلام است چونکه سند آنها بان حضرت منتهي نميشود از باب تقيه باشد و آن روايات هم از آن حضرت باشند. يکي (از دليلهائيکه اين دو نفر از خواص آن حضرت بوده اند) اين است که در جلد اول کتاب (ابنا النحاه) تاليف يوسف شيباني ديدم که مولاي ما علي عليه السلام اول کسي است که علم نحو و شرح آنرا بنيان گذاري کرد، بعد از آن ميگويد: وقتي که علي عليه السلام بعد از عثمان متولي خلافت شد و اراده عراق کرد عبدالله بن سلام بان حضرت عرض کرد: نزد منبر رسول خدا صلي الله عليه و آله باش که تو را حفظ نمايد، بطرف عراق مرو که اگر بروي مراجعت نخواهي کرد، عده اي از ياران علي عليه السلام باو حمله کردند، امير المومنين عليه السلام فرمود: او را وا گذاريد که او از ما اهل بيت است، پس علي عليه السلام بسوي عراق رفت و کار او آنطور شد که شد، وقتي که آن حضرت کشته شد عبدالله بن سلام گفت: اين راس اربعين است و بعد از اين صلح خواهد شد، هيچ امتي پيغمبر خود را نميکشد مگر اينکه خدا هفتاد هزار از آنها را ميکشد، و خليفه او را نميکشد مگر اينکه خدا بجهت آن، سي وپنج هزار از آنها را ميکشد.



[ صفحه 12]



مولف گويد: قول عبدالله بن سلام، اقتضا ميکند که اعتقاد او اين است که بعد از رسول خدا صلي الله عليه و آله مولا و خليفه ما علي عليه السلام است، زيرا که او حديث قتل خليفه را در موقع قتل علي عليه السلام ذکر کرده و اين خبر را در موقع قتل ابوبکر و قتل عمر و عثمان ذکر نکرده است. (فصل) و اما کعب الاحبار: نيز از خواص مولاي ما علي عليه السلام بود، زيرا که من در کتاب (مناقب الامام الهاشمي ابي الحسن علي بن ابيطالب) روايتي از محمد بن عبدالواحد لغوي ديدم که گفت: کعب بمن خبر داد که روزي در خدمت علي عليه السلام بودم، شخصي بزيارت عمر بلند شد، کعب گويد: پس از آنکه من اسلام آورده بودم علي عليه السلام بمن فرمود: اسلام اختيار کن تا در امان باشي من اسلام آوردم که ناگاه عمر تازيانه براي من بلند کرد، علي عليه السلام بعمر فرمود: از او چه ميخواهي مگر اسلام نياورده؟ عمر بعلي عليه السلام گفت: اي سيد من تو با او بودي (که او را عفو کردم) امير المومنين فرمود: گناه او چه بود که تازيانه براي او بلند کردي؟ عمر گفت: بلي اين شخص، رسول خدا صلي الله عليه و آله را ديده است (و اسلام اختيار نکرده) اگر حضرت موسي در زمان حضرت محمد مي بود نميتوانست از (دين)آن حضرت تخلف نمايد تا اينکه معين او باشد و بر عليه کفار اقدام نمايد کسيکه منکر توحيد شود و بعد از رسول خدا صلي الله عليه و آله خليفه او را درک کند و بدست او اسلام نياورد، پس بدست من اسلام مياورد؟ فرمود: راست گفتي پس آنحضرت به کعب توجهي کرده فرمود: عمر تو را (از اسلام) منقطع کرد. کعب در جواب گفت: من منتظر بودم آنچه در تورات (راجع به



[ صفحه 13]



محمد صلي الله عليه و آله) است معلوم شود عمر گفت: آيا تو در تورات خوانده اي که از حضرت محمد صلي الله عليه و آله و آنهائيکه با او هستند ذکري شده باشد؟ گفت: آري در تورات خوانده ام که صفهائي از امت محمد صلي الله عليه و آله مشغول جنگند و صفهائي هم در نمازند که ذکر خداي جبار را ميگويند. و ديدم در تورات نوشته است: " و الا فعميتا يعني (عينيه) سطرا مکتوبا محمد ميه و بعده علوانا و بعده فطم فطم و بعده شبر شبر و بعده شبيرا شبيرا " پس از آن اسلام آوردم.

باب 24

ابوبکر بن سعيد ميگويدک ه وقتي که مروان حکم متولد شد او را نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله آوردند که در حق او دعا کند حضرت از دعا کردن خودداري کرد و فرمود: هلاک عموم امت من بدست همين ابن زرقا و ورثه او خواهد بود.

باب 25

ميثا ميگيود: هيچ نوزادي متولد نميشد مگر اينکه او را نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله مياوردند و آن حضرت براي او دعا ميکرد تا اينکه مروان بن حکم را خدمت آن حضرت آوردند فرمود: وزغ ابن وزغ و ملعون بن ملعون.

باب 26

ابو سعيد خدري از رسولخدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: اهل بيت من بعد از من از ظلم امتم دچار قتل و تفرقه خواهند شد و شديدترين



[ صفحه 14]



دشمنان ما بني اميه و بني مغيره و بني مخزوم خواهند بود.

باب 27

ابوسالم حبشاني ميگويد: از علي عليه السلام شنيدم که ميفرمود: امر (خلافت) براي آنها (يعني بني اميه؟) است تا موقعيکه قتيل خود را بکشند و در بين خود به اين امر رغبتي پيدا کنند، وقتي که کار باينجا رسيد خدا گروهي را (يعني ابومسلم خرساني) از طرف مشرق ميفرستد که آنها را جدا جدا شمرده و يکي يکي ميکشند بخدا قسم که آنها يکسال خلافت نميکنند مگر اينکه ما دو سال خلافت خواهيم کرد و آنها دو سال خلافت نميکنند مگر اينکه ما چهار سال خلافت ميکنيم. عبيده ميگويد: از علي عليه السلام شنيدم که ميفرمود: اين گروه (بني اميه) چسبيده اند بدم اين امر (خلافت) ماداميکه بين آنها اختلافي واقع نشود. پس موقعيکه اختلاف کردند امر خلافت از ميان آنها خراج ميشود و تا قيامت بسوي آنها عود نخواهد کرد. هند دختر مهلب ازابن عباس روايت کرده که گفت: هميشه امر خلافت با بني اميه خواهد بود مادامي که بين آنها اختلاف واقع نشود موقيکه ميان آنها اختلافاتي واقع شود امر خلافت تا قيام قيامت از بين آنها خارج خواهد شد.

باب 28

زهري ميگويد: به من رسيده بود که بيرقهاي سياهي از طرف خراسان خارج خواهد شد، وقتي که آن بيرقها از گردنه خراسان سرازير شدند خبر مرگ اسلام را آورده اند و آن بيرقها را



[ صفحه 15]



برنميگرداند مگر بيرق عجمهائيکه از اهل مغرب باشند. سعيد بن مسيب گويد: موقعيکه خراسان را فتح کردند عمر بن خطاب گريه کرد، عبدالرحمان بن عوف نزدعمر آمد و گفت: يا امير المومنين تو گريه ميکني در صورتيکه اينطور فتحي براي تو رخ داده؟ عمر گفت: چرا گريه نکنم و حال آنکه دوست داشتم بين ما و آنها درياي آتشي باشد، شنيدم از رسول خدا صلي الله عليه و آله که ميفرمود: موقعيکه بيرقهاي بني عباس از گردنه هاي خراسان نمايان شود خبر مرگ اسلام را مياورند، پس آن اشخاصيکه زير بيرق آنها بروند شفاعت من به آنها نميرسد.

باب 29

ابن مسعود از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: عده خلفا بعد از من مثل عده نقبا بعد از موسي است. جابر بن سمره از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: اين امر خلافت براي دوازده خليفه خواهد بود که همه آن ها از قريش باشند. ابوطفيل گويد: عبدالله بن عمر دست مرگ گرفت و گفت: عامر وائله بمن خبر داد که دوازده خليفه از نسل کعب بن لوي خواهد بوجود آمد آنگاه توجهي کردو گفت: هرگز کار مردم درست نميشود تا قيامت قيام کند. ابن عوف گويد: من و چند نفري از قريش از بني کعب بن لوي نزد عبدالله بن عمر بوديم، پس عبدالله بن عمر گفت: اي بني کعب



[ صفحه 16]



بزودي از شما دوازده خليفه بوجود ميايد. ابن عباس بعده اي که نزد او بودند - و سخن از خلفا دوازده گانه و امير ميراندند - گفت: بخدا قسم بعد از اين از ما سفاح و منصور و مهدي بوجود ميايند و آنرا بعيسي بن مريم رد ميکنند. سرح يرموکي گويد: من در تورات يافتم که براي اين امت دوازده نبي خواهد بود که يکي از آنها نبي آنها است، پس وقتيکه آن عده تمام شدند طغيان و ستم ميکنند و خوف و ترسي بين آنها خواهد بود. ابن عباس گويد: بزرگان ما از کعب پرسيدند؟ کعب گفت: من در تورات يافته ام که عده آنها دوازده نبي خواهد بود.

باب 30

ابو هريره گويد: من در خانه ابن عباس بودم که گفت: درها را ببنديد بعد از آن پرسيد: غير از خود ما آيا شخص بيگانه اي در اينجا هست گفتند: نه و من در يک گوشه اي از جمعيت بودم، پس ابن عباس گفت: وقتيکه ديديد از طرف مشرق بيرقهاي سياهي نمايان شد فارس را اکرام کنيد، زيرا که دولت ما در ميان آنها است. ابو هريره گويد: بابن عباس گفتم: آيا ميخواهي آنچه از رسولخدا صلي الله عليه و آله شنيدم براي تو بگويم؟ گفت: تو هم که اينجا بودي؟ گفتم: آري گفت: بگو، گفتم: از رسولخدا صلي الله عليه و آله شنيدم که فرمود: وقتيکه بيرقهاي سياه خارج شوند اول آنها فتنه و وسط آنها ضلالت و گمراهي و آخر آنها کفر خواهد بود.

باب 31

مکحول از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: من با بني عباس



[ صفحه 17]



چه کرده ام که امت مرا تعقيب نموده و بانها لباس سياه ميپوشانند؟ خدا لباس آتشين بانها (بني عباس) بپوشاند.

باب 32

راشد بن داود از رسول گرامي صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: من يا بني عباس چه کرده ام که امت مرا تعقيب ميکنند و خون آنها را ميريزند و لباس سياه بانها مي پوشانند؟ خدا لباس آتشين بانها بپوشاند.

باب 33

محمد بن علي از پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرموده: واي بر دو فرقه از امت من: فرقه بني اميه و فرقه بني عباس که (داراي) دو بيرق ضلالت و گمراهي خواهند بود.

باب 34

عبدالله بن ابي اشعث گويد: از بني عباس دو بيرق خارج ميشود که اول يکي از آنها نصرت و آخر آن و زرو وبال خواهد بود، آنرا ياري نکنيد خدا هم آنرا ياري نکند، واول بيرق ديگر و زرو وبال و آخر آن کفر است آنرا ياري ننمائيد خدا هم آنرا ياري نکند.

باب 35

ابومروان از علي بن ابيطالب عليه السلام روايت کرده که فرمود: وقتي که بيرقهاي سياهي را ديديد از زمين جدا نشويد و دست و پاي خود را حرکت ندهيد (کنايه از آنستکه آماده جنگ نشويد) پس گروهي کوچک ظاهر ميشود که بانها توجهي نميشود، دلهاي آنها چون سنگ آهن است، اصحاب درد و بلا هستند، بعهد و پيماني وفا نميکنند، بسوي حق دعوت ميکنند، ولي اهل حق نيستند، اسامي آن ها کنيه و نسب



[ صفحه 18]



آنها پوشيده و نامعلوم، موهاي آنها نظير موي زنها نرم و سست، تا اينکه بين آنها اختلاف واقع شود، بعد از آن، خدا حق را بهر که بخواهد ميدهد.

باب 36

حفصه زوجه رسول خدا صلي الله عليه و آله از آن حضرت روايت کرده که فرمود: وقتي که شنيديد مردمي از طرف مشرق ميايند که داراي راي نيکوئي هستند و مردم از هيبت وهيکل آنها تعجب ميکنند قيامت شما فرا رسيده است.

باب 37

احمد بن عيسي ميگويد: بعد از هلاک بني اميه جالب وحش ميايد و خدا از چهار گوشه جهان، اهل زمين را بسوي او ميفرستد که اين امت را بوسيله او عذاب کند.

باب 38

حذيفه بن يمان ميگويد: مردي از طرف مشرق خارج ميشود و مردم را بسوي آل محمد صلي الله عليه و آله دعوت ميکند در صورتيکه او دورترين مردم است بال محمد صلي الله عليه و آله علامتهاي سياهي نصب ميکند که اول آنها نصرت و آخر آنها کفر است، پست ترين افراد عرب و غلامهاي زر خريديد که از اطراف آفاق جمع شده اند تابع او خواهند شد علامت آنها سياهي است و دين آنها شرک است و بيشتر آنها خدع خواهند بودگفتم: خدع يعني چه؟ گفت: يعني ختنه نشده. آنگاه حذيفه به ابن عمر گفت: تو زمان آن مرد را درک نخواهي کرد، عبدالله بن عمر گفت: ولي خبر ميدهم که بعد از من فتنه اي



[ صفحه 19]



بپا خواهد شد و سال خطرناکي خواهد آمد که عرب و مردمان صالح و اصحاب کفر و فقها در آن هلاک ميشوند و اين حادثه بهمين زودي کشف خواهد شد.

باب 39

ابن سيرين ميگويد: بيرقي از طرف خراسان خارج ميشود که هميشه فاتح و غالبند تا اينکه هلاک آنها از همان مکاني که ظاهر شده بودند شروع شود. و از علي عليه السلام روايت کرده که: هلاک آنها در همان مکاني است که ظاهر شده بودند.

باب 40

کعب ميگويد: موقعي مردي از بني عباس، خلافت کند که او را عبدالله ميگويند و او آخرين نفر آنها است که ذو العين است بني عباس به (ع) افتتاح شدند و به (ع) هم ختم شدند، او کليد بلا و شمشير فنا خواهد بود.

باب 41

کعب گويد: (فتنه) غريبه اي است و اهل آن پا برهنه و لخت خواهند بود و هيچ ديني را براي خدا قبول نميکنند، زمين را با پا ميکوبند آنطور که گاو، خرمن را ميکوبد،اگر آنها را درک کرديد بخدا پناه ببريد.

باب 42

عصمه بن قيس از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرموده: پناه بخدا ميبرم از فتنه مشرق بعد از آن از فتنه مغرب.

باب 43

نعيم از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: زنان بربر از مردان آنها بهترند، زيرا پيغمبري در ميان آنها مبعوث شد و او را کشتند پس زنان آنها متصدي دفن او شدند.

باب 44

حسان ميگويد: گفته شده موقعي که بيرقهاي زرد بمصر رسيدند در فرار کردن جد و جهد کن و موقعي که در وسط شهر شام رسيدند اگر بتواني لازم است که نردباني تهيه کني وباسمان روي يا بزمين فرو شوي.

باب 45

ابو زاهر از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: بعضي از اهل ذمه شما هستند که در آن بلاها براي شما از اهل شرق سخت ترند زني از اصحاب زيرک ودانا (يا اهل ذمه) با انگشت خود بشکم زني از زنان مسلمين ميزند و باو ميگويد: جزيه بدهيد.

باب 46

سالم بن عمر از حضرت حسن بن علي از رسولخدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: امر بمعروف و نهي از منکر بکنيد و الا خدا عجم را بر شما مسلط ميکند که گردن شما را بزنند و غنيمت و خراج شما را بخورند و چون شير (در مقابل شما استقامت نموده) فرار نميکند.



[ صفحه 21]



باب 47

عمرو بن... از پدرش روايت کرده که گفت: وارد شدم بر عمر در آنموقعي که نزد درب کعبه بود، شنيدم که ميگفت: وقتي که بيرقهاي سياهي از طرق مشرق بيايد و بيرقهاي زردي از طرف مغرب بيايد تا در وسط شهر شام يعني دمشق با يکديگر ملاقات نمايند موقع بلا خواهد بود.

باب 48

طاووس از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: موقعي که فتنه اي از طرف مشرق و فتنه اي از طرق مغرب بپا شود و يکديگر را در گودي زمين ملاقات کنند در يک چنين روزي (شکم زمين) بهتر است از روي آن.

باب 49

ابو قتيل گويد: خير و وسعت زندگي مردم هميشه برقرار خواهد بود مادامي که خلافت بني عباس منقضي نشده باشد و موقعي که خلافت آنها منقضي شد مردم هميشه دچار فتنه خواهند بود تا مهدي عليه السلام قيام کند.

باب 50

ابن حنيفه گويد: بني عباس خلافت ميکنند تا اينکه مردم از خير مايوس شوند، پس از آن بين آنها تفرقه ميافتد، اگر در آن موقع سوراخ عقرب يافتيد خود را در آن داخل کنيد، چه آنکه مردم گرفتار شر و فتنه طولاني ميشوند تا اينکه خلافت آنها از بين برود و مهدي عليه السلام قيام کند.



[ صفحه 22]



باب 51

ابن عباس از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: وقتي که پنجمين نفر از اهل بيت من بميرد فتنه (بپا ميشود) تا اينکه هفتمي بميرد، پس از آن همينطور خواهد بود تا مهدي عليه السلام قيام کند.

باب 52

اصبحي ميگويد: پنج نفر از فرزندان عباس، مثل پادشاهان ستم کار خلافت ميکنند، واي بر مردم از آن موقعي که هفتمي آنها بميرد، (زيرا) شخصي بر (مردم) زمين مسلط ميشود که شبيه شير خواهد بود، با دهان خود ميخورد و با دست خود فساد خواهد کرد از کثرت خون هائيکه ميريزد آسمانها بخدا شکايت ميکنند، دو صباحي خلافت خواهد نمود (آنگاه هلاک ميشود) بعد از آن يکي از برادران او خلافت را قهرا ميگيرد و مال خدا را بطور مساوي بين بندگان خدا تقسيم نخواهد کرد تا اينکه منادي از آسمان ندا ميکند: زمين زمين خدا و بندگان، بندگان خدا هستند و مال خدا هم بطور مساوي مال.

باب 53

بندگان خدا است، او بدين طريق ده سال خلافت ميکند. کعب ميگويد: (جمعيت) ترک وارد جزيره خواهند شد و مالهاي سواري خود را از فرات آب ميدهند، آنگاه خدا طاعون را (وبا مننژيث) بانها مسلط ميکند تا آنها را ميکشد و کسي از آنها نجات پيدا نميکند مگر يک مرد.



[ صفحه 23]



باب 54

کعب ميگويد: يک کشتي پر از آنها وارد ميشود و از دجله و فرات آب مياشامند و در جزيره ميروند و اهل اسلام در آن جزيره خواهند بود و تاب مقاومت آنها را ندارند آنگاه خدا برفي را که در آن سرماي شديد و باد و يخ باشد بر آنها مسلط ميکند تا آنها نابود شوند بعد از آن، مسلمين بطرف ياران خود برميگردند و ميگويند: خدا آنها را هلاک کرد و يکي از آنها باقي نمانده و تا آخرين نفر آنها هلاک شدند.

باب 55

مکحول از حضرت محمد بن عبدالله صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: طايفه ترک دو مرتبه خروج ميکنند، مرتبه اول: از آذربايجان خروج ميکنند و مرتبه دوم: مالهاي سواري خود را بفرات ميبندند و بعد از آن، ترکي نخواهد بود. سيد بن طاووس گويد: شايد معناي حديث اين باشد که غير از آن ترکها ترک ديگري داخل فرات نشده و خلافت نخواهند کرد بلکه همان طايفه ترک هستند که خلافت را مالک ميشوند.

باب 56

يزيد بن جابر و غير او از رسولخدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: طايفه ترک را دو خروج خواهد بود اول آنکه (با هر جا مصادف شوند) خراب ميکنند دوم آنکه بسوي نهر فرات سرعت مينمايند. عبدالرحمان در حديث خود



[ صفحه 24]



از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: قرباني بزرگ خدا در ميان قوم ترک است و بعد از آنها ترکي نخواهد بود. سيد بن طاووس گويد: شايد منظور، ترک بني عباس باشدکه مسلمان بودند، آنها که ترکي نظيرشان نبوده و قرباني بزرگي بدست آن دولت ستمکار قرباني شد.

باب 57

ارطات گويد: سفياني با ترک جنگ ميکند و بعد از آن بدست مهدي عليه السلام ريشه کن خواهند شد.

باب 58

حذيفه بن يمان گويد: وقتيکه اولين (طائفه) ترک را در جزيره ديديد با آنها جنگ کنيد تا آنها را شکست دهيد يا اينکه خدا شر آنها را دفع کند زيرا آنها حرام را افتضاح ميکنند و آن علامت خروج اهل مغرب و از بين رفتن قدرت و سلطه آنها است.

باب 59

ابن مسعود از حضرت محمد بن عبدالله صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: وقتي که در ماه رمضاني (صيحه اي) يعني صداي شديدي بوجود آمد در ماه شوال صداي پهلوانها در جنگ بلند ميشود و جنگ و فتنه هائي بپا خواهد شد و در ذيقعده قبيله ها متفرق ميشوند و در ماه ذيحجه و محرم خونها ريخته ميشود، آنگاه سه مرتبه فرمود: چه محرمي؟ هيهات، هيهات در آنموقع مردم کشته ميشوند. ابن مسعود گويد: از آنحضرت پرسيديم: آن صيحه در چه وقتي



[ صفحه 25]



خواهد بود؟ فرمود: آن صحيحه در نيمه ماه رمضان در ظهر روز جمعه خواهد بود و اين حادثه وقتي پيش ميايد که شب (اول) ماه رمضان جمعه باشد، اين فتنه است که شخص خواب را بيدار ميکند و شخص ايستاده رابزانو در مياورد، در آن شب جمعه زنان عفيفه توالت کرده از خانه هاي خود خارج ميشوند، پس موقعي که نماز صبح روز جمعه را خوانديد وارد خانه هاي خود شويد و درهاي خود را قفل کنيد و پنجره (اطاق) خود را مسدود نمائيد، و خود را بپوشانيد وگوشهاي خود را ببنديد، موقعي که آن صيحه را احساس کرديد خدا را سجده کنيد و بگوئيد: (سبحان القدوس، ربنا القدوس) زيرا کسي که اين دستور را انجام دهد نجات مي يابد و کسي که اين عمل را انجام ندهد هلاک خواهد شد.

باب 60

وليد گويد: چند روزي از ماه رمضان گذشت و زلزله اي دچار اهل دمشق شد، و جمعيت زيادي از مردم در ماه رمضان سنه (137) هلاک شدند، چنين بلائي ديده نشده بود و آن همان زلزله اي بود که در قريه (خرستا) اتفاق افتاد و ستاره دنباله داري را در محرم سنه (145) از طرف مشرق ديدم و در همه آن محرم آنرا در موقع فجر ميديديم، بعد از آن مخفي شد، آنگاه آنرا بعد از غروب آفتاب در حمره خورشيد ديديم و بعد آن را در مدت دو يا سه ماه در بين مشرق و مغرب ديديم، آنگاه در مدت دو يا سه ماه مخفي شد، در مرتبه چهارم ستاره اي بود خفي در نزديکي جدي (نام ستاره است) بچشم ميخورد که در دو ماه جمادي و روزهاي رجب با دوران فلک بدور جدي دور ميزد،



[ صفحه 26]



آنهم مخفي شد، پس از آن ستاره اي که صاف و روشن نبود از طرف راست قبله شام طلوع کرد که شعله آن از طرف قبله تا آجرهاي ارمينه بود من شرح آن ستاره را براي شيخ سال خورده و ضعيفي که در نزد ما بود نقل کردم او گفت: اين ستاره منتظر نيست. وليدگويد: در چند سال اخيري که از عمر ابوجعفر باقي بود ستاره اي را ديدم که در مدت يک ساعت از شب بطوري دو طرف آن بهم رسيد که نظير طوق شد.

باب 61

کعب الاحبار گويد: علامت انقطاع خلافت بني عباس آن قرمزي است که در وسط آسمان ظاهر ميشود و آن ستاره اي که از طرف مشرق طلوع ميکند و چون ماه شب چهارده نوراني خواهد بود و بعدا آن قرمزي برطرف ميشود وليد گويد: از کعب بمن رسيده که گفت: قحطي در مشرق و بلائي در مغرب و قرمزي در جو پيدا ميشود و موتي از طرف قبله انتشار پيدا ميکند.

باب 62

جابر جعفي از ابو جعفر روايت کرده که گفت: موقعي که بني عباس بخراسان برسند ستاره اي از مشرق در نزديک (ذوشفا) طلوع ميکند و آن اول ستاره اي بود که طلوع کرد و خدا بغرق و هلاکت قوم نوح امر کرد. و در آنوقتي که حضرت ابراهيم را در آتش انداختند آن ستاره نيز طلوع کرد و آنموقعي که خدا فرعون و ياران او را هلاک کرد آن ستاره نيز طالع شد. و يکي از مواقعي که آن ستاره طلوع کرد وقتي بود که حضرت يحيي بن زکريا عليه السلام را کشتند.



[ صفحه 27]



وقتيکه آن ستاره را ديديد از شر فتنه ها بخدا پناه ببريد و طلوع آن ستاره موقع گرفتن آفتاب و ماه خواهد بود بعد از آن طولي نميکشد که (ابقع) در مصر ظهور ميکند.

باب 63

ابن مسعود گويد: در ماه صفري علامتي خواهد بود که ابتدا ستاره دنباله داري پيدا شود.

باب 64

مکحول از رسولخدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: دو شب که از ماه رمضاني گذشت در آسمان علامتي ظاهر ميشود، در ماه شوال نجات يافتن بعيد است، در ماه ذيقعده فتنه و جنگهائي خواهد شد، در ماه ذي حجه حاجي ها را غارت ميکنند و درماه محرم... چه محرمي؟

باب 65

عبدالوهاب بن بحث گويد: از رسولخدا صلي الله عليه و آله بمن رسيده که فرمود: در ماه رمضاني در آسمان علامتي چون عمود درخشنده يافت ميشود در ماه شوال بلا، در ماه ذيقعده جنگ و فتنه، در ماه ذي حجه حاجي ها را غارت ميکنند و محرم چه محرمي؟

باب 66

ابو هريره از رسولخدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: در ماه رمضاني علامتي پيدا ميشود و در ماه شوال گروهي ظاهر ميشوند آنگاه در ماه ذيقعده جنگ و فتنه هائي بوجود ميايد، و در ماه ذي حجه



[ صفحه 28]



حاجيها را غارت ميکنند، در ماه محرم حرامهائي حلال ميشوند، در ماه صفر زد و خوردهائي خواهد شد، بعد از آن در دوماه ربيع قبيله ها بنزاع ميپردازند، بعد از آن (العجب کل العجب بين جمادي و رجب)آنموقع ناقه خفيفه اي بهتر است از قريه اي که صد هزار نفر در آن داخل شوند.

باب 67

شهر بن حوشب ميگويد: از پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله بمن رسيده که فرمود: در ماه رمضاني صوت و صدائي بوجود ميايد و در ماه شوال بلا و در ماه ذيقعده قبيله هابجنگ خواهند پرداخت و در ماه ذي حجه حجاج را غارت ميکنند و در ماه محرم منادي از آسمان ندا ميکند: آگاه باشيد که برگزيده خلق خدا فلاني است، پس (بحرف) او گوش دهيد و او را اطاعت کنند:

باب 68

خالد بن معدان ميگويد: بزودي عمودي از آتش از طرف مشرق ظاهر ميشود که اهل زمين آن را مي بينند، کسيکه آنرا درک کرد بايد غذاي يک ساله اهل و عيال خود را تهيه نمايد.

باب 69

کثير بن مره حضرمي ميگويد: نشاني حادثه و سختي روزگار آنستکه در رمضاني علامتي در آسمان پيدا ميشود و بعد از آن، اختلاف در بين مردم شروع ميشود، اگر آنزمانرا درک کردي هر چه ميتواني طعام و غذا تهيه کن.



[ صفحه 29]



باب 70

زهري گويد: از زمان خروج و سلطنت سفياني علامتي در آسمان ديده ميشود. و کثير بن مره ميگويد: من هفتاد سال است منتظر حادثه اي هستم که در ماه رمضاني اتفاق بيفتد..

باب 71

وليد ميگويد: قبل از خروج مهدي عليه السلام ستاره دم داري از مشرق طلوع ميکند که مثل ماه شب چهارده براي مردم زمين نور ميدهد وليد گويد: هيچکدام از آن قرمزي و ستاره هائيکه ما ديديم آن علامت نيستند، ستاره آن علامتها آن ستاره اي است که درماه صفر يا دو ماه ربيع يا ماه رجب در آفاق گردش ميکند، و پادشاه آنزمان با ترکها حرکت ميکند و اشخاصي با بيرقها و فولادها متابعت او خواهند کرد.

باب 72

شريک ميگويد: بمن چنين رسيده که در ماه رمضان قبل از خروج مهدي عليه السلام آفتاب دو مرتبه خواهد رفت.

باب 73

کعب ميگويد هلاکت بني عباس در نزد شما با خوف و مصيبت واقع و ظاهر ميشود، مابين بيست الي بيست و پنج ستاره است که آنها ستاره نوراني را که چون قمر است پرتاب ميکنند، و آن ستاره اي که پرتاب ميشود ستاره اي است که با صداي شديدي از آسمان سقوط کرده در مشرق واقع ميشود آنگاه مثل مار بنحوي بخود مي پيچد که عنقريب دو طرف آن بهم ميرسد و در يک شب دو زلزله نحس اتفاق ميافتد و از آن به مردم بلا شديدي ميرسد.

باب 74

ابو هريره ميگويد: در رمضاني صداي شديدي شنيده ميشود که اشخاص خواب را بيدار و زنان عفيفه توالت کرده را از مسکنهاي خود خارج ميکند و در ماه شوال نجات يافتن بعيد؟ است، و در ماه ذيقعده بعضي از قبيله ها بسوي يکديگر ميروند و در ماه ذي حجه خونها ريخته خواهد شد و سه مرتبه گفت: محرم چه محرمي؟ آن محرم وقت انقطاع خلافت آن گروه است.

باب 75

عبدالله بن عمر از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: مردم در يک زماني هميشه (داراي امنيت) خواهند بود تا اينکه (سر) کوبيده شود پس وقتي که سر يعني شهر شام کوبيده شود مردم هلاک ميشوند، از کعب پرسيدند: کوبيدن سر يعني چه؟ گفت: يعني خراب شدن شام.

باب 76

سعيد بن مسيب ميگويد: در شام فتنه اي خواهد بود که از هر ناحيه اي آنرا برطرف ميکنند از ناحيه ديگري سربلند ميکند و آن فتنه انتها ندارد تا اينکه منادي از آسمان ندا ميکند که امير شما فلان خواهد بود.

باب 77

مهاجر وصالي گويد: موقعي که فتنه مغرب بپا شد بسوي يمن حرکت کنيد، چه آنکه هيچ زميني غير از آن، شما را نجات نميدهد.



[ صفحه 31]



باب 78

وحيد بن عطا از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: کوه ابراهيم خليل عليه السلام کوه مقدسي است، موقعيکه نشانه هاي عذاب در بني اسرائيل نازل شدخدا بموسي عليه السلام وحي کرد که بجهت گناهان بني اسرائيل بکوه ابراهيم خليل عليه السلام فرار کنيد.

باب 79

کعب ميگويد: فتنه اي چون شب تاريک، شما را فرا خواهد گرفت که در ما بين مشرق و مغرب خانه اي از مسلمين باقي نميماند مگر اينکه آن فتنه داخل آن خانه ميشود. پرسيدند: آيا کسي از آن فتنه خلاص نخواهد شد؟ گفت: کسي خلاص ميشود که زير سايه شاخاهائيکه بين او و دريا است بنشيند، او ا ز آن فتنه سالمترين مردم خواهد بود، وقتيکه سال (122) فرا رسد اين خانه من ميسوزد، راوي گويد در همانسال خوانه او سوخت.

باب 80

ضمره بن حبيب گويد: رستگارترين مردم از فتنه شمشير و بلا مردم ساحل و حجازند.

باب 81

شخص کوفي بنام (مسافر) از عليه عليه السلام روايت کرده که فرمود: مومني که خواب باشد از آن فتنه نجات مييابد. و در روايتي است که پرسيدند: منظور از خواب چيست فرمود: کسيکه در آن فتنه سکوت کند و چيزي از آنرا ظاهر نکند.



[ صفحه 32]



باب 82

جراح ميگويد: صخري بسوي کوفه ميايد و سواران خود را در آنجا جاي گزين ميکند و اسيرها را نزد او مياورند و در همان موقع به او خبر ميدهند که مهدي عليه السلام در مکه ظهور کرده آنگاه صخري گروهي را از کوفه بسوي او ميفرستد که زلزله آنها رافرا گرفته در زمين فرو ميروند.

باب 83

ابن حنفيه ميگويد: خروج بيرق سياه از خراسان و سعيد بن صالح و خروج مهدي عليه السلام و تقديم امر بانحضرت در مدت هفتاد و دو روز خواهد بود.

باب 84

ابو قبيل ميگويد: مردي از بني هاشم مالک خلافت ميشود و بني اميه را جز عده کمي ميکشد و غير از آنها کسي را نميکشد آنگاه مردي از بني اميه خروج ميکند و بشماره هر مردي که (از بني اميه کشته شده) دو مرد ميکشد تا اينکه غير از زنها کسي باقي نميماند، بعد از آن مهدي عليه السلام خروج ميکند.

باب 85

تبيع ميگويد: موقعيکه سر و صدائي از طرف بيابان شام بلند شود نه بياباني خواهد بود و نه سفياني. ليث ميگويد: اين سر و صدا بطبريه بپا ميشود و (اهل) خيمه را بيدار کرده پر و بالهائي ريشه کن ميشود، اين است حال (مردم) و آن شب طبريه.



[ صفحه 33]



باب 86

ارطاه ميگويد: در زمان سفياني دوم صداي شديدي بلند ميشود که هر گروهي گمان ميکنند: چيزي که نزديک آنها است خراب شد.

باب 87

يزيد بن ابي حبيب از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: خروج سفياني بعد از سي و سه است، ابن لهيعه از ابن عباس روايت کرده که گفت: اگر خروج سفياني در سال (37) باشد سلطنت او (28) ماه خواهد بود و اگر خروج سفياني در سال (39) باشد سلطنت او (9) ماه ادامه دارد.

باب 88

حذيفه ميگويد: وقتي که سفياني در زمين مصر وارد شد مدت چهار ماه در آن زمين اقامت ميکند و اهل مصر را ميکشد و اسير ميکند، در آن روز است که کار زنان، گريه خواهد شد زني براي عورت خود گريه ميکند و زني براي فرزندان خود ميگريد و زني بعداز عزت براي ذليلي خويشتن اشگ ميريزد و زني از براي شوقي که بقبر دارد گريه ميکند.

باب 89

کعب ميگويد: مصر منفور ميشود آنطور که بصره منفور شد.

باب 90

عبيده بن عمير گويد: در مجلسي که علي عليه السلام، عمر، ابن مسعود ابن عباس و عده اي از اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله حضور داشتند راجع به تفسير (حمعسق) از حذيفه پرسيده شد؟ حذيفه گفت: (ع) عذاب (س) قحطي و خشک سالي (ق) گروهي هستنددر آخر الزمان.



[ صفحه 34]



عمر گفت: آنها چه کساني هستند؟ گفت: از بني عباسند در شهري که آن را (زورا) ميگويند که جنگ بزرگي در آن اتفاق ميافتد و قيامت بر آنها قيام ميکند. ابن عباس گفت: اينطور نيست که تو ميگوئي بلکه (ق) بزمين فرو رفتن است، عمر به حذيفه گفت: تو خوب تفسير کردي و ابن عباس خوب معنا کرد. اين قول براي عده اي ناگوار شد تا اينکه عمر و عده اي از اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و آله آنرا پس گرفتند. ابان بن وليد از ابن عباس شنيد که ميگفت: سفياني و فلاني خروج ميکنند و بحدي جنگ ميکنند که شکم زنها شکافته ميشود و اطفال در ديگها جوشيده ميشوند. کعب ميگويد: زنان بني عباس را اسير ميکنند و آنها را بدهات دمشق ميبرند.

باب 91

جراح گويد: سفياني داخل کوفه خواهد شد و سه روز اهل کوفه را اسير ميکند و شصت هزار از اهل کوفه را خواهد کشت و (18) شب در کوفه اقامت مينمايد که اموال آنها را تقسيم کند، تا اينکه بيرقهاي سياهي (براي اخذ بيعت) بسوي مهدي عليه السلام روانه ميکند.

باب 92

محمد بن حنفيه ميگويد: بيرق سياهي از بني عباس خروج ميکند آنگاه از خراسان بيرقهاي سياهي خروج ميکنند که کلاه (صاحب) آنها سياه و لباسشان سفيد خواهد بود. جلو آنها مردي از (بني) تميم است که آنرا



[ صفحه 35]



شعيب بن صالح يا صالح بن شعيب ميگويند، اصحاب سفياني را شکست ميدهد تا اينکه وارد بيت المقدس شود و سلطنت آنرابراي مهدي عليه السلام مسخر نمايد و سيصد نفر از شام بسوي او حاضر خواهند شد. بين خروج آن و بين اينکه تسليم امر مهدي عليه السلام شود هفتاد و دو ماه خواهد بود.

باب 93

عبدالله گويد: در آن موقعي که ما در حضور رسولخدا صلي الله عليه و آله بوديم جواني از بني هاشم آمد و رنگ آن حضرت تغيير کرد، گفتند: يا رسول الله چه شده که ما هميشه در صورت شما اثر ناراحتي ميبينيم؟ فرمود: ما اهل بيتي هستيم که خدا آخرت را براي ما خواسته است و اين اهل بيت من بعد از من دچار بلا شده و (از حقوق خود) محروم خواهند شد تا اينکه عده اي که بيرقهاي سياهي دارند از طرف مشرق ميايند و دو مرتبه يا سه مرتبه حق خود را طلب ميکنند و حق را بانها نميدهند تا اينکه جنگ کنند و غالب شوند، آنگاه حق آن ها را بانها ميدهند ولي قبول نميکنند وحق را بمردي از اهل بيت من رد ميکنند و او زمين را پر از عدل ميکند بعد از آنکه از ظلم پر شده باشد هر کدام از شما آن را درک کرديد بايد خود را بان برسانيد و لو اينکه با دست و سينه خود از روي برف برويد زيرا که او مهدي عليه السلام است.

باب 94

ثوبان ميگويد: موقعي که ديديد بيرق هاي سياه از اطراف خراسان خارج شدند خود را بانها برسانيد و لو اينکه با دست و سينه از روي برف برويد چونکه مهدي خليفه خدا در ميان آنها است.



[ صفحه 36]



باب 95

حسن گويد: مرد کوسه گندم گون و متوسط القامتي که شعيب ابن صالح نام دارد و غلام بني تميم است با چهار هزار نفر که لباسشان سفيد، بيرقهاشان سياه است از شهر ري خروج ميکند، او مقدمه (خروج) مهدي عليه السلام است، با کسي ملاقات نميکند مگر اينکه آن را خواهد کشت.

باب 96

عمار بن ياسر ميگويد: شعيب بن صالح زير لواي مهدي عليه السلام خواهد بود.

باب 97

جابر از حضرت امام محمد باقر عليه السلام روايت کرده که فرمود: جواني از بني هاشم که خالي در کف دست راست خود دارد با بيرقهاي سياهي از طرف خراسان خروج ميکند که شعيب بن صالح در جلو او خواهد بود و با اصحاب سفياني جنگ کرده آن ها راشکست ميدهد.

باب 98

سفيان کلبي ميگويد: تازه جواني چهره زرد با ياران قليلي با لواي مهدي عليه السلام خروج ميکند که اگر با کوه ها بجنگد آنها را خراب ميکند تا اينکه وارد بيت المقدس ميشود.

باب 99

کعب ميگويد: وقتي که مردي شهر شام را گرفت و مرد ديگري مصر را مسخر کرد و با يکديگر جنگ کردند و اهل شام، اهل مصر را اسير نمودند و مردي از طرف مشرق با بيرق هاي سياه کوچکي بسوي



[ صفحه 37]



صاحب شام آمد آن مرد مطيع مهدي عليه السلام خواهدشد. ابو قبيل گويد: پس از آن، مردم گندم گوني مالک ميشود و زمين را پر از عدل مينمايد و بعد از آن بسوي مهدي عليه السلام ميرود و مطيع او شده از طرف او جنگ ميکند.

باب 1

حسن گويد: رسولخدا صلي الله عليه و آله ياد بلائي کرد که دچار اهلبيتش ميشود تا اينکه خدا مردي را با بيرق سياه از طرف مشرق بفرستد کسي که آن بيرق را ياري کند خدا او را ياري ميکند و کسي که نصرت آن را ترک کند خدا نصرتش را ترک ميکند، بعداميايند نزد مردي که نامش نام من است و او راسرپرست خود ميکنند و خدا او را ياري و تاييد مينمايد.

باب 101

عمرو بن مره جهني ميگويد: بيرق سياهي از خراسان خروج ميکند تا اينکه مال سواري خود را باين درخت زيتوني که مکان آن در زمين باير ما است ميبندد. راوي گويد: گفتيم: ما درخت زيتوني در اينجا نميبينم؟ گفت: تا موقعي که افراد آن بيرق وارد اينجا شوند آن درخت بوجود ميايد. عبدالرحمان بن قار گويد: اهل دومين بيرق سياهي بر بيرق اول خروج ميکند (مال سواري خود را) بان (درخت) ميبندد موقعي که وارد شدند خارجي بانها خروج ميکند، از اهل بيرق اول، کسي نيست مگر اينکه پنهان ميشودو آن ها را (اهل بيرق اول را) شکست ميدهد.



[ صفحه 38]



باب 102

سعيد بن مسيب از رسولخدا صلي الله عليه و آله روايت کرده است که فرمود: بيرقهاي سياهي از طرف مشرق خروج ميکند و تا آن موقعي که خدا بخواهد خواهند بود بعد از آن بيرقهاي کوچک سياهي از طرف مشرق خروج ميکنند و با مردي از فرزندان ابي سفيان و يارانش جنگ ميکنند و مطيع مهدي عليه السلام ميشوند.

باب 103

ابو رزين ميگويد: موقعي که سفياني بکوفه رسيد و ياران آل محمد صلي الله عليه و آله را کشت مهدي عليه السلام خروج ميکند و شعيب بن صالح در زير لوا او خواهد بود.

باب 104

جابر از امام محمد باقر عليه السلام روايت کرده که فرمود: بيرقهاي سياهي از خراسان خروج ميکنند و وارد کوفه ميشوند، وقتي که مهدي عليه السلام خروج کرد راجع به بيعت نزد او خواهد فرستاد.

باب 105

کعب ميگويد: وقتي که سنگ آسياي بني عباس بگردش افتاد و افراد بيرقهاي سياه، مالهاي سواري خود را بزيتون شام بستند و خدا اصهب را با عموم اهل بيتش بطوري بدست آن ها کشت که يک نفر اموي نماند مگر اينکه فراري و مخفي باشد و سفياني بني جعفر



[ صفحه 39]



و بني عباس را از بين برد و ابن آکله الاکبار بر منبر شام نشست و بربربسوي جنگ شام خروج کرد، علامت خروج مهدي عليه السلام است.

باب 106

ابن شوذب گويد: من نزد حسن بودم که سخني از مردم (حمص) بميان آمد حسن گفت: مردم حمص در بين جمعيت اول، با سعادت ترين مردم خواهند بود و در بين جمعيت دوم، شقي ترين مردم هستند راوي گويد: گفتم: اي ابا سعيد جمعيت دوم کدام است؟ گفت: هشتاد هزار نفر که دل هاي پري دارند - نظير (دل) انار که پر است از حبه - از طرف مشرق خروج ميکنند که نابود کردن جمعيت اول بدست آنها است.

باب 107

محمد بن جعفر از حضرت علي بن ابيطالب عليه السلام روايت کرده که فرمود: سفياني مينويسد: براي آنکسي که در کوفه است - بعد از آنکه شهر کوفه را کوبيده باشد - که بطرف حجاز رود، پس بسوي مدينه خواهد رفت و شمشير کشيده چهار صد نفر از قريش و انصار را ميکشد و شکم ها را پاره کرده و بچه ها را خواهد کشت و يک برادر و خواهررا که نام آنها محمد و فاطمه است کشته آن ها را درب مسجد مدينه بدار ميزند. ابو رومان از علي بن ابيطالب عليه السلام روايت کرده که فرمود: سفياني لشکري بمدينه ميفرستد که بر هر يک از آل محمد صلي الله عليه و آله قدرت پيدا کنند بگيرند و مرد و زنهائي را از بني هاشم بکشند، در اين موقع است که مهدي و مستنصر از مکه بمدينه فرار ميکنند، پس آنها را تعقيب ميکنند در صورتيکه آنها بحرم امن خدا ملحق شده اند. کعب ميگويد: اهل مدينه جبليه مستاصل خواهند ش و نفس زکيه کشته ميشود ابن عمر گويد: علامت جنگ مدينه آنستکه امير مصر بيايد. و در حديث ديگر است که وقتي در مدينه آمدند در مدت سه روز اهل آن را ميکشند.

باب 108

عبدالسلام بن سلمه (گويد:) از ابو قبيل شنيدم: سفياني لشکري بمدينه ميکشد و امر ميکند هر کسي را که از بني هاشم در آنجا باشد حتي زنهاي آبستن را بکشند، اين کاررا بعلت آن ميکند که يک نفر هاشمي با اصحاب خود از طرف مشرق خروج ميکند (سفياني)ميگويد اين چه بلائي است که اصحاب من غير از آن افرادي که قبل از آن ها بودند کشته شدند پس بقتل آنها فرمان ميدهد بطوري که احدي در مدينه شناخته نميشود و از مدينه بطرف بيابانها و کوه ها فرار ميشوند حتي زنان آن ها فرار خواهند کرد. چند روزي لشکر او (سفياني) در ميان آنها شمشير ميکشد و بعد از آن خودداري مينمايد، در بين آنمردم کسي ظاهر نميشود مگر اينکه ترسان خواهد بود، تا اينکه مهدي عليه السلام در مکه ظهور کند، موقعي که آن حضرت در مکه ظهور کرد باقيمانده (بني هاشم)در مکه بدور او اجتماع ميکنند.



[ صفحه 41]



فصل احمد بن يحيي صولي از آل... نقل ميکند: گروهي که چشم هاي آنها کوچک و صورتشان پهن (يا داغ دار) که نظير سپرهاي پهن يا آهنين... جسد و مو، مالهاي سواري خود رابدرخت خرما مي بندند.

باب 109

ابو هريره گويد: در مدينه ريگزاري (يا جنگ و جدالي) است که سنگهاي زيتون در آن غرق ميشوند و وقعه حره در مقابل آن، چون ضربت تازيانه اي است، آن وقعه بطور تقريب بقدر 24 ميل دور از مدينه اتفاق ميافت و بعد با مهدي عليه السلام بيعت ميشود.

باب 110

کيسان قصاب از مولاي خود روايت کرده که گفت: از علي بن ابيطالب عليه السلام شنيدم که فرمود: مهدي عليه السلام خروج نميکند تا اينکه سه نفر کشته شوند و سه نفر بميرند و سه نفر باقي بمانند.

باب 111

عمار ياسر گويد: علامت خروج مهدي عليه السلام آن موقعي است که ملت ترک بسوي شما برگردد و آن خليفه شما که اموال را جمع ميکند



[ صفحه 42]



بميرد و (شخص) کوچکي را خليفه خود کند و بعد از دو سال از خلافت خلع شود و طرف غربي مسجد دمشق فرو رود و سه نفر در شام خروج کنند و اهل مغرب بسوي مصر خروج نمايند که همان امارت و سلطنت سفياني خواهد بود. شخصي از اهل مغرب گويد: مهدي عليه السلام خروج نميکند تا اينکه مرد، دختر خوشگل و زيبا را براي فروش عرضه کند و بگويد: کي بوزن اين دختر طعام ميدهد و آن را ميخرد؟ بعد از آن مهدي عليه السلام خروج خواهد کرد.

باب 112

ابو رومان از علي بن ابيطالب عليه السلام روايت کرده که فرمود: موقعي که منادي از آسمان ندا کرد: حقا که حق با آل محمد صلي الله عليه و آله است مهدي عليه السلام ظهور ميکند و نام او در دهان مردم خواهد بود و مردم مسرور ميشوند و ذکري غير از ذکر آن حضرت ندارند.

باب 113

ابن شوذب از بعضي از اصحاب خود نقل کرده که مهدي عليه السلام خروج نميکند مگر اينکه نه رئيسي باقي باشد و نه ابن رئيس.

باب 114

ابو قبيل ميگويد: مردي از بني هاشم مالک خواهد شد که بني اميه را ميکشد از آنها جز قليلي باقي نخواهد ماند و غير از بني اميه کسي را نميکشد. بعد از آن مردي از بني اميه خروج خواهد کر دکه در عوض هر نفري از بني اميه دو نفر از بني هاشم خواهد کشت تا اينکه غير از زن ها کسي باقي نميماند، پس از آن مهدي عليه افضل الصلوه و السلام



[ صفحه 43]



و عجل الله تعالي فرجه خروج کند.

باب 115

سعيد بن مسيب گويد: فتنه اي بپا خواهد شد که اول آن بچه بازي است هر چه از طرفي تسکين پيدا ميکند از جانب ديگر سربلند ميکند بهمين نحو خواهد بود تا اينکه منادي از آسمان ندا مي کند: آگاه باشيد که امير شما فلاني خواهد بود. ابن مسيب تا سه مرتبه گفت: حقا که او امير شما است.

باب 116

جابر از حضرت امام محمد باقر عليه السلام روايت کرده که فرمود: منادي از آسمان ندا مي کند آگاه باشيد که حق با آل محمد صلي الله عليه و آله است و منادي از زمين ندا ميکند: آگاه باشيد که حق با عيسي است يا گفت: آل عباس است من در باره آن منادي زمين شک دارم، جز اين نيست که آن صوت زمين از شيطان است که ميخواهد امررا بر مردم مشتبه نمايد.

باب 117

مغيره بن عبدالرحمان گويد: راجع بفتنه ابن زبير بمادرم که پير و قديمي بود گفتم:اين فتنه اي است که مردم را هلاک خواهد کرد؟ گفت: نه اي پسرک من، ولي بعد از آن فتنه اي بپا خواهد شد که مردم هلاک ميشوند و کار آن ها استقامت پيدا نميکند تا اينکه منادي از آسمان ندا کند: بر شما لازم است که (متابعت) فلان کنيد

باب 118

ابن مسيب گويد: فتنه اي در شام بپا ميشود که اول آن بچه بازي خواهد بود، بعد از آن کار مردم استقامت ندارد و پايه آن بجائي بند



[ صفحه 44]



نخواهد شد و مردم جماعتي ندارند تا آنکه منادي از آسمان ندا کند: بر شما لازم است که از فلاني متابعت نمائيد و کف دستي پيدا ميشود و اشاره ميکند و در روايت ديگر است که آن منادي ميگويد: امير شما فلاني است.

باب 119

شهر بن حوشب از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: در محرم آن سالي که سر و صدا و جنگ ميشود منادي از آسمان ندا ميکند آگاه باشيد که برگزيده خلق خدا فلاني است بحرف او گوش کنيد و او را اطاعات نمائيد.

باب 120

عمار ياسر ميگويد: موقعي که نفس زکيه کشته شود و برادرش در مکه بطور مرموزي کشته شود منادي از آسمان ندا ميکند: امير شما فلان است و آن مهدي عليه السلام است که زمين را پر از حق و عدل خواهد کرد.

باب 121

سعيد بن مسيب گويد: بعد از اين، افتراق و اختلافي خواهد بود تا اينکه کف دستي ازآسمان ظاهر شود و منادي از آسمان ندا کند امير شما فلان است.

باب 122

ابن رومان از حضرت علي بن ابيطالب عليه السلام روايت کرده که فرمود: بعد از خسفي منادي در اول روز ندا ميکند که حق با آل



[ صفحه 45]



محمد صلي الله عليه و آله است، بعداز آن منادي در آخر روز ندا ميکند که حق با اولاد عيسي است و آن مدحي است از شيطان.

باب 123

زهري ميگويد: موقعي که سفياني و مهدي عليه السلام براي جنگ با يکديگر ملاقات کردند در آن روز صوتي از آسمان شنيده ميشود: آگاه باشيد که اوليا خدا اصحاب فلانند يعني مهدي عليه السلام اين لفظ حديث است. اسما بنت عميس گويد: علامت آن اين است که کف دستي از آسمان فرو ميشود و مردم بان مينگرند.

باب 124

عبدالله بن عمر ميگويد: مردم اعمال حج و عر فات را با يکديگر بدون امام بجا مياورند و در آن موقعي که بمنا نزول ميکنند (شيئي) نظير سگ يا مرض هاري آنها را ميگيرد؟ پس از آن، قبيله ها به يکديگر حمله و هجوم ميکنند تا اينکه خون در گردنه جاري ميشود، بعد از آن بشخصي که بهترين آنها است پناه ميبرند وقتي نزد او ميايندکه او صورت خود را بطرف کعبه کرده گريه ميکند، مثل اينکه من اشگ هاي جاري او را ميبينم. باو خواهند گفت: بيا تا ما تو را ولي و رئيس خود بنمائيم، ميگويد: واي بر شما چه عهدهائي که شما نشکستيد و چه خونها که نريختيد؟ پس بنحوه اکراه با او بيعت ميکنند. چنانچه او را ملاقات کرديد با او بيعت کنيد زيرا که او مهدي زمين واسمان است. و در حديث ديگر است که مهدي عليه السلام از فرزندان فاطمه عليها السلام باکراه



[ صفحه 46]



خروج ميکند و با او بيعت مي کنند.

باب 125

شهربن حوشب از رسولخدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: در ماه ذيقعده قبيله ها جنگ ميکنند و در ذي حجه حاجيها را غارت خواهند کرد و در ماه محرم منادي از آسمان ندا مي کند.

باب 126

ابان بن عقبه ميگويد: از ابن عباس شنيدم که ميگفت: خدا مهدي عليه السلام را بعد از آنکه (مردم) مايوس مي شوند مبعوث خواهد کرد حتي اينکه مردم ميگويند: مهدي در کار نيست و انصار او از اهل شام هستند، شماره ياران او سيصد و سيزده نفر که مساوي با عدد اصحاب بدر است از شام بسوي او ميروند تا اينکه او را از بين مکه ازخانه اي که نزديک صفا است خارج ميکنند و باکراه با او بيعت مي کنند پس بان حضرت اقتدا ميکنند و دو رکعت نماز مسافر نزديک مقام ميخوانند بعد از آن، آن حضرت بمنبر ميرود. قتاده از رسولخدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: جمعيت هاي عراق و پهلوانان شام نزد مهدي عليه السلام ميايند و بين رکن و مقام با او بيعت ميکنند.

باب 127

ابو هريره ميگويد: با مهدي عليه السلام بين رکن و مقام بيعت مي کنند در صورتيکه کسي از خواب بيدار نشده و خوني ريخته نخواهد شد.



[ صفحه 47]



باب 128

ابو رومان از علي بن ابيطالب عليه السلام روايت کرده که فرمود: موقعي که بيرقهاي سياه خيل سفياني که شعيب بن صالح در ميان آن است به اهتزاز در آيد مردم آرزوي مهدي عليه السلام را کرده او را طلب ميکنند پس آن حضرت با بيرق رسولخدا صلي الله عليه و آله از مکه خروج کرده دو رکعت نماز ميخواند بعد از آن بعلت بلاهاي طولاني از خروج او مايوس ميشوند وقتي که از نماز فارغ شد برميگردد و ميگويد: ايها الناس من گريه ميکنم براي بلائي که بامت محمد صلي الله عليه و آله رسيده مخصوصا بلائيکه باهل بيت آن حضرت رسيده، ما مقهور و مظلوم واقع شديم.

باب 129

جابر از امام محمد باقر عليه السلام روايت کرده که فرمود: مهدي عليه السلام در مکه موقع عشا ظهور ميکند و بيرق و پيراهن و شمشير رسولخدا صلي الله عليه و آله با او خواهد بود و علامتها و نور و بياني با آن حضرت ميباشد، پس از آنکه نماز عشا را ميخواند با صداي بلند ميگويد: ايها الناس من شما را بياد خدا مياورم و آن موقعي را که در مقابل او قرار ميگيريد خاطر نشان شما ميکنم زيرا که خداي تعالي اتمام حجت کرده و انبيا و کتاب فرستاده تا شما را امر کند که براي او چيزي را شريک قرار ندهيد و اطاعت و فرمان او و پيغمبرش را محافظت کنيد و آنچه را قرآن احيا کرده احيا کنيد و آنچه را که قرآن از بين برده از بين ببريد و (طريق) هدايت را ياري کنيد و براي تقوا و پرهيزگاري ناصر و معين باشيد، زيرا که فنا دنيا نزديک است من شما را بسوي خدا و رسول او دعوت ميکنم تا به کتاب خدا عمل کنيد و باطل را نابود کرده



[ صفحه 48]



سنت و شريعت را احيا نمائيد. پس با سيصد و سيزده نفر که تعداد اهل بدر بود بدون اينکه از يکديگر وعده بگيرند نظير يک قطعه ابر پائيز ظهور ميکند، در شب خائف و ترسان و در روز چون شيرند، پس خدا (بوسيله او) زمين حجاز را فتح ميکند و افرادي را که از بني هاشم در زندانند نجات ميدهد و بيرق هاي سياه در کوفه وارد ميشوند و لشکرهائي براي بيعت با مهدي عليه السلام باطراف عالم ميفرستد، جور و اهل آن را از بين ميبرد و شهرها براي او معتدل خواهند بود و خدا قسطنطنيه را به دست او افتتاح ميکند.

باب 130

ابن رزين غافقي ميگويد: از عليه عليه السلام شنيدم که ميفرمود: مهدي عليه السلام با دوازده هزار نفر که اقل عدد آن ها است يا پانزده هزار نفر که اکثر عدد آن ها است خروج ميکند و تير و نيزه در جلو او ميرود، هيچ دشمني او را ملاقات نميکند مگر اينکه آن ها را باذن خدا شکست ميدهد، شعار آنها امت است از ملامت و سرزنش درراه خدا باکي ندارند، هفت بيرق از طرف شام بان ها خروج ميکند، آنحضرت آنها را شکست ميدهد و مالک آنها ميشود. بعد از آن محبت و دوستي و نعمت را بين مردم رواج ميدهد و قاصه و روات آن ها را برميگرداند و بعد از آن ها غير از شتر چيزي نميماند گفتيم قاصه و روات کدامند فرمود: بطوري قصاص و انتقام گرفته ميشود که شخص (با نهايت امنيت) هر چه ميخواهد ميگويد



[ صفحه 49]



و چيزي را فراموش نميکند.

باب 131

رزين از علي بن ابيطالب عليه السلام روايت کرده که فرمود: خدا کسي را بر اهل شام مسلط ميکند تا جمعيت آنها را بطوري متفرق کند که اگر روباهها با اهل شام قتال کنند بر آنها غالب ميشوند، در آن موقع مردي از اهلبيت من با سه بيرق خروج ميکند که تعداد آنها بنظر عده اي پانزده هزار و بنظر عده اي دوازده هزار نفر است علامت آنها امت امت است، بر بيرق آن ها است: (رجل الملک او يقتضي له الملک) پس خدا جميع آنها را ميکشد، آنگاه خدا الفت و امنيت و دوستي بمسلمين خواهد داد. اين حديث را ابو رومان هم از علي عليه السلام روايت کرده الا اينکه ميگويد: با هفت بيرق سياه.

باب 132

هيثم بن عبدالرحمان ميگويد: آن کسيکه از علي عليه السلام شنيده بود براي من گفت:موقعي که سفياني بسوي مهدي عليه السلام لشکري فرستاد و در بيدا زمين آنها را فروبرد و اين خبر باهل شام رسيد بخليفه خود ميگويند: مهدي عليه السلام خروج کرده توبايد با او بيعت نموده و او را اطاعت کني والا تو را ميکشيم، خليفه شام بيعت خود را براي آن حضرت ميفرستد. بعد از آن مهدي عليه السلام سير ميکند تا داخل بيت المقدس ميشود و خزينه ها در اختيار آن حضرت قرار خواهد گرفت و عرب و عجم و اهل حرب و روم و غير آنها بدون قتال مطيع آن حضرت ميشوند تا اينکه در قسطنطنيه و پائين آن مسجدهائي ساخته ميشود. و مردي از اهلبيت آن حضرت به اهل شرق خروج کرده در مدت هشت ماه شمشير را بر دوش خود گرفته (عده اي را ميکشد و از برخي) انتقام ميکشد و متوجه بيت المقدس ميشود و قبل از اينکه به بيت المقدس برسد مي ميرد. سيد بن طاووس رحمه الله ميگويد: من اين حديث را اينطور يافتم ولي بنظر من صحيح نيست.

باب 133

تبيع ميگويد: موقعيکه در شهر شام خرابي و سر و صدائي از طرف بيدا (نام بياباني است) ايجاد شود بيدا و سفياني باقي نميماند. ليث ميگويد: اين خرابي و سر و صدا در طبريه خواهد بود که (اهل) خيمه بواسطه آن بيدار ميشوند و اطراف آن خالي ميشود، اين است حال شب طبريه.

باب 134

زر بن حبيش گويد: از علي عليه السلام شنيدم که ميفرمود خدا فتنه ها را بوسيله مردي از ما خانواده برانگيخته ميکند که آن ها را (مردم آنزمان را) ذليل ميکند و جز شمشير چيزي بانها عطا نميکند و مدت هشت ماه شمشير را بدوش خود نهاده (از آنها) ميکشد تا اينکه ميگويند: بخدا قسم اين از فرزندان فاطمه عليها السلام نيست اگراز فرزندان او بود بما رحم ميکرد، آن حضرت کار بني عباس و بني اميه



[ صفحه 51]



را ساخته آنها را خلاص ميکند.

باب 135

زهري ميگويد: مهدي عليه السلام از مکه بعد از ذلک با سيصد و چهارده نفر که شماره اهل بدر است خروج ميکند و با سر لشکر سفياني ملاقات مينمايد در آنروز خط حربي اصحاب مهدي عليه السلام نمدهائي است که بر پشت مالهاي سواري است. زهري گويد: در آن روز صوتي از آسمان شنيده ميشود که گوينده اي ميگويد: آگاه باشيد که اوليا خدااصحاب فلانند. و در موقع خروج او، بلا دچار اصحاب سفياني خواهد شد و مهدي عليه السلام بسوي شام خروج ميکند و سفياني با مهدي عليه السلام ملاقات نموده با او بيعت مينمايد و مردم از هر طرف بسوي آن حضرت ميشتابند و آن بزرگوار زمين را پر از عدل خواهد کرد.

باب 136

ابوبکر ميگويد: بزرگان ما گفته اند: سفياني آن کسي است که خلافت را بمهدي عليه السلام واگذار ميکند.

باب 137

کعب ميگويد: مهدي عليه السلام مبعوث ميشود تا با روم جنگ کند، ده نفر با او خروج ميکنند و تابوت سکينه را که حاوي تورات و انجيلي است که خدا بموسي و عيسي نازل کرده از غار انطاکيه خارج کنند و آن ح ضرت در بين اهل تورات با توراتشان و در بين اهل انجيل با انجيلشان قضاوت و حکومت ميفرمايد.



[ صفحه 52]



باب 138

کعب گويد: علت اينکه مهدي عليه السلام را مهدي ناميدند براي امر خفي است، و تورات و انجيل را از زميني که آنرا انطاکيه ميگويند استخراج مينمايد. و در روايت ديگر است که آن حضرت تورات را تازه و (سالم) از انطاکيه اخراج ميکند.

باب 139

جعفر بن سيار شامي گويد: رد مظالم کردن مهدي عليه السلام بجائي ميرسد که اگر چيز(غصبي) در زير دندان انساني باشد آن را گرفته (بصاحبش) رد ميکند.

باب 140

عبدالله بن شريک ميگويد: بيرق رسولخدا صلي الله عليه و آله بنحو برافراشتگي با مهدي عليه السلام خواهد بود ايکاش من آن حضرت را درک ميکردم و لو اينکه اعضا و جوارحم را قطع ميکردند.

باب 141

نوف بکالي ميگويد: بر بيرق مهدي عليه السلام مرقوم است: بيعت (فقط) براي خدا است.

باب 142

ابو زربه گويد: مهدي عليه السلام را قصد آنستکه بمساکين، بذل و بخشش نمايد.

باب 143

قتاده ميگويد: بهترين مردم کوفه و يمن و پهلوانان شام مهدي عليه السلام را ياري ميکنند، جبرئيل عليه السلام جلو آن حضرت و ميکائيل عليه السلام



[ صفحه 53]



عقب او خواهد بود، مهدي عليه السلام محبوب خلائق است و خدا بوسيله او فتنه را خاموش ميکند و زمين را بنحوي امن و امان خواهد کرد که يک زن ميتواند با پنج زن ديگر حج بجاي آورند و مردي با آنها نباشد و آن زن از هيچ چيز باکي نخواهد داشت و خدا برکات زمين و آسمان را عطا مينمايد.

باب 144

کعب ميگويد: علت اينکه مهدي عليه السلام را مهدي ناميدند آنستکه آن حضرت بسوي اسفاري (يعني قسمتي) از تورات هدايت ميشود و آنها خواهد نمود، پس جمعيت زيادي بواسطه آن کتابها اسلام اختيار مينمايند، آنگاه (کعب) سي هزار نفر را ذکر کرد.

باب 145

ابو سعيد خدري از رسولخدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: ساکنين آسمان و زمين از مهدي عليه السلام راضي خواهند بود آسمان، قطره اي از قطره هاي (باران) خود را واگذار نميکند مگر اينکه آنرا فرو ميريزد و زمين هم گياهي از گياهان خود را فروگذار نميکند مگر اينکه آنرا خارج مينمايد حتي اينکه اموات آرزوي زنده شدن را دارند.

باب 146

معمر بن قتاده از رسولخدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: مهدي عليه السلام گنجها را استخراج نموده و اموال را تقسيم مينمايد، و اسلام، استقرار خود را خواهد يافت.



[ صفحه 54]



باب 147

ابو سعيد خدري از رسولخدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: مهدي عليه السلام روايت کرده که فرمود: مهدي عليه السلام داراي مال اندک خواهد بود (يا مال را اندک اندک مي بخشد؟) و آنرا شماره نميکند، زمين را پر از عدل و دال ميکند همچنانکه پر از جور و ظلم شده باشد.

باب 148

ابو سعيد خدري از رسولخدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: امت مهدي عليه السلام آنطور بسوي او جمع ميشوند که زنبور سعل بدور پادشاه خود جمع شود.

باب 149

ابو سعيد خدري از حضرت محمد بن عبدالله صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: مهدي عليه السلام زمين را پر از عدل ميکند چنانکه قبل از او پر از ظلم و ستم شده باشد، و هفت سال سلطنت ميکند.

باب 150

طاووس ميگويد: من دوست دارم که نميرم تا زمان مهدي عليه السلام را درک کنم، (زيرا) آن حضرت بجزاي نيکوکاران ميافزايد و گنهکاران ثواب داده ميشوند.

باب 151

عباس ميگويد: در زمان مهدي عليه السلام صغي رآرزو ميکند که کبير باشد و کبير تمنا دارد که صغير باشد.

باب 152

ابوسعيد خدري از حضرت محمد بن عبدالله صلي الله عليه و آله روايت کرده که



[ صفحه 55]



فرمود: امت من در زمان مهدي عليه السلام متنعم بنعمتهائي ميشوند که هرگز آنطور نعمتي بان ها داده نشده، باران را بر آنها مي ريزد و زمين چيزي از گياهان را وا نميگذار دمگر اينکه آن را اخراج ميکند مال ارزشي ندارد، مرد بلند ميشود و ميگويد: يا مهدي بمن عطا فرما حضرت ميگويد: بگير.

باب 153

سليمان بن عيسي گويد: بمن چنين رسيده که تابوت سکينه از بحيره طبريه بدست مهدي عليه السلام ظاهر ميشود تا اينکه آن را مياورند ر بيت المقدس و در خدمت آن حضرت ميگذارند، موقعي که يهود بان تابوت نظر ميکنند همه اسلام اختيار مينمايند جز عده قليلي از آن ها بعد از آن مهدي عليه السلام ميميرد.

باب 154

ابو محمد ميگويد: مردي از اهل مغرب گفت: وقتيکه مهدي عليه السلام خروج کند خدا غنا و بي نيازي را بنحوي در دل مردم قرار ميدهد که مهدي عليه السلام ميگويد: چه کسي طالب مال است؟ جز يکنفر که ميگويد: من (طالب مالم) کسي نزد آن حضرت نميايد، پس آن مرد عرض ميکند مال قليلي بمن عطا کن و آن حضرت عطا ميکند و آنمرد مال را بدوش خود حمل مينمايد تا وقتي که ميايد نزد دورترين مردم، ميگويد: صلاح نميدانم که از اينجا بگذرم، پس برميگردد و مال را بان حضرت رد ميکند و ميگويد: مال خود را بگير که من احتياجي بان ندارم.



[ صفحه 56]



باب 155

محمد بن حنفيه از پدر بزرگوارش علي بن ابيطالب عليه السلام از رسولخدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: خدا (کار) مهدي عليه السلام را در يک شب اصلاح مينمايد. قسم نمي دانم که خزينه ها و اسلحه و مال کعبه را وا گذارم يا آنها را د

باب 156

طاووس ميگويد: عمر بن خطاب از کعبه تعجب نموده گفت: بخدا تقسيم نمايم؟ علي بن ابي طالب عليه السلام به او فرمود: (از اين خيال) درگذر که تو صاحب کعبه نيستي بلکه صاحب آن جواني از ما قريش است که در آخر الزمان آن را در راه خدا تقسيم مينمايد.

باب 157

ارطاه گويد: مهدي عليه السلام اول بيرق را بسوي ملت ترک ميفرستد و آنها را شکست مي دهد و اسرا و اموال آن ها را ميگيرد، بعد از آن بسوي شام ميرود و آنرا فتح مينمايد و غلامهاي زرخريدي را که با او باشند آزاد نموده قيمت آنها را باصحاب خود ميدهد و در حديث ديگر است که نوجواني با محاسن کم و زرد (يا رنگ زرد؟) در زير لواي مهدي عليه السلام خارج ميشود که اگر با کوه ها قتال کند آن ها را خراب ميکند و گفت: موقعي که در ايليا بيايد آن ها را خراب مينمايد.



[ صفحه 57]



باب 158

ابو سعيد خدري از رسولخدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: ابروهاي مهدي عليه السلام نوراني و روشن است، و وسط بيني آن حضرت برجسته و سوراخهاي آن تنگ است و در روايت ديگر است که (فرمود:) من نوراني ترم.

باب 159

کعب ميگويد: خشوع کردن مهدي عليه السلام براي خدا نظير خشوع شيشه است (شايد منظور تشبيه باشد، يعني همان طور که شيشه زود ميشکند و خورد ميشود همانطور هم مهدي عليه السلام در مقابل خدا خورد ميشود و خشوع مينمايد؟).

باب 160

قاسم بن عبدالرحمان از آنکسي که براي او روايت کرده از علي بن ابي طالب عليه السلام روايت کرده که فرمود: مهدي عليه السلام از اهل بيت نبي صلي الله عليه و آله است و محل ولادت او در مدينه خواهد بود و اسم او اسم پدرش (يعني رسولخدا) ميباشد و محل هجرت او در بيت المقدس خواهد بود، محاسن (ريش) مهدي عليه السلام زياد و چشمهايش مشکي و شهلا و دندانهاي ثناياي او درخشنده است، در صورت مهدي عليه السلام خال برجسته و روشني ميباشد، در کتف آن حضرت علامتي است که در کتف رسولخدا صلي الله عليه و آله بود، بيرق رسولخدا را با پارچه مخمل سياه چهارگوشي بيرون مياورد در آن بيرق حرمت (يا سنگ يا منع؟) است از موقعي که رسولخدا صلي الله عليه و آله از دنيا رفته آن بيرق منتشر نشده و منتشر هم نخواهد شد تا مهدي عليه السلام خروج کند، خدا سه هزار ملک را بياري مهدي عليه السلام ميفرستد که صورت



[ صفحه 58]



و پشت مخالفين آن حضرت را بکوبند، مهدي عليه السلام وقتي خروج مينمايدکه سن مبارکش از سي الي چهل سال باشد.

باب 161

طاووس از علي بن ابيطالب عليه السلام روايت کرده که فرمود: مهدي عليه السلام جواني از قريش است و يک نوع (مردي) از مردان است، ارطاه ميگويد: مهدي عليه السلام شخص شصت ساله اي است. سقر بن رستم نقل کرده که پدرش ميگفت: ابروهاي مهدي عليه السلام کشيده و باريک (يا قامت آن حضرت کشيده و باريک؟) بوده و چشمهاي مهدي عليه السلام درشت است از حجاز خروج ميکند و موقعي بر منبر دمشق بالا ميرود که سن آن بزرگوار هجده سال است.

باب 162

عبدالله از رسولخدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: اسم مهدي اسم من است و اسم پدرش هم اسم پدر من است. راوي ميگويد: مکررا از آن حضرت ميشنيدم که نام پدرش (يعني پدر مهدي) را ذکر نميکرد کعب ميگويد: اسم مهدي عليه السلام اسم محمد صلي الله عليه و آله است، يا گفته باشد: اسم نبي ابو سعيد خدري از رسولخدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: اسم مهدي اسم من است. ابو طفيل روايت کرده که پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود: نام مهدي عليه السلام نام من است و نام پدرش نام پدر من است. قتاده ميگويد: به سعيد بن مسيب گفتم: مهدي حق است؟ گفت: (آري) از قريش بوجود ميايد، گفتم: از کدام قريش؟ گفت: از بني هاشم (دوباره)گفت: از بني عبدالمطلب، گفتم: از کدام بني عبدالمطلب؟ گفت از فرزندان فاطمه (ع).



[ صفحه 59]



کعب ميگويد: مهدي عليه السلام از فرزندان فاطمه عليها السلام خواهد بود، زربن حبيش گويد: از علي عليه السلام شنيدم که ميفرمود: مهدي عليه السلام مردي است از ما که از فرزندان فاطمه عليها السلام خواهد بود.

باب 163

ابو رومان گويد: موقعيکه سفياني بمصر رسيد لشکري ميفرستد بسوي آنکسي که در مکه ميباشد آن لشکر مدينه را بيشتر از واقعه حره خراب ميکنند تا وقتيکه به بيدا برسند و زمين آنها را فرو ببرد.

باب 164

قتاده از حضرت محمد بن عبدالله صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: لشکري از شام بمکه فرستاده ميشود تا آن وقتيکه به بيدا برسند و بزمين فرو روند. و در حديث ديگر ذکر کرد: که آن از علامات خروج مهدي عليه السلام خواهد بود.

باب 165

ابو رومان از حضرت علي بن ابيطالب عليه السلام روايت کرده که فرمود: موقعيکه لشکري در طلب آنهائيکه بسوي مکه خروج کردند حرکت کردند و به بيدا رسيدند بزمين فرو ميروند و منادي از زير پاي آنها ندا ميکنند: (و لو تري اذ فزعوا فلا فوت و اخذوا من مکان قريب) و مردي از لشگر براي طلب ناقه خود خارج ميشود وقتيکه برمي گردد احدي از آنها را نيافته و حس نميکند و آن، کسي است که خبر آنها را بمردم خواهد داد.

باب 166

ابن مسعود ميگويد: لشگري بسوي مدينه فرستاده ميشود که زمين آن ها را بين حما و مر فرو مي برد و نفس زکيه کشته خواهد شد و حديث آن لشگري را که به مدينه ميرود وزمين آن ها را فرو مي برد ذکر کرد. کعب ميگويد: لشگر دوازده هزار نفري بسوي مدينه متوجه ميشوند و در بيدا زمين آنها را فرو ميبرد. فصل سيد بن طاووس مي گويد: از اخبار اينطور بدست ميايد که زمين آن لشگري را که بطرف مکه ميفرستند فرو مي برد و بعيد نيست که بسوي مکه و مدينه لشگر بفرستند. و در حديثي است: آن منادي که در بيدا ندا ميکند زمين آنها را فرو برد خداست و دربعضي از روايات است که جبرئيل عليه السلام خواهد بود. فصل ياقوت حموي در معجم البلدان مي گويد: بيدا اسم زمين نرمي



[ صفحه 61]



است بين مکه و مدينه و بمکه نزديکتر است و از طرف شرق در جلو ذو الحليفه قرار گرفته. و در حديث است که قومي براي جنگ کعبه آمدند و در بيدا پياده شدند و خدا جبرئيل را فرستاد، جبرئيل گفت: يا بيدا آن ها را نابود کن.

باب 167

عبدالله بن عمر مي گويد: وقتي که لشگر بيدا بزمين فرو رفتند علامت خروج مهدي عجل الله تعالي فرجه خواهد بود.

باب 168

علي بن عبدالله بن عباس ميگويد: مهدي عليه السلام خروج نميکند تا اينکه با آفتاب علامتي طلوع کند.

باب 169

کعب ميگويد: علامت خروج مهدي عليه السلام آنستکه بيرقهائي که مردي اعرج (يعني شل و لنگ) با آنها است از طرف مغرب ميايد.

باب 170

ابو صادق گويد: تا سفياني از غارها بلند نشود مهدي عليه السلام خروج نميکند. شايد منظور غارهاي مصر باشد.

باب 171

هارون بن هلال از امام محمد باقر عليه السلام روايت کرده که فرمود: مهدي عليه السلام خروج نميکند تا آنموقعي که تاريکي و ظلم و ستم (دنيا را) فرا گيرد.



[ صفحه 62]



باب 172

مطر الوراق (نام کسي است) ميگويد: مهدي عليه السلام خروج نميکند تا اينکه (مردم)بطور علني بخدا کافر شوند.

باب 173

ابن سيرين ميگويد: مهدي عليه السلام خروج نخواهد کرد تا اينکه از هر نه نفري هفت نفر کشته شود.

باب 174

ارطاه ميگويد: مهدي عليه السلام (پس از خروج) چهل سال باقي ميماند. و در روايت ديگر است که ضمره بن حبيب ميگويد: عمر مهدي عليه السلام سي سال خواهد بود.

باب 175

ابو سعيد خدري از پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: مهدي عليه السلام بعد از ظهور و سلطنت، هفت يا هشت يا نه سال زنده ميماند.

باب 176

قتاده ميگويد: بمن رسيد که پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود: (سلطنت) مهدي عليه السلام هفت سال است.

باب 177

ابو صديق از رسولخدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: مهدي عليه السلام هفت يا نه سال زندگي ميکند. يک عده رواياتي بدين مضمون وارد شده که مدت سلطنت مهدي عليه السلام هفت سال خواهد بود.



[ صفحه 63]



باب 178

ابو سعيد خدري از حضرت محمد بن عبدالله صلي الله عليه و آله و سلم روايت کرده که فرمود: مهدي عليه السلام هفت يا هشت يا نه سال در ميان امت من خواهد بود و بروايتي آن حضرت هفت سال و دو ماه و چند روز سلطنت خواهد کرد. سليمان بن عيسي ميگويد: بمن رسيده که مهدي عليه السلام چهارده سال سلطنت ميکند.

باب 179

ابن عباس بمعاويه ميگفت: در آخر الزمان مردي از ما مدت چهل سال خلافت ميکند که در هفت سال آخر آن، فتنه و آشوبهائي بپا ميشود، و آن مرد در شهر اعماق از غم و اندوه خواهد مرد، بعد از (مردن) او مردي از خود آنها که داراي دو خال است متصدي خلافت ميشود و فتح بدست او خواهد بود يعني فتح روم و شهر اعماق.

باب 180

ارطاه گويد: مردم جمع ميشوند و بانهائيکه با او (شايد منظور همان کسي است که ابن عباس در باب خبر داده) بيعت ميکنند مينگرند. و در آنموقع که مشغول بيعتند صدائي مي شنوند انس ميگويد: اجنه با فلاني که از آن مرد و آن زن نيست بيعت نکردند و لکن خليفه يماني است.

باب 181

ابراهيم تميمي از پدرش از علي بن ابيطالب عليه السلام روايت کرده



[ صفحه 64]



که فرمود:کار فتنه بجائي ميرسد که احدي نميگويد: (لا اله الا الله) و بعضي گفته اند: نميتوان گفت: الله الله، رئيس و بزرگ دين بوسيله پست فطرتها مضروب ميشود، بعد ازآن خدا قومي را ميفرستد که چون زباله و برگ درختي هستند که سيل آورده باشد و من اسم امير و محل خواباندن شتران آن ها را ميدانم.

باب 182

محمد بن حنفيه ميگويد: خليفه اي از بني هاشم وارد بيت المقدس ميشود که زمين را پر از عدل و داد خواهد کرد، بيت المقدس را طوري بنا ميکند که نظير آن بنا نشده باشد و مدت چهل سال خلافت ميکند و در آن هفت سال اخير خلافتش اصلاح امور روم بدست او خواهد بود بعد از آن به او خيانت ميکنند و در شهر عمق (يا محلي که فاضلاب جمع ميشود) از غم و اندوه ميميرد، آنگاه مردي از بني هاشم لباس خلافت مي پوشد و شکست آن قوم و فتح قسطنطنيه بدست او انجام خواهد گرفت، بعد از آن بسوي روميه (شهري است در مدائن يا در روم قاموس) حرکت کرده آن را فتح مينمايد و گنجهاي آنرا با اطاق يا سفره غذاخوري حضرت سليمان بن داود عليه السلام استخراج ميکند پس بطرف بيت المقدس مراجعت خواهد نمود، و دجال در زمان او خروج ميکند و عيسي بن مريم عليه السلام از آسمان نزول کرده پشت سر آن حضرت نماز ميخواند.

باب 183

کعب ميگويد: پادشاهي که در بيت المقدس ساکن است لشگري بسوي هند ميفرستد و هند رافتح کرده گنج و جواهرات آنرا گرفته



[ صفحه 65]



زينت بيت المقدس خواهد کرد، و پادشاهان يمن را غل و زنجير کرده نزد او مياورند و آن لشگر تا موقعيکه دجال خروج کند در هند اقامت ميکنند.

باب 184

کعب ميگويد: پادشاهي که در بيت المقدس است لشگري بطرف هند روانه ميکند و هند را فتح کرده زمين آنرا ميکوبد و گنجهاي هند را تصرف نموده زينت بيت المقدس قرار مي دهد و افرادي را که بغل و زنجير بسته شده باشند نزد او مياورند و بين مشرق و مغرب براي آنها فتح ميشود و جاي آنها در هند است تا موقعي که دجال خروج کند.

باب 185

عبدالله بن مسعود از حضرت محمد بن عبدالله صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود:.. در مدينه نازل نميشوند و هيچ مکان محفوظي نيست مگر اينکه قبل از سه روز براي آنها فتح ميشود، داخل خليج ميشوند و آب خليج بقدري بالا مي آيد که از خليج سرريز ميکند. پس اهل قسطنطنيه ميگويند: صليب ما را از آب دريا نجات ميدهد ومسيح ياور ما خواهد بود، چون شب را صبح کنند مي بينند که خليج خشگ شده، بعد از آن در خليج خيمه ميزنند و آب درياي قسطنطنيه فرو رفته خشگ ميشود و مسلمين در شب جمعه تا صبح با تحميد و تکبير و تهليل شهر کفر را احاطه ميکنند و يکنفري که خواب يا نشسته باشد در ميان آنها نيست،



[ صفحه 66]



موقعي که فجر طالع شود مسلمين در بين دو برج، فقط يک الله اکبر ميگويند و روميها مي گويند: تاکنون با عرب جنگ کرديم ولي اکنون ميخواهيم با خدا قتال نمائيم در صورتيکه خدا براي خاطر آنها شهر ما را خراب نموده و شهر ما را براي آن آنها معين کرده است. پس مسلمين در آنجا اقامت نموده و با سپر مشغول کيل کردن طلا ميشوند و چون فرزندان (آنها را) تقسيم ميکنندسهم هر يک از آنها سيصد دختر باکره خواهد شد، و از آن نعمتهائي که در ختيار آن ها قرار گرفته تا وقتي که خدا بخواهد استفاده ميکنند، بعد از آن دجال خروج ميکند و خدا قسطنطنيه را بدست مردمي که اوليا الله هستند فتح ميکند و مرگ و مرض را از آنها مرتفع مينمايد تا اينکه عيسي بن مريم از آسمان بر آن ها نازل شود و بمعيت او با دجال جنگ کنند.

باب 186

ابو امامه باهلي ميگويد: رسولخدا صلي الله عليه و آله ذکري از دجال کرد ام شريک گفت: يا رسول الله صلي الله عليه و آله در چنين روزي مسلمين در کجايند؟ فرمود: در بيت المقدس (دجال؟) خروج ميکند که آن ها را محاصره کند در آن روز مرد صالح و نيکوکاري امام مسلمين است به او ميگويند: براي ما نماز صبح را بجا بياور، موقعي که تکبيره الاحرام را گفت و داخل نماز شد عيسي بن مريم نازل ميشود وقتي که آن مرد عيسي را مي بيند عيسي او را ميشناسد، آن مرد جلو ميايد پس عيسي عليه السلام دست خود را بين دو کتف او نهاده به او مي گويد: براي ما نماز بجا بياور زيرا که اقامه براي تو گفته شده، پس عيسي عليه السلام به او اقتدا کرده پشت سر او نماز مي گذارد.



[ صفحه 67]



آنگاه ميگويند: درب را بگشائيد. در آن روز با دجال هفتاد هزار يهودي خواهد بود که همه آن ها داراي اسلحه و شمشيرند، وقتي که رجال بعيسي عليه السلام نظر ميکند (از ترس يا خجل شدن) آب ميشود آنچنانکه قلع و سرب در آتش آب ميشوند يا آن چنانکه نمک در آب، آب شود، پس فرار ميکند و عيسي ميگويد: من بايد بتو ضربتي بزنم که آن ضربت فوت شدني نيست، پس او را گرفته و بقتل ميرساند. غير از فرقد که از درخت يهود است و گويا نميشود هيچ چيزي از مخلوقات خدا نيست که يکنفر يهودي آن را پناه گاه خود قرار دهد مگر اينکه خدا آن را گويا ميکند تا بگويد: اي بنده مسلمان خدا، اين کسيکه مرا پناه گاه خود قرار داده يهودي است او را بقتل برسان. (پس رسولخدا صلي الله عليه و آله فرمود:) عيسي عليه السلام در ميان امت من حاکم و امام عادلي است، عيسي عليه السلام صليب (چوبه دار) را ميکوبدو نابود ميکند خوک را ميکشد، جزيه را از بين ميبرد، صدقه را ترک خواهد کرد. (در آن زمان) گرگ مزاحم گوسفند نميشود، بغض و دشمني بر طرف ميشود، اذيت و درندگي هر حيواني بطوري از بين ميرود که اگر طفل نوزادي انگشت خود را در دهانه کندوي عسل بگذارد زنبور او را ضرري نميرساند، شير، بچه را ملاقات ميکند ولي ضرري باو نميرساند، شير درنده در ميان شتران چون سگي است که آن ها را نگهباني کند، گرگ دربين گوسفندان نظير سگ گله خواهد بود، زمين مملو از مسلمين ميشود،



[ صفحه 68]



سلطنت کفار گرفته خواهد شد، سلطنتي براي غير از اسلام نيست، زمين چون سفره نقره ميشود،زمين گياهان خود را آن طور ميروياند که در زمان آدم عليه السلام بوده، چند نفر که بدور يک گرده نان جمع شوند (و از آن بخورند) همه آن ها را سير ميکند، يکعدد انار را که چند نفر بخورند آن ها را سير ميکند، (قيمت) گاو چنين و چنان (ارزان) ميشود (قيمت) اسب چند درهمي خواهد شد.

باب 187

کعب ميگويد: عيسي بن مريم، نزديک پل سفيدي که جنب دروازه دمشق است نزول ميکند درحالتي که قطعه ابري او را حمل ميکند و دو دست خود را بر کتف دو ملک نهاده و دو ريطه با آن حضرت است که يکي از آن ها را پوشيده و ديگري را نپوشيده و موقعي که سر خود را بزير مي اندازد شيئي شبيه به لولو از آن ميچکد. پس ملت يهود نزد آن حضرت آمده ميگويندمااصحاب تو هستيم، آن بزرگوار مي گويد: دروغ ميگوئيد، سپس نصارا خدمت او آمده مي گويند: ما ياران توايم، ميفرمايد: دروغ مي گوئيد، بلکه اصحاب من مهاجريني هستند که باقيمانده اصحاب جنگ و جهادند. بعد از آن مي آيد در مجمع مسلمين و مي بيند که آن ها با خليفه خود نماز ميخوانند، عيسي عقب ميماند که به او اقتدا کند، خليفه مسلمين بعيسي مي گويد: جلو به ايست تا بتو اقتدا کنيم ميگويد: نه، شما با اصحاب خود نماز بگذار زيرا که خدا از تو راضي است، من براي اينکه



[ صفحه 69]



وزير باشم فرستاده شده ام نه براي اينکه امير باشم. آنگاه خليفه مهاجرين با ياران خود فقط يکمرتبه دو رکعت نماز ميخوانند و عيسي عليه السلام هم در ميان آن ها است. و در حديث ديگر است که حذيفه بن يمان از رسولخدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: عيسي عليه السلام نزول ميکند و مردم به او خوش آمد گفته از آمدن او خوشوقت ميشوند زيرا که عيسي عليه السلام حديث رسول خدا را تصديق ميکند، آنگاه بموذن مي گويد نماز را اقامه کن، مردم بعيسي ميگويند جلو به ايست تا ما بتو اقتدا کنيم، در جواب آن ها مي گويد، شما برويد و با امام خود نماز بخوانيد زيرا که او نيکو امامي است، مسلمين با امام خود نماز ميگذارند و عيسي بن مريم هم بان حضرت اقتدا ميکند.

باب 188

زهري ميگويد: مهدي عليه السلام از فرزندان فاطمه (ع) است.

باب 189

عاصم از امير المومنين عليه السلام روايت کرده که فرمود: مهدي عليه السلام مردي است از من.

باب 190

ابان بن وليد مي گويد: از ابن عباس در آنموقعي که نزد معاويه بود شنيدم که ميگفت: خدا مهدي عليه السلام را از ما خانواده مبعوث ميکند.

باب 191

مکحول از علي بن ابي طالب عليه السلام روايت کرده که فرمود: برسول خدا صلي الله عليه و آله گفتم آيا مهدي عليه السلام از ما ائمه هدي است يا از غير ما؟ فرمود: از ما خواهد بود، دين بما ختم ميشود همچنانکه بما افتتاح شد، مردم بوسيله ما از گمراهي و فتنه نجات پيدا ميکنند همچنانکه بواسطه ما از گمراهي شرک خلاص شدند بجهت ما است که خدا بعد از عداوت و فتنه قلوب آن ها را در دين با يکديگر مهربان کرد همان طور که خدا براي ما در بين قلب و دين آن ها بعد از عداوت و شرک ايجاد الفت کرد.

باب 192

زهري از عائشه از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: مهدي عليهاالسلام مردي از عترت من است که طبق سنت من قتال ميکند همان طور من که براي قرآن قتال کردم.

باب 193

قتاده ميگويد: (رسولخدا صلي الله عليه و آله فرمود:) مهدي عليه السلام مردي است از عترت من که طبق سنت من قتال خواهد کرد همچنانکه من طبق وحي قتال کردم.

باب 194

ابو سعيد خدري از حضرت محمد بن عبدالله صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: مهدي عليه السلام از عترت من است.

باب 195

عبدالله بن عمر ميگويد: مردي از فرزندان حسين از طرف مشرق خروج ميکند که اگر کوهها او را استقبال کنند (که از او جلوگيري نمايند) آنها را خراب کرده جاده خودقرار مي دهد.

باب 196

عبدالله بن عمر گويد: مهدي آنکسي است که عيسي بن مريم عليه السلام بر او نازل ميشود و پشت سر او نماز ميخواند.



[ صفحه 71]



باب 197

ابو سعيد از رسولخدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: مهدي عليه السلام مردي است از من.

باب 198

محمد بن حنفيه از پدر بزرگوارش علي عليه السلام از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: مهدي عليه السلام از ما اهل بيت است. فصل عبدالله بن عمر مي گويد: مردم را پنج فتنه و شورش است که دو تاي آن ها گذشته و سه تاي آنها در اين امت خواهد بود: 1- فتنه و آشوب ترک 2- شورش و فتنه روم 3- فتنه و شورش دجال که بعد از آن فتنه و شورشي نيست. در روايت ديگر از عبدالله بن عمر رسيده که گفت: فتنه و آشوب سه تا است که دو تاي آن ها واقع شده و يکي باقي مانده است که آن فتنه و شورش ترک است که در جزيره اتفاق ميافتد. فصل عبدالرحمان از رسولخدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: دجال با هشتاد هزار نفر در اطراف کرمان نزول ميکند که صورتهاي آن چون سپرهاي عريض و پهن خواهد بود، پوستين و نعلهاي موئي مي پوشند. فصل کعب مي گويد: (رسول خدا فرمود:) گروه ترک خروج ميکنند



[ صفحه 72]



يکنوع خروجي که غير از قطيعه چيزي از آن ها جلوگيري نميکند. قرباني اعظم خدا در بين آنها خواهد بود.فصل حذيفه مي گويد: (رسولخدا؟) به اهل کوفه فرمود: قومي شما را از کوفه خارج ميکنند که داراي اين صفاتند: چشمهاي کوچک، بيني هاي پهن، صورتهاي آن نظير سپرهاي عريض آهنين، نعل موئي مي پوشند و مالهاي سواري خود را بنخل جوخا (محلي که خرما را خشگ ميکنند - فرهنگ - يا يکنوع درخت خرمائي؟) مي بندند، از سوارخها و مجاري فرات آب مياشامند. فصل عبدالله بن عمر ميگويد: خدمت (رسولخدا؟) آمديم، فرمود: شما چه کساني هستيد؟ گفتم: از اهل عراق فرمود: قسم بان خدائيکه غير از او خدائي نيست که بنوقنطورا (ملت ترک) شما را از خراسان و سيستان مي رانند يکنوع راندن با سرعتي تا اينکه وارد ابله (شهري است در بصره) ميشوند و اسبي را در آن باقي نمي گذارند، بعد از آن نزداهل بصره ميفرستند که يا بايد از شهرهاي ما خارج شويد يا اينکه ما بر شما وارد خواهيم شد. فرمود: بنو قنطورا به سه فرقه تقسيم ميشويد: يک فرقه از آن ها در کوفه و فرقه ديگر در حجاز و فرقه سوم در زمين باديه يعني زمين عرب جاي گزين خواهند شد و کار عراق بجائي ميرسد که احدي قفيز و درهمي در آن نخواهد يافت، فرمود: اينموضوع موقعي انجام مي گيرد



[ صفحه 73]



که کودکان، حاکم و فرمان فرما شوند بخدا قسم که همينطور هم خواهد شد و تا سه دفعه اين سخن خود را اعاده فرمود. فصل ابو هريره از حضرت محمد بن عبدالله صلي الله عليه و آله روايتکرده که فرمود: قيامت قيام نميکند تا اينکه شما با گروه ترکي که داراي اين صفاتند قتال کنيد: 1-صورتهاي آن ها سرخ 2- چشمان آن ها کوچک 3- بيني هاي آنان عريض و پهن 4- صورتهاي آن ها نظير سپرهاي آهنين عريض و پهن خواهد بود. فصل ابو هريره مي گويد: اول کسيکه از اطراف خاک عرب وارد ميشود مردمي هستند که داراي صورتهاي سرخ باشند، صورت آنان چون سپر هاي پهن و عريض خواهد بود. عمر بمسلمين مي گفت: دشمناني هستند که صورتشان چون سپر و چشمانشان چون وزغ (حيواني است شبيه سوسمار) آن ها را رها کنيد همچنانکه آن ها شما را رها کنند. فصل تبيع مي گويد: وقتي که بيرقهاي زردي وارد مصر شدند و بر مصر غلبه پيدا کرده بر منبر آن نشستند لازم است که اهل شام در زمين سردابهائي کنده (خود را پنهان کنند)زيرا که آن واقعه بلائي است.

باب 199

ابو هريره گويد: در شبي آتش سوزاني خارج ميشود که روشنائي آن بگردن شترها يا به گياهان سبز خواهد رسيد از آتش آن ها حذر کنيد.



[ صفحه 74]



مولف گويد: اين حديث متضمن اين معني است که گردن هاي شتران يا گياهان نور مي دهند ولي ذکر نشده که در بصري اتفاق مي افتد پس اماکن دارد که اين آتش همان آتش حجاز باشد، زيرا که آن آتشي استکه گردنهاي شتران يا شاخ و برگ گياهان بوسيله آن، نور مي دهد. فصل کعب ميگويد: نزديک استکه آتشي در يمن خارج شود که مردم را بسوي شام روانه کند آن آتش صبح ميکند موقعيکه آنها صبح کنند و مي خوابد در آنوقتيکه آنها ميخوابند و شب ميکند آنموقعيکه آنها شب ميکنند، گردن شتران يا شاخ و برگ گياهان سبز در بصري ازآن آتش نوراني ميشود، موقعي که اينموضوع را شنيديد بطرف شام خروج کنيد. فصل زهري مي گويد: آتشي از حجاز خارج ميشود که گردن هاي شتران يا شاخ و برگ گياهان در بصري روشن خواهد شد. فصل نعيم از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايتکرده که فرمود: آتشي از عدن (جزيره اي است در يمن - قاموس) مردم را با ميمون و خوک ها جمع



[ صفحه 75]



ميکند که هر جا شب کنند و هر وقت بخوابند با آنها خواهد بود و آنچه که از آنها ساقط شود براي آن آتش است. فصل ارطاه ميگويد: چهل شب در مشرق آتش و دود خواهد بود. فصل عمر بن خطاب روزي در مکه گفت: اي اهل يمن شما بايد قبل از دو موضوع هجرت کنيد اول از آنها اينتسکه اهل حبشه خارج ميشوند تا به اين مکان من ميرسند، دوم آتشي از عدن خارج ميشود که مردم و جنبندگان و وحوش و درندگان را ميراند، موقعيکه آن آتش به ايستد آنها هم ميايستند و موقعي که حرکت کند آنها نيز حرکت ميکنند. کعب ميگويد: موقعي که انساني يا حيواني برو در آيد آتش به او مي گويد: برو درآمدي و بزمين افتادي، آرزو داشتي که قبل از امروز بسوي بصري هجرت کني آن آتش چهل سال برقرار خواهد بود و کسي خود را بان گرم نميکند مگر اينکه جز جهنميها بشمار ميرود. حتي از کافر ميپرسند: (اين چه آتشي استN(ميگويد: اين همان آتشي است که بما وعده ميدادند. (عمر گفت:) شما چه حالي داريد آنموقعيکه اين علامت بزرگ را به بينيد، ناظري که از شما بطرف مشرق نظر کند مي بيند که آن آتش روشن است بعد که بطرف مغرب نظر نمايد خواهد ديد که زراعت آن آتش سبز است و به يکديگر چسبيده خارج ميشوند،



[ صفحه 76]



آيا آن اعال ناپسندي را که امروز انجام ميدهيد انجام خواهيد داد درصورتيکه شما بان علامت بزرگ نظر ميکنيد؟ بخداي کعبه قسم که بان علامت نظر ميکنيدو اعمال خود را انجام ميدهيد.

باب 2

ابن عمر ميگويد: نزديک است که بني قنطورا ابن کنکر (ملت ترک يا سودان) خروج کنندو اهل خراسانرا بسرعت برانند تا اينکه مالهاي سواري خود را نهر ابله وارد ميکنندو ميفرستند نزد اهل بصره که: يا بايد شما هم بما ملحق شويد يا بصره را براي ما خالي کنيد پس يک قسمت بايشان و يک قسمت به اعراب و يک قسمت بشام محلق ميشوند.

فصل

کعب ميگويد: گروه ترک با غضب وارد ميشود و از دجله و فرات آب مي آشامند و در جيره فعاليت زيادي ميکنند و اهل اسلام از شدت تحير نمي توانند در مقابل آنها هيچگونه استقامتي بنمايند. پس خداي تعالي برف زيادي توام با باد شديد و يخ بر آنها مسلط ميکند و آنها خشگ ميشوند، چند روزي که اقامت کردند امير اهل اسلام بمسلمين ميگويد: اي اهل اسلام آيا گروهي هست که جان خود را در راه خدا فدا کند وبه بيند که خدا با اين گروه چه عملي انجام داد؟ بعد از آن ده سوار پيش قدم شده ميروند بسوي قوم ترک و مي بينند که همه خشگ و نابود شده اند. آنگاه مراجعت نموده ميگويند: خدا شما را کفايت نمود و خدا آنها را تا آخرين نفر هلاک کرده است.



[ صفحه 77]



فصل

کعب ميگويد: بطور يقين قوم ترک وارد جزيره ميشوند و مالهاي سواري خود را از فرات آب ميدهند و خدا طاعون (وبا) را بان ها مسلط نموده آنها را ميکشد، کسي از آن ها نجات نمي يابد مگر يکنفر.

فصل

عيينه ميگويد: چيزي قوم ترک را جلوگيري نميکند مگر فرات در آن روز مردان جنگجوي آنها (اهل فرات؟) و شهسوارانشان قيس عيلان است که دشمن را ريشه کن ميکند و بعد از آن ترکي باقي نميماند.

فصل

مکحول از رسولخدا صلي الله عليه و آله روايتکرده که فرمود: قوم ترک را دو خروج خواهد بود: يکي آنکه آذربايجان را خراب ميکنند و ديگري آنکه در جزيره خروج مينمايند و مالهاي سواري حجاز را پنهان خواهند کرد، و خدا مسلمين را ياري ميکند،قرباني بزرگ خدا در ميان آن گروه است و ترکي بعد از آنها نخواهد بود.

فصل

نعيم ميگويد: از عبدالله بن عمر شنيدم که ميگفت: نزديک شده که بنو قنطورا (قوم ترک يا ملت سودان) اهل خراسان و سيستان را بسرعت برانند تا اينکه مالهاي سواري خود را بنخل ابله (شهري است نزديکي بصره) مي بندند و نزد اهل بصره ميفرستند که خاک خود را براي ما خالي کنيد يا اينکه ما بر شما وارد خواهيم شد. اهل بصره بسه فرقه



[ صفحه 78]



تقسيم ميشوند: فرقه اي بعرب و فرقه اي بشام و فرقه اي هم بدشمنان خود ملحق خواهند شد علامت اين حادثه آنستکه فرمان فرمائي جهال در زمين شروع شود.

فصل

نعيم از حضرت محمد بن عبدالله صلي الله عليه و آله روايتکرده که فرمود: بنو قنطورا در زمينيکه آن را بصره يا بصيره ميگويند ميايند و وارد نهري ميشوند که آن را دجله ميگويند و داراي نخل است مردم (بصره؟) سه فرقه خواهند شد: فرقه اي ملحق به اصل خود شده هلاک ميشوند و فرقه اي بر عليه خود شروع کرده کافر خواهند شد و فرقه اي هم اهل و عيال خود را پشت سر قرار داده با آنها (بنوقنطورا) مي جنگند و خدا آن ها را فاتح ميکند.

فصل

نعيم از رسولخدا صلي الله عليه و آله روايتکرده که فرمود: اهل بصره به سه فرقه تقسيم ميشوند: فرقه اي متوقف ميشوند و فرقه اي در محلي که گياهان خوش بوئي دارد به پدران خود ملحق خواهند شد و فرقه اي بشام ملحق ميشوند و اين بهترين فرقه خواهند بود.

فصل

ابو هريره گويد: چشمان آن گروه چون وزغ (حيواني است شبيه به سوسمار) است و صورتشان نظير سپر، بين دجله و فرات زد و خوردي ميکنند و زد و خوردي در مرج حمار ميکنند و زد و خوردي هم در دجله خواهند کرد بطوريکه در اول روز براي عبور بشام صد دينار و در آخر روز بيشتر لازم است.



[ صفحه 79]



فصل

بريده از پدرش از رسولخدا صلي الله عليه و آله روايتکرده که فرمود: قومي ترک و عريض صورت و کوچک چشم که صورتشان چون سپر خواهد بود امت مرا سه مرتبه تا جزيره العرب ميرانند، در مرتبه اول از فرار، نجات پيدا ميکنند و در مرتبه دوم بعضي هلاک شده و بعضي نجات خواهند يافت و در مرتبه سوم ريشه کن ميشوند، قسم بان خدائيکه جان من در دست اوست که مالهاي سواري خود را بستون هاي مسجد مسلمين مي بندند.

فصل

نعيم ز عبدالله بن عمر نقل کرده که گفت: نزديک است که بني قنطورا (گروه ترک يا سودان) شما را از خاک عراق خارج کنند، من گفتم: بعد از آن برميگرديم؟ گفت: تو اين آرزو را داري؟ گفتم: آري گفت: بلي براي شما زندگي خوبي خواهد بود.

فصل

ابن ذي الکلاع ميگويد: من نزد معاويه بودم که قاصدي از ارمنيه آمد (و نامه اي آورد معاويه آن را خوانده و درغضب شد و کاتب خود را احضار کرده گفت: جواب نامه اورا بنويس قوم ترک باطراف خاک تو حمله کرده اند، تو مردي را بطلب آن ها فرستاده اي و او را گرفته اند مادر بعزايت بنشيند اين عمل را اعاده مکن و آن ها را بچيزي تحريک منما و چيزي از آن ها اخذ مکن، زيرا من از رسولخدا صلي الله عليه و آله شنيدم که ميفرمود: ملت ترک بزودي ملحق ميشوند بمحلي که گياه خوش بو دارد.

فصل

مکحول از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايتکرده که فرمود: قوم ترک را دو خروج خواهد بود: اول براي تخريب آذربايجان دوم بسرعت وارد شط فرات خواهند شد.

فصل

کعب گويد: ترک با سرعت وارد نهر فرات ميشوند مثل اينکه من مالهاي سواري زرد رنگ آن ها را مي بينم که در کنار شط فرات صف زده اند.

فصل

نعيم از پيغمبر کرم صلي الله عليه و آله روايتکرده که فرمود: خدا مرضي بر مالهاي سواري آنها ميفرستند تا هلاک شوند، (و خود آن ها بجهت پياده ماندن) خواهند مرد. و قرباني بزرگ خدا در ميان آن ها است و بعد از آن هم ترکي نخواهد بود.

فصل

ابن مسعود ميگويد: مثل اينکه من، قوم ترک را مي بينيم که بر اسبهاي تيزگوش ترکي نشسته و اسبهاي خود را بشط فرات مي بندند.

فصل

عبدالله بن عمرو بن عاص گويد: نزديک است که بني قنطورا (ملت ترک) از خاک عراق برشما خروج کنند: گفتم بعدا ما بر



[ صفحه 81]



ميگرديم؟ گفت: برگشتن براي شما محبوب تر است، شما برميگرديد و زندگي خوب خواهيد کرد.

فصل

حسن از حضرت محمد بن عبدالله صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: يکي از علائم قيامت آنستکه با قوميکه صورتشان چون سپرهاي آهنين است قتال نمائيد و با آن گروهي که نعل آنها از مو باشد جنگ کنيد. طايفه اول را که ترک باشند ديديم و طايفه دوم را که کردها باشند مشاهده کرديم.

فصل

حذيفه گويد: نزديک است که عجم جلوگيري نمايد و براي اهل عراق درهم و قفيزي نيايدو نزديک شده که روم جلوگيري کند و براي اهل شام دينار و طعامي نرسد.

فصل

ابو هريره از پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود: قيامت قيام نميکند تا اينکه شما با قوميکه صورتهاشان چون سپر است قتال کنيد، قيامت بپا نخواهد شد تا شما با گروهي که نعلشان از مو باشد بجنگيد.

فصل

حسن ميگويد: در سنه (67) گراني خواهد شد، در سنه (68) موت فراوان شروع ميشود. درسنه (69) اختلاف پيدا ميشود، در سنه (70) مردم غارت ميشوند بعد از سنه هفتاد بوسيله مردي از اهل بيت من بنحوي شادماني شروع ميشود که بخشش و ثمرات تقليل پيدا



[ صفحه 82]



ميکند و تجارت مردم با وعده انجام ميگيرد، حذيفه گفت: حال آنمردم چگونه خواهد بود؟ فرمود: رحمت خدا و دعوت پيغمبر شما شامل حال آنها ميشود.

فصل

جبير بن نفير ميگويد: برسولخدا صلي الله عليه و آله گفتند: ما را از آينده خبر بده، فرمود: شما را مطلع ميکنم که بعد از نبي شما چند سالي اختلاف واقع ميشود، در سنه (133) شخص دانا بفرزند خود خوشحال نميشود، در سنه (150) کفار ظهور ميکنند، در سنه (160) خواروبار دو سال را ذخيره کنيد، در سنه (166) النجا النجا در سنه (170) تا (180) تاج و تخت از دست ملوک گرفته ميشود، در سنه (190) اهل معصيت دچاربلا خواهند شد، در سال (192) سنگباران، بزمين فرو رفتن، مسخ و زنا شروع ميشود، در سنه (200) قضا يعني عذابي که مردم در بازارهاي خود سکته کنند شيوع پيدا ميکند.

فصل

جبير بن نفير از حضرت محمد بن عبدالله صلي الله عليه و آله روايت کرده که فرمود:اصحاب من تا پنج سال بعد از من اختلاف نموده و بعضي بعض ديگر را ميکشند، در سال (125) جزع و فزع شديدي خواهد بود و بني اميه خليفه اي را ميکشند، در سنه (133) اگر يکي از شما بچه سگ را تربيت کند بهتر است از اينکه (فلان) بچه را تربيت نمايد، در سنه (150) کفار



[ صفحه 83]



ظهور ميکنند، در سال (160) مردم دچار گرسنگي يک ساله و يا دو ساله مشوند، کسي که آن موقع را درک کند لازم است که خواروبار ذخيره کند، شهابي از طرف مشرق بمغرب سقوط ميکند و صداي شديدي (بلند ميشود) که همه کس آنرا ميشنود، در سنه (166) کسي که از مردم طلبکار باشد بايد طلب خود را حاصل کند، کسي که دختري دارد بايد شوهر دهد، کسي که عزب باشد بايد از ازدواج خودداري نمايد کسيکه زن دارد بايد از او کناره گيري کند، در سنه (170) تاج و تخت پادشاهان گرفته ميشود، در سال (180) بلا دچار مردم ميشود، در سنه (190) فتنه بپاخواهد شد، در سال (200) قضا شروع ميشود.

باب 201

کعب ميگويد: خلافت بني اميه صد سال خواهد بود و شهرهائي بنا ميکنند و مدت شصت سال و چندي خلافت آنها چون ديواري آهنين است که کسي نميتواند قصد آن کند تا اينکه خودشان آنرا ريشه کن نمايند و بعدا که ميخواهند آنرا تشييد کنند نميتوانند، هر چه آن (ديوار آهنين خلافت) را از ناحيه اي مرتفع و بلند ميکنند از ناحيه ديگري ويران خواهد شد تا اينکه خدا آنها را هلاک نمايد، بني اميه به (م) افتتاح و به (م) هم ختم ميشوند (زيرا حرف اول نام معاويه که اولين



[ صفحه 84]



خليفه بني اميه است و حرف اول نام مروان که آخرين خليفه آن ها بوده ميم است) پس دوران سنگ آسياي آنها بپايان خواهد رسيد و (ستاره) سلطنت آنها سقوط خواهد نمود، سلطنت آنها سقوط نميکند تا اينکه خليفه اي از آنها خلع شود و آن دو شتر کشته شوند، و حمار اصهب جزير - که شيطان و بدترين مردم از خوف، با او خواهند بود - يعني مروان کشته خواهد شد، (همان مروانيکه) ويران شدن شهرها و انقلاب و آشوب بدست او خواهد بود.

باب 202

ابو هريره از رسولخدا صلي الله عليه و آله روايتکرده که فرمود: عنقريب امت من نظير امم سابقه گرفتار خواهد شد. مردي گفت: يعني آنطور که فارس و روم رفتار کردند؟ فرمود: مگر مردم غير از اينها هستند.

باب 203

کعب ميگويد عيسي بن مريم در حاليکه جوان قرمز رنگي باشد درب دروازه شرقي دمشق مناره نازل ميشود و دو ملک آن حضرت را با دو کتف خود حمل ميکنند، نفس و بوي آن حضرت را هيچ کافري درک نميکند مگر اينکه خواهد مرد، زيرا که نفس آن حضرت تا آنجاکه چشم کار کند ميرسد، موقعيکه دجال نفس آنحضرت را درک نمايد نظير شمع آب شده مي ميرد. بعد از آن عيسي بن مريم عليه السلام بسوي مسلمانهائيکه در بيت المقدس هستند ميرود و آنها را از قتل دجال آگاه مينمايد و پشت سر امير مسلمين،



[ صفحه 85]



نماز ميخواند، سپس حضرت عيسي براي آن ها نمازي ميخواند که آن نماز فتنه خواهد بود و مابقي نصارا تسليم ميشوند و عيسي عليه السلام (در آنجا) اقامت نموده بکار خود ادامه ميدهد و آن ها را بدرجات بهشتي بشارت خواهد داد.

باب 204

حارث بن عبدالله از رسولخدا صلي الله عليه و آله روايتکرده که فرمود: موقعيکه عيسي بن مريم عليه السلام (از آسمان) نزول کند و دجال را بکشد مردم شاد و خوشحال شده آنشب را تا بصبح احيا ميگيرند و بعد از خروج دجال مدت چهل سال تقويت ميشوند،در آنزمان احدي نخواهد مرد و کسي مريض نخواهد شد، شخص بگوسفندان و حيوانات خود ميگويد: برويد و در مکان کذا و کذا بچريد و در فلان ساعت باز آئيد، حيواناتيکه بين زراعت ديده ميشوند از خوشه آن نميخورند و باسم خود شاخه آن ها را نميشکنند؟مار و عقربها ظاهر ميشوند و احدي را اذيت نميکنند و کسي هم مزاحم آن ها نميشود، حيوانات درنده درب خانه ها اقامت ميکنند و طعام ميطلبند و احدي را اذيت نميکنند،يک من يا يک چارک گندم يا جو را که شخصي در زمين بپاشد بدون اينکه وسائل زراعتي را بکار ببندد هفتصد (من) يا هفتصد چارک عائد او ميشود.

باب 205

نعيم از علي بن ابيطالب عليه السلام روايتکرده که فرمود: اين خانه (کعبه) را زياد طواف کنيد، کان من مردي را که ساق پاهايش باريک است مي بينم با بيل و کلنگ کعبه را خراب ميکند.



[ صفحه 86]



فصل

ابو هريره از رسولخدا صلي الله عليه و آله روايتکرده که فرمود: مردي از حبشه که ساق پاهايش کوتاه است کعبه را خراب خواهد کرد.

فصل

نيز ابو هريره از حضرت محمد صلي الله عليه و آله روايتکرده که فرمود: اهل حبشه ميايند و کعبه را خراب ميکنند يک نوع خراب کردني که بعد از آن ابدا آباد نخواهد شد، آن ها همان مردمي هستند که گنج کعبه را استخراج مينمايند.

فصل

ايضا ابو هريره از رسول اکرم صلي الله عليه و آله روايتکرده که فرمود: مثل اينکه مرد فلجي را که موهاي جلو سرش ريخته است بر بام کعبه ميبينم که کعبه را با ظرف خرما ميکوبد.

فصل

عبدالله بن عمر ميگويد: کعبه دو مرتبه خراب ميشود و در مرتبه سوم حجر (الاسود) بلند ميشود.

فصل

نيز عبدالله بن عمر گويد: آن ها (شايد منظور اهل حبشه باشد؟) هستند که گنجهاي فرعون را از شهريکه آن را منف ميگويند استخراج ميکنند و مسلمين خروج کرده با آن ها قتال نموده آن گنجها را بغنيمت مي برند تا اينکه حبشي بعباي خود فروخته ميشود.

فصل

عبدالله بن عمر ميگويد: کان من حبشي که ساق پاهايش باريک



[ صفحه 87]



و موي جلو سرش ريخته است بر بام کعبه مي بينم که با بيل و کلنگ، کعبه را خراب ميکند.

فصل

ايضا عبدالله بن عمر گويد: مثل اينکه من نظر ميکنم بکعبه و مي بينم مرد حبشي که موي سرش ريخته و ساق پاهايش باريک است آن را خراب مينمايد.

باب 206

ابو شريحه از رسولخدا صلي الله عليه و آله روايتکرده که فرمود: دابه را درد هر سه خروج است، اول از انتهاي يمن خروج ميکند و ذکر آن در زمان طويلي در بين اهل باديه فاش ميشود ولي در مکه نامي از آن برده نخواهد شد، بعد از آن، زمان طولاني مکث نموده و براي دومين بار در نزديکي مکه خروج خواهد کرد و ذکر آن در باديه فاش ميشود، بعد از آن در مدت زيادي مکث خواهد نمود و براي سومين دفعه در آن روزي که مردم در بزرگترين مسجدهاي خدا يعني مسجد الحرام باشند - و چيزي آنها را حفظ نميکند مگر ناحيه راست خارج مسجد که بين رکن اسود تا باب بني مخزوم است - خروج ميکند آنگاه مردم بجهت آن متفرق ميشوند و گروهي از مسلمين، راسخ و ثابت خواهند بود تا آنموقعي که ميفهمند نمي توانند خدا را عاجز کنند و آن دابه بر آن ها خارج ميشود



[ صفحه 88]



و خاک را از سر خود مي تکاند و آنها را ياري ميکند، و صورتهاي آنان چون ستاره درخشنده ميدخرشد، آنگاه آن دابه والي زمين خواهد شد، هيچ طالبي آن را درک نميکند و هيچ شخص فراري آنرا عاجز نتوان کرد حتي اينکه اگر شخصي از دست او فرار کند و بنماز پناه ببرد او را تعقيب کرده ميگويد: اي فلان الان نماز ميخواني؟ همينکه آنشخص صورت خود را متوجه او ميکند داغ و علامتي در صورتش ميگذارد و ميرود، و مردم در خانه هاي خود مجاور ميشوند و در موقع مسافرت با رفيق بسفر ميروند و در اموال، مشترک خواهند شد و کافر از مومن تشخيص داده ميشود حتي اينکه کافر بمومن ميگويد: حق مرا بپرداز و مومن بکافر ميگويد: حق مرا ادا کن.

باب 207

حذيفه بن يمان گويد دابه داراي سه خروج است: اول: خروج در بعضي از بيابانها و پس از آن مکث خواهد نمود. دوم: در بعضي از قريه ها حتي اينکه (نام آنرا) ذکر ميکنند و پادشاهان در آن قريه ها خون ها ميريزند، آنگاه متوقف خواهد شد. سوم: آنموقعي که نزد بزرگترين مساجد - گمان کرديم که ميخواهد نام مسجد الحرام را ببردولي نام آن را نبرد - باشند بقصد زمين حرکت خواهد نمود و مردم فراري ميشوند جز يک عده اي از مسلمين که ميگويند: چيزي ما را از امر خدا نجات نميدهد، آنگاه آن دابه خروج مينمايد و صورت مسلمين چون ستاره درخشنده خواهد شد بعدا آن دابه حرکت ميکند و هيچ طالبي آنرا درک نميکند و هيچ



[ صفحه 89]



فراري از دست آن فرار نتوان کرد. آن دابه نزد مردي که نماز ميخواند ميايد و ميگويد: تو اهل نماز نيستي، آن مرد ازدست او فرار ميکند ولي او را ميگيرد و سرکوب مينمايد. حذيفه ميگويد: در آنموقع صورت مومن درخشنده و صورت کافر گرفته و منکسر خواهد شد. از حذيفه سوال شد: مردم در آنروز چگونه اند؟ گفت: داراي حال خوش، شريک در اموال و در مسافرت رفيق خواهندبود.

باب 208

کعب از رسولخدا صلي الله عليه و آله روايتکرده که فرمود: دابه در حالي خارج ميشود که عصاي موسي و انگشتر حضرت سليمان با او خواهد بود صورت مومن را با عصا دخرشنده و بيني کافر را با انگشتر مهر ميکند. کعب در حديث ديگر ميگويد: دابه داراي مو و پر و چهارپا ميباشد و از دره هاي تهامه خروج ميکند. شعبي ميگويد: دابه الارض حيواني است که داراي پشم ميباشد و سر آن باسمان ميرسد. و در حديث ديگر است که دابه از شکافي که در صفا است خراج ميشود.

باب 209

عبدالله بن عمر گويد: اشرار بعد از خوبان صد و بيست سال سلطنت ميکنند و احدي اول آن را نميداند.

باب 210

ايضا عبدالله بن عمر گويد: مردم بعد از آنکه آفتاب از طرف مغرب طلوع ميکند صد و بيست سال باقي ميمانند.

باب 211

عبدالله از رسولخدا صلي الله عليه و آله روايتکرده که فرمود: خروج دابه بعد از طلوع آفتاب خواهد بود، موقعي که دابه خروج کند ابليس را در حال سجود ميکشد و مومنين تا مدت چهل سال در زمين (از نعمتهاي خدا) برخوردارند، چيزي را آرزو نمي کنند مگر اينکه آن را مي يابند، ظلم و جوري نخواهد بود، همه اشيا خواه ناخواه تسليم خداي عالم ميشوند، مومنين با رغبت و کفار با کراهت تسليم امر خدا ميشوند، درندگان و طيور با کراهت مطيع خواهند شد حتي درندگان مزاحم پرندگان نميشوند، مومن توليد مثل ميکند و تا چهل سال بعد از خروج دابه نخواهد مرد، بعد از آن موت در ميان آن ها عود ميکند و آنچه که خدا بخواهد باقي ميمانند، آنگاه موت د رجامعه مومنين سرعت ميکند بنحوي که مومني نخواهد بود و کفار مي گويند: ما از مومنين خائف و ترسان بوديم و فعلا کسي از آن ها باقي نمانده است، از ما ميتي مفقود نشده زيرا که ما بيکديگر هجوم و حمله نکرديم و آنها يکديگر را در بين راه چون حيوانات مورد حمله قرار ميدادند. آنگاه يکي از کفار با مادر و خواهر و دختر خود در بين راه نکاح ميکند (يعني