بازگشت

طليعه


با تو مي گويم اي مظلوم تاريخ: اي ميراث دار همه پيامبران، اي عصاي موسي در مشت، اي نگين سليمان در انگشت، و اي بار غم ايوب بر پشت. با تو مي گويم: اي چو آدم ديدگانت گريان، و چو نوح چشمانت در انتظار فرج نگران . اي چو موسي از فرعونيان ترسان، و چو يعقوب در فراق عزيزان اشک ريزان، و چو الياس از قوم خويش گريزان. اي چو ابراهيم ز کاشانه بدور مانده، و از محبت زن و فرزند دست شسته. اي زکريا را در کرنش مانند يحيي را در نيايش. و اي يوسف را در زندان رفتن همسان و عيسي را در ناباوري از زنده بودنش توسط ياران. اي ذو القرنين را در چيرگي مانند، و داود را در حکم و فرمان. و اي چکيده والائي هاي همه پيامبران. اي که شمشير پيامبر صلي الله عليه و آله را در نيام داري و زبان علي صلوات الله عليه را در کام. صلاي مظلوميتت را گر به دريا خوانيم، کوير تفتيده شود، گربه پهن دشت پر گياه خوانيم، بيابان خشکيده شود. نواي رنج و شکنجت را گر با بلبلان نغمه خوان گوئيم، مرثيه سر دهند و سرود غم خوانند، و نداي اندوهت را گر با قدسيان عالم بالا باز خوانيم جملگي گريان و نالان گردند. بارحه اي از خشم توفنده است را گر با بادهاي صبا گوئيم، تندرسان غريو کشند و



[ صفحه 11]



صخره ها و کوهها را در هم شکنند. و بيان کرنشهاي شبانه ات را گر با زاهدان پرواپيشه باز خوانيم، سجاده ها برگيرند و سوي مصلاي تو خيزند. با تو مي گويم اي مهد اي حماسه دوران: اي چشمه سار جوشان فضيلت، اما ياران ايستاده در کنار برکه ها. اي اقيانوس بيکران دانش، اما تشنه کامان ناکام. اي بلنداي نيکي، اما نيکو کاران درگير، اي صلاي آزادي، اما انسانها در بند، اي بنده کرنشگر خدا و عابدان چشم به راه مصلي، اي کعبه باطن و پرواپيشگان بدان سو در نيايش يزدان، و اي وجه خدا و بندگان آنرا جويان. اي مهدي اي زورق نجات، و ليکن در گرداب افتادگان از آن در گريز اي گنجينه عطاي حق اما مستمندان با در يوزه گدائي بر آستان دگران اي خزانه دانش ايزد، ولي جاهلان کاسه ليس اين و آن، اي دست تواناي يزدان، اما گرفتاران ثنا خوان اهريمنيان و اي چشم بيدار خداي منان، و ليکن کور دلان از آن چشم پوشان اي مهدي، اي عدل منتظر: تو بيا که چشمهاي همه نيکان به سوي تو فرو هيخته، تو بيا که در ديدگان همه پاکان براي تو فرو ريخته، و تو بيا که ز شمشير آخته همه سلحشوران در کرانه تاريخ اميد تو زنگارها فرو شسته. از آن هنگام که خميره وجودي آدم عليه السلام را سرشتند، بدو ياد ترا آموختند، در آن روز که شهادت سيد شهيدان را رقم زدند، به ياد تو خشمهاي قدسيان را فرو نشاندند، و از آن زمان که رنج و درد را براي پيامبران نوشتند، به ترسيم کرانه اي ز ظهورت اميدشان افزودند. اي مهدي، اي يگانه زمان: تو بيا تا شکوفه هاي بهاري لبخند به روي تو زنند، تو بيا تا کاسه هاي خون رنگ آلاله ها تبسم به ياد تو کنند، تو بيا تا بلبلان خوش آواز براي تو نغمه سر دهند، و تو بيا تا سبزه زاران به خاطر تو دشتها و هامونها را طراوت بخشند.



[ صفحه 12]



چرا که: تو زندگي دگر بار هستي اي، عطر دل انگيز گلهاي وجودي، و نور ديدگان در عالم شهودي. چه بجاست که يزدان را با هواي تو خوانيم و ظهورت را آرزو کنيم که: اللهم صلي عليه و قرب بعده و انجز وعده و اوف عهده. بارالها بر او درود فرست و دوريش را نزديک کن و وعده اش را برسان و به عهدش وفا فرما.



[ صفحه 14]