بازگشت

ايرانيان


از روايات فهميده مي شود که تعداد قابل توجّهي از سپاهيان مخصوص و ارتش مهدي (عج) از ايرانيان هستند و از آنان با تعبيرهاي، اهل ري، اهل خراسان، گنج هاي طالقان، قمي ها، اهل فارس و... ياد شده است.

امام باقر (ع) مي فرمايد: «نيروهايي با پرچم هاي سياه - که از خراسان قيام کرده اند - در کوفه فرود مي آيند و هنگامي که حضرت مهدي (عج) در شهر مکه ظهور مي کند، با آن حضرت بيعت مي کنند». [1] .

امام باقر (ع) مي فرمود: «ياران حضرت قائم (عج) سي صد و سيزده نفرند و از فرزندان عجم (غير عرب) مي باشند». [2] .

عبداللَّه بن عمر مي گويد: پيامبر (ص) فرمود: «خداوند قدرت شما (مسلمانان) را از عجم ها قرار مي دهد؛ آنان شيراني هستند که هرگز از رزمگاه نمي گريزند. شما (عرب ها) را مي کشند و دارائي هاي تان را مي برند». [3] .

حذيفه نيز از پيامبر (ص) روايتي به همين مضمون نقل مي کند. [4] البته در دلالت اين روايت جاي انديشه و اشکال است. بر پايه روايات، روزي فرا مي رسد که ايرانيان براي گسترش اسلام و بازگرداندن عرب ها به اسلام، بر آنان شمشير مي کشند و مخالفان را گردن مي زنند. وضعيت عرب ها در آن روزگار بسيار ناخوشايند است و روزهاي سخت و ناگواري را در پيش دارند.

هر چند عجم به غير عرب گفته مي شود، ولي به طور قطع ايرانيان را نيز در بر مي گيرد. بر اساس رواياتي ديگر، در زمينه سازي عملياتي که پيش از ظهور و به هنگام قيام حضرت مهدي صورت مي گيرد، ايرانيان نقش اساسي دارند و تعداد فراواني از جنگ آوران را تشکيل مي دهند.

در خطبه اي که علي (ع) درباره ياران مهدي (عج) و ملّيت آنها، ايراد کرده است، نام برخي از شهرهاي ايران ذکر شده است.

اصبغ بن نباته مي گويد: اميرمؤمنان (ع) خطبه اي ايراد کرد و در ضمن آن، حضرت مهدي (عج) و يارانش را - که همراه حضرت قيام مي کنند - بر شمرد و فرمود: «از اهواز يک نفر؛ از شوشتر يک نفر؛ از شيراز سه نفر به نام هاي حفص، يعقوب و علي؛ از اصفهان چهار نفر به نام هاي موسي، علي، عبداللَّه و غلفان؛ از بروجرد يک نفر به نام قديم؛ از نهاوند يک نفر به نام عبدالرزاق؛ از همدان [5] سه نفر به نام هاي جعفر، اسحاق و موسي؛ از قم ده نفر که هم نام اهل بيت رسول خدا هستند (و در حديثي ديگر هيجده نفر ذکر شده است)؛ از شيروان يک نفر؛ از خراسان يک نفر به نام دريد و نيز پنج نفر که هم نام اصحاب کهف هستند؛ از آمل يک نفر؛ از جرجان يک نفر؛ از دامغان يک نفر؛ از سرخس يک نفر؛ از ساوه يک نفر؛ از طالقان بيست و چهار نفر؛ از قزوين دو نفر؛ از فارس يک نفر؛ از ابهر يک نفر؛ از اردبيل يک نفر؛ از مراغه سه نفر؛ از خوي يک نفر؛ از سلماس يک نفر؛ از آبادان سه نفر؛ از کازرون يک نفر».

پس اميرمؤمنان (ع) فرمود: «پيامبر اکرم (ص) سي صد و سيزده نفر از ياران مهدي (عج) به تعداد ياران بدر را براي من بر شمرد و فرمود: خداوند آنان را، در کم تر از يک چشم به هم زدن از مشرق و مغرب زمين، در کنار کعبه گرد مي آورد». [6] .

چنان که مشاهده مي کنيد از سي صد و سيزده نفر سپاه مخصوص حضرت مهدي (عج) -که در آغاز قيام همراه آن حضرت هستند - هفتاد و دو نفر از شهرهاي کنوني ايران مي باشند و اگر طبق نقلي که دلائل الامامه [7] طبري آمده است، محاسبه شود، يا نام شهرهايي که در آن روزگار از ايران بوده است، آورده شود، تعداد ايرانيان از اين نيز بيش تر مي شود.

در اين روايت گاهي نام شهري دوبار آمده است يا اين که نام چند شهر از يک کشور آمده است و آن گاه نام همان کشور نيز ذکر شده است.

در صورتي که روايت به طور صحيح نقل شده باشد، شايد نمايانگر تقسيمات و نام گذاري آن روزگار است و تقسيمات جغرافيايي اين عصر نمي تواند ملاک تفسير و فهم اين روايت قرار گيرد؛ زيرا نام شهرها تغيير يافته، گاهي نام يکي از شهرها، در روزگار کنوني بر کشوري گفته مي شود.

نکته ديگر اين که با تطبيق دادن نام شهرها بر نقشه جغرافيايي کنوني جهان، شايد بتوان نتيجه گرفت که ياوران حضرت در سراسر جهان پراکنده هستند و ممکن است واژه افرنجه - که در روايت آمده است - اشاره به مغرب زمين باشد. اگر اين تطبيق و سخن صحيح باشد، روايت با جمله «لوخليت قلبت» مصداق و معنا پيدا مي کند؛ زيرا زمين در هيچ دوراني از افراد نيک تهي نمي گردد و گرنه سرنگون و نابود مي گردد.

در رواياتي ديگر از شهرهاي به خصوصي نيز نام برده شده است که در اين جا به ذکر چند روايت درباره شهرهاي قم، خراسان و طالقان بسنده مي کنيم:


پاورقي

[1] ابن حمّاد، فتن، ص 85؛ عقد الدرر، ص 129؛ الحاوي للفتاوي، ج 2، ص 69.

[2] نعماني، غيبة، ص 315؛ اثبات الهداة، ج 3، ص 547؛ بحارالانوار، ج 52، ص 369.

[3] فردوس الاخبار، ج 5، ص 366.

[4] عبدالرزاق، مصنّف، ج 11، ص 385؛ المعجم الکبير، ج 7، ص 268؛ حلية الاولياء، ج 3، ص 24؛ فردوس الاخبار، ج 5، ص 445.

[5] احتمال دارد که منظور قبيله همدان از قبايل عرب باشد.

[6] ابن طاووس، ملاحم، ص 146.

[7] دلائل الامامه، ج 316.