بازگشت

قنواء دختر رشيد هجري


هر چند در خصوص شخصيت اين زن در کتاب هاي شيعه و سنّي، سخني به ميان نيامده است و به اصطلاح مهمل است؛ [1] ولي از جرياني که در خصوص شيوه اسارت و شهادت پدر بزرگوارش، به دست ابن زياد به وقوع پيوست او ايشان آن را نقل کرد، ميزان صلابت و پايداري در عقيده و پاي بندي او به اسلام و تشيّع و علاقه او به اميرالمؤمنين (ع) آشکار مي شود.

ابوحيّان بجلي مي گويد: از قنواء دختر رشيد هجري پرسيدم: از پدرت چه حديث و روايتي شنيده اي؟ گفت: پدرم از اميرالمؤمنين (ع) نقل کرد که آن حضرت فرمود: «اي رشيد! صبر تو چگونه است، هنگامي که پسرخوانده بني اميّه (ابن زياد) تو را به نزد خود بخواند و دو دست و دو پا و زبانت را قطع کند؟» عرض کردم: آيا پايان کارم بهشت است...؟ فرمود: «اي رشيد! در دنيا و آخرت به همراه من هستي».

قنواء مي گويد: به خدا سوگند، پس از مدتي ابن زياد پدرم را احضار کرد و از او خواست تا از علي (ع) بيزاري بجويد؛ ولي او هرگز اين کار را نکرد. ابن زياد گفت: علي (ع) کيفيت قتل تو را چگونه توصيف کرده است؟ پدرم پاسخ داد: دوست من علي (ع) مرا چنين آگاه ساخت که تو مرا به بيزاري از علي (ع) مي خواني، ولي من اجابت نمي کنم؛ سپس دو دست و دو پا و زبانم را قطع مي کني. ابن زياد گفت: به خدا سوگند، خلاف پيشگويي علي را در حق تو اجرا مي کنم. آن گاه دستور داد دو دست و دو پايش را قطع کنند و زبانش را سالم باقي گذارند. قنواء مي گويد: من پدرم را به دوش کشيدم ودرراه به او گفتم: اي پدر! آيا احساس درد و زجر مي کني؟ فرمود: خير، فقط به مقدارفشاري که جمعيت بر من وارد کند، احساس ناراحتي مي کنم. چون پدرم را برداشتم و از کاخ ابن زياد بيرون بردم، مردم به گرد او جمع شدند. پدرم از فرصت استفاده کرد و گفت: قلم و دوات و کاغذ بياوريد تا براي شما حوادثي را بازگوکنم؛ ولي چون اين خبر به ابن زياد رسيد، دستور داد زبانش را نيز قطع کنند و پدرم در همان شب به شهادت رسيد. [2] .


پاورقي

[1] اعيان الشيعه، 32، ص 6.

[2] اختيار معرفة الرجال، ص 75، شرح حال رشيد؛ تنقيح المقال، ج 1، ص 431 و ج 3، ص 82؛ معجم رجال الحديث، ج 7، ص 190؛ اعيان الشيعه، ج 32، ص 6؛ سفينة البحار، ج 2، ص 522؛ رياحين الشريعه، ج 5، ص 40.