فلو تطاولت الدهور و تمادت الاعمار لم ازدد فيک الا يقيناً و ل
فَلَو تَطاوَلَتِ الدُّهُورُ و تمادَتِ الاَعمارُ لَم اَزدَد فيکَ اِلاّ يقيناً و لک اِلاّ حُبّاً و عَلَيکَ اِلاّ مُتکِلاً وَ مُعتَمداً و لِظُهُورِکَ اِلاّ مُتَوَقِّعاً وَ مُنتَظِراً وَ لِجهادي بَينَ يَدَيکَ مُتَرَقِّباً فاَبذُلُ نَفسي وَ مالي وَ وَلدي وَ اَهلي و جَميعَ ما خَولَني رَبّي بَينَ يَدَيکَ وَالتصَرُّفِ بَينَ اَمرِکَ وَ نَهيِکَ.
پس اگر روزگاران طولاني و عمرها بلند شود جز اين نيست که يقينم دربارهِ تو افزون ميشود و عشق و دوستيام براي تو زياد ميشود، و توکل و اعتمادم به تو، افزايش مييابد. و براي ظهور تو متوقع و آماده و پيوسته مسئوليتپذير خواهم بود و در اين آماده بودنم از انتظار و آمادگي و توانمنديهاي لازم برخوردارم، و براي جهاد در رکاب و پيشگاه تو چشم به راهم و ديدباني و رصدهاي به هنگام و مناسب انجام ميدهم (ثانيه شماري ميکنم). تا اين که بخشش کنم جان و مال و فرزند و اهل و عيالم را و همه دارايي ام را که پروردگار به من عطا کرده، در پيشگاه تو و همه را در راه امر و نهي تو صرف ميکنم.
اگر چه دوران غيبت طولاني شد و عمرهاي بسياري سپري، ولي تاکنون جمال دل آراي تو را نديدهام و هر چه که بيشتر ميگذرد، پوچي ادعاهاي ديگران را بهتر و بيشتر درمييابم و مشاهده ميکنم که ديگران در بساط خود چيزي ندارند و تمامي بَزَکها و رنگها، رخسار زشت خويش را مينمايند.
پس ما به باوري عميق و گسترده دربارهِ تو دست مييابيم که واقعاً «تنها راه» تو را ميزيبد؛ «لم ازدد فيک الا يقيناً». و آستانهِ بلند يقين و باورم تنها جايگاه قدمهاي توست. ديوانهوار و مستانه سرگردان کوي عشق توام و شکوفههاي محبت و دوستي تو را به نظاره مينشينم؛ «ولک الاّ حبّاً».
با يقين و حبّي که نسبت به تو يافتهام نميتوانم به غير تو دل ببندم و اعتماد کنم. فقط راهبرد انتظار راه به جايي ميبرد؛ «و عليک الاّ متکلا و معتمداً».
با بينش مهدوي و گرايش به آن و تکيه بر راهبرد انتظار براي ظهور خورشيد بايد گام برداشت.
براي آن که خورشيد را از پس ابرها بيرون آوريم و در آغوش نگاه خود برکشيم، بايد به مقام توقّع و پيوسته آمادهباش بودن راه يابيم و هميشه مسئوليتپذير باشيم؛ «متوقّعاً».
و به انتظار و آمادگي و توانمنديهاي لازم بار يابيم و در عرصهها و ساحتهاي گوناگون فردي و اجتماعي از صلاحيتها و آمادگي لازم برخوردار باشيم؛ ساحتهاي، عاطفي و رفتاري؛ «منتظراً».
ابوبصير از امام صادق (ع) نقل ميکند:
مَن سَرّ اَن يکون مِن اصحاب القائم فلينتظر وليعمل بالورع و محاسن الاخلاق و هو منتظر فان مات و قام القائم بعده کان له من الاجر مثل اجر من ادرکه فجدّوا و انتظروا هنيئاً لکم ايّتها العصابه المرحومه.
کسي که ميخواهد از ياران و اصحاب امام مهدي (ع) باشد، بايد انتظار بَرَد و ورع و پاکدامني پيشه سازد و اخلاق خويش را نيکو کند. در اين حالت اگر بميرد و حضرت حجّت پس از مرگ او ظهور کند، پاداش کسي را دارد که آن حضرت را درک ميکند. پس تلاش کنيد و در انتظار باشيد؛ گوارا باد بر شما اي گروهي که مورد رحمت حق قرار گرفتهايد.
مهدي ياوران وقتي پس از مقامهاي «متوقع» و «منتظر» در مقام «مترقب» جاي ميگيرند، با «آماده باشي مستمر» و «توانمندي لازم» اقدام به «ديدباني و رصدهاي» بههنگام ميکنند تا بتوانند جايگاه خود را تبيين کنند. هم هدف را رصد ميکنند و شرايط و نشانههاي ظهور را زير نظر ميگيرند و هم در نسبتسنجي ميان وضعيت خود و شرايط موجود بهترين موضعگيري را اتخاذ مينمايند؛ «و لجهادي بين يديک مترقّباً».
مهدي ياوران پس از توجه به اين مقام و محورها، با بذل جان، مال، فرزندان و اهل و عيال و تمامي امکانات در پيشگاه امام زمان خود و صرف آنها براي امر و نهي او، از هيچ چيزي دريغ نخواهند کرد.
فرهنگ انتظار همهِ اين پيامهاي هماهنگ و همگرا را با هم و به گونهِ نظاممند دارد. با چنين بلوغ و بالندگي ميتوان همه هستي خود را در طبق اخلاص نهاد و تقديم راهش کرد.
مَولايَ فَاِن اَدرَکتُ اَيّامَکَ الزّاهِرَهَ وَ اَعلامَکَ الباهِرَهَ، فَها اَنَا ذاعَبدُکَ المُتَصَرِّفُ بَينَ اَمرِکَ وَ نَهيِکَ، اَرجُو بِهِ الشهادَهَ بَينَ يَدَيکَ وَ الفوزَ لَدَيکَ.
مولاي من! اگر ايّام دولتِ درخشان و شکوفاي تو و پرچمهاي نمايان و نوراني تو را درک کردم، پس من آن بندهاي خواهم بود که امر و نهي تو را گردن نهاده و به جاي آوردهام، که به وسيلهِ آن، آرزوي شهادت در پيشگاه تو و کاميابي در حضور تو را دارم.
اگر در آن روزهاي سبز و شکوفا که پرچمهاي تو برافراشته ميشوند، تو را در آغوش ديدگانم دريابم، من آن بندهاي هستم که در افق نگاه خود در پهناي باور خويش تنها امر و نهي تو را جاي ميدهم، و آرزويِ سبز من با شهادت سرخ شکل ميگيرد و برآورده ميشود. اين سان است که در باغ دستان تو شکوفه ميکند و سروآسا قد ميکشد و سرافراز ميگردد و رستگاري براي من به ثمر مينشاند.
انبيا و اوصيا نيز با فرياد «آه آه شوقاً الي رُوِيتهم» شعلههاي شور خويش را و طوفان عشق و بي تابي را به امواج واژگان ميسپارند و رغبت و اشتياقشان را در پيشگاه امام زمان (ع) و اصحاب او به نمايش ميگذارند.
امام صادق (ع) ميفرمايد:
لَو اَدرکتُهُ لَخَدمتُهُ ايّام حياتي
اگر دوران ظهورش و حضورش را درک کنم، همانا تمام عمرم، در خدمتش خواهم بود.
ببينيد امام صادق چگونه در آروزي درک حضورش داد سخن ميدهد و آرزوي درک دوران او را در دل دارد، چرا چنين نباشد؟ همگان در صف خريداران يوسف زهرا سهم ميستانند و خريدار اويند.
«آمادگي» و «مسئوليتپذيري»، «ديدباني و رصد کردن» را از همين دوران غيبت بايد تمرين کرد و پيوسته در آرزوي اطاعت محض و تقديم جان و توفيق شهادت در راهش بود.