بازگشت

السلام عليک يا حجة الله الَتي لا تخفي


‌سلام بر تو اي حجت خدا، که هيچ‌گاه پوشيده نبوده‌اي.»

‌سلام و درود بيکران خود را نثار آستان حجت آشکار خدا مي‌کنيم؛ آن حجتي که راه و طريق وسط و استوارترين راهها به سوي رشد و قُرب حق مي‌باشد «اِنّ هذا القرآن يهدي للّتي هي‌اقوم [1] ؛ همانا اين قرآن به آنچه استوارتر است، راهنمايي مي‌کند.

‌امام صادق (عليه‌السّلام) در مورد اين آيه مي‌فرمايند: «يهدي اِلي الامام [2] ؛ به سوي امام راهنمايي مي‌کند.» يعني قرآن مردم را به حجّت خدا و طريق وسط و استوار رهنمون مي‌گردد.

‌روشن ساختن حوزه و مدار مفهومي «حجّت» امري مفيد به نظر مي‌رسد؛ از اين رو، موارد کاربرد آن را بيان مي‌کنيم:

‌معناي حجت: حجّت در لغت از «حجّ» به معناي «قصد و آهنگ کردن» گرفته شده است و به معناي دليل، اثبات، بهانه، دستاويز، عذر ساختگي، قباله و سند به کار مي‌رود.

‌بنابراين «حجّت» ارائه طريق روشن و اظهار دليل و برهان، براي مقصود و هدف خاص مي‌باشد. از اين رو، واژه‌ي «حجّه» را به راه روشن و مستقيمي مي‌گويند که بر اساس حجّت و دليل باشد. در اين صورت است که ره‌پويان «مقصود و هدف» مي‌توانند، بي «تحيّر و ضلالت» به مسير مستقيم و نجات پناه برند.

‌پس «السلام عليک يا حجه‌الله التي لاتخفي» بر آئيم که از نسيم خوش اين فراز جاني تازه گيريم و سلام و درود خود را بر آستان «حجّت آشکار» پروردگار روانه سازيم؛ آن حجّتي که ضرورتش بر اساس «عقل و نقل» قابل درک و تحليل است، به گونه‌اي که اگر غبارها و نقاب‌ها را از وجود خود و ذهنيّات خود پَس زنيم، اضطرار به حجت را لايه‌هاي وجود و عمق جان خويش فرياد خواهيم زد.

‌بقاي زمين بدون امام و حجت، که امامت او براي مردم ظاهر و آشکار باشد، غيرممکن است. يعقوب سرّاج مي‌گويد: از حضرت صادق (عليه‌السّلام) پرسيدم که: آيا زمين بدون عالمي که امامتش ظاهر باشد و مردم به او پناه برند و از حلال و حرام خود سؤ‌ال کنند، باقي مي‌ماند؟ فرمود «در اين صورت، خدا عبادت نمي‌شود.» [3] .

‌سپس به خوبي روشن است که مقتضي لازم براي آگاه شدن مردم؛ يعني امام و حجّت الهي، از طرف خداوند تعالي فراهم آمده و شرايط و زمينه‌ها مهيّا گشته است. آنچه که مزاحم مي‌باشد، موانع است؛ که آنها هم از ناحيه‌ي خود انسانها درست مي‌شود. از اينجاست که جبهه‌هاي ايمان، کفر، نفاق و مستضعفين شکل مي‌گيرد و داستان شکر و کفر آدميان شروع مي‌شود؛ که در جاي خود قابل بحث و تأمّل است. همان‌گونه که گفتيم، خداوند تعالي نظام تکوين را به گونه‌ي اتقن «اتقن کل شيٍ» [4] و احسن «احسن کلّ شيٍ» [5] به پا داشته است و نظام تشريع و هدايت بشر را هم به گونه‌ي احسن «احسن الحديث» [6] رقم زده است.

‌کليني و ابن بابويه و شيخ طوسي به سند صحيح از ابوحمزه‌ي ثمالي روايت کرده‌اند که گفت: از حضرت صادق (عليه‌السّلام) پرسيدم که: آيا زمين بي امام باقي مي‌ماند؟ فرمود: «اگر باقي بماند، فرو خواهد رفت.» [7] نظام تکوين و خلقت و نظام تشريع و تقنين الهي به گونه‌اي هماهنگ و همراه هستند که با دستگاه آفرينش لحظه‌اي نمي‌تواند بدون حجّت الهي دوام يابد.

‌سليمان جعفري از حضرت امام رضا (عليه‌السلام) پرسيد: ايا زمين از حجّت خالي مي‌شود؟ فرمود: «لوخَلَت من حجّه طرفه عينٍ لَساخَت بِاَهلها؛ [8] اگر يک چشم به هم زدن از حجّت خالي باشد، به يقين اهلش را فرو مي‌برد.»

‌اين گونه است که مسئله‌ي امامت (حجّت) جايگاهي بلند در نظام هستي مي‌يابد و زاويه‌ي ديد ما از (قله‌ي رفيع) امامت، به بلندايِ هستي راه مي‌يابد و به نظاره مي‌نشيند.

‌امام باقر (عليه‌السّلام) مي‌فرمايد:

«لَو بَقيتِ الارضُ يوماً بِلا امام منّا، لَساخَت بِاَهِلها ولَعَذبَهُمُ اللّهُ بِاَشَدِّ عَذابِهِ. اِن اللّهَ تبارَکَ وتَعالي جَعَلَنا حُجّه في ارضه وَاماناً في الارضِ لِاَهلِ الاَرضِ؛ لَم يَزالُوا في اَمانٍ مِن اَن تَسيخَ بِهُمُ الاَرضُ مادُمنا بَينَ اَظهُرِهِم فاًذا اَراد اللّه اَن يُهلِکَهُم ثُم لا يُمهِلُهُم وَلا يُنظِرُهُم، ذَهَبَ بِنا مِن بَينِهِم وَ رَفَعَنا اِلَيه؛ ثُم يَفعَلُ اللّهُ ماشأَ وَاحَب» [9] .

«اگر زمين يک روز بدون امامي از ما باقي بماند، اهلش را فرو خواهد برد؛ و خداوند آنها را به شديدترين نوع عذابش عِقاب کند. خداي تعالي ما را حجّت زمينش قرار داده و وسيله‌ي امان در زمين براي اهل زمين گردانيده است. تا در ميان ايشان هستيم، در امان خواهند بود و زمين آنها را در کام خود فرو نخواهد برد؛ پس چون خداوند اراده فرمايد که آنها را هلاک سازد و مهلتشان ندهد و به تأخيرشان نيندازد؛ ما را از ميان آنها بيرون برده و به سوي خود بالا برد؛ سپس هر چه خواهد و دوست داشته باشد، انجام دهد.»

‌اين گونه است که بود و نبود اهل زمين به وجود حجّتِ خدا گره خورده است و اگر حيات و زندگي براي آنها بود و در چرخه‌ي هستي جايگاهي دارند و نظم و نظام آن در هم نريخته است؛ همه از برکت وجودِ حجّت خداوند است.

‌آري همين حجّت خداست که عامل ارتباط غيب و شهود و حلقه‌ي اتصال آسمان و زمين است و با تلالؤ آسماني خويش، نور حيات، رحمت و هدايت را براي زمين و اهل آن به ارمغان مي‌آورد و خاکيان را افلاکي مي‌کند «اين السبّب المتّصل بين الارض والسماء». [10] رحمت حق از مسير و مجراي حجّتش جاري مي‌شود و زمين و زمينيان را حيات مي‌بخشد. نبود اين «حلقه‌ي ارتباط» و «رحمت موصوله و پيوسته» [11] نتيجه‌اي جز نيستي را به دنبال نخواهد داشت.

‌سلام بر حجّت و دليل آشکار خدا؛ که تنها از طريق او است که حجّت وبرهان خداوند بر بندگانش اقامه مي‌شود، «انّ الحجّه لاتقومُ لله علي خَلقِه الاّ بلهامٍ حتي يُعرَفُ [12] ؛ حجت خدا بر خلقش بر پا نگردد جز به وجود امام؛ تا از آن طريق خدا شناخته شود.»

‌اگر حجت و راه استوار خداوند روشن و آشکار نبود، راه شناخت خدا هم پنهان بود و بايد خلق خدا سرگردان و گمراه مي‌ماندند. در اين صورت، حجت خداوند بر خلقش تمام نمي‌شد و شيطانِ به کمين نشسته در راه انسان‌ها به تمامي هدفهاي خود نسبت به همه‌ي بندگان دست مي‌يافت. در حديثي مفضل بن عمر مي‌گويد: خدمت امام صادق (عليه‌السّلام) بودم، و در اتاق مردم ديگري نزدش بودند؛ به گونه‌اي که من گمان کردم روي سخن حضرت با ديگري است. امام فرمود: «همانا به خدا قسم که صاحب الامر از ميان شما پنهان شود و گمنام گردد؛ تا آنجا که گويند: او مُرد، هلاک شد؛ و از قبيل اينکه معلوم نيست در کدام درّه افتاده است؛ و شما مانند کشتي گرفتار امواج دريا، متزلزل و واژگون خواهيد شد؛ و نجات نيابيد جز کسي که خدا از او پيمان گرفته و ايمان را در دلش ثبت کرده است و او را از جانب خود تقويت نموده است.» و در ادامه فرمودند: «همانا دوازده پرچم مشتبه برافراشته گردد؛ که هيچ يک از ديگري شناخته نشود.» زراره که در آنجا حضور داشت مي‌گويد: من به گريه افتادم؛ امام به من فرمودند: «براي چه گريه مي‌کني؟» عرض کردم: قربانت گردم! چگونه نگريم؛ در حالي شما مي‌فرماييد، دوازده پرچم که همه شبيه و يکسان هستند و هيچ‌يک از ديگري شناخته نشود. زراره مي‌گويد: در اتاقي که نشسته بوديم روزنه و سوراخي بود که از آنجا آفتاب مي‌تابيد؛ و حضرت در پاسخ من فرمودند: «آيا روشني و تابش اين آفتاب آشکار است يا نه؟» گفتم: آري. فرمودند: «امرنا ابينُ من هذه الشمس؛ امر ما از اين آفتاب روشن‌تر است»

‌مي‌بينيم که در متن فتنه‌ها و شبهه‌ها و در دل شب ديجور هم خورشيد وجود امام تابان است و او را «خفا و پنهاني» نيست؛ و بيهوده نيست که آن را حجّت و راه استوار دليل و برهان الهي ناميده‌اند.

‌از اين روست که اگر عمر ما در حالي بگذرد که در مَدار معرفت امام و حجّت خدا نباشيم، همانند مُردار [13] و ميته‌ي دوران جاهليّت هستيم؛ يعني همان گونه که مردمان دوران جاهليّت، در عصر خود و در فرهنگ جاهليّت خويش به سان مرداري بيش نبودند و کفر و شرک تمام شؤ‌ون زندگي آنان را در برگرفته و به هلاکت انداخته بود؛ هر کس عمرش بدون معرفت حجّت و امام خويش طي شود، آن گونه خواهد بود؛ زيرا آنهايي که از مَدار معرفت بيرون روند، يا «مارق» [14] اند و خارج از دين، و يا «زاهق» [15] اند و نابود؛ و آناني که در سايه‌ي معرفت امامان (عليهم‌السّلام) همراه و ملازم آنان گشته‌اند و از مَدار ولايتشان منحرف نگشته‌اند؛ «لاحق» [16] اند و پيوسته با حجج الهي و در زير چتر شفاعت آن حضرات مي‌باشند. اين همه از آثار و برکات اکسير اعظم و کبريت احمر معرفت حجّت و امام زمان مي‌باشد همچنان که پيامبر اکرم (صلّي‌اللّهُ عليه‌وآله‌وسلّم) فرمودند: «مَن ماتَ و لايَعرِفُ اِمامَه ماتَ ميَته جاهليه [17] ؛ هر کس بميرد و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهليت مرده است.»

‌وجود حجّت خدا و امام، امري است روشن و آشکار؛ و نياز و اضطرار زمينيان و آسمانيان به آن، امري است آشکارتر؛ و آنچه که ما را محروم مي‌کند، غفلت‌ها و ره‌زني‌هاي شيطان و پيروي‌هاي ما از اوست؛ در حالي که خالق مهربان حجّتش را بر همگان تمام کرده است.

‌ابن بابويه و ديگران به سندهاي معتبر از حضرت صادق (عليه‌السّلام) روايت کرده‌اندکه جبرئيل بر پيامبر (صلّي‌اللّهُ عليه‌وآله‌وسلّم) نازل شد و خبر آورد از جانب خدا که: «اي محمد! من زمين را نگذاشتم، مگر آنکه در آن عالمي باشد که بداند طاعت مرا و راه هدايت مرا و سبب نجات خلق باشد، در بين وفات پيغمبري، تا بيرون آمدن پيغمبر ديگر؛ و نمي‌گذارم که شيطان مردم را گمراه کند و خالي نمي‌گذارم زمين را از حجّت و دعوت کننده‌ي به سوي من و هدايت کننده‌ي به سوي راه من و عارف و داناي به امر دين من. همانا من برانگيخته‌ام و مقرر گردانده‌ام از براي هر قومي، هدايت‌کننده‌اي؛ که هدايت کنم به وسيله‌ي او سعادتمندان را و حجّت باشد بر اشقيا و نگون بختان.» [18] .


پاورقي

[1] اسرا / 9.

[2] اصول کافي، ج 1، ص 315، ح 2.

[3] حيات القلوب، علامّه‌ي مجلسي،ج 5، ص 40، به نقل از: علل الشرايع، ص 195.

[4] نمل: 88.

[5] سجدّه: 7.

[6] زمر: 23.

[7] حيات القلوب، علاّمه‌ي مجلسي، ج 5، ص 42، به نقل از: کافي 1795، ص 179؛ غيبت شيخ طوسي 220؛ بصائر الدرجات، ص 448 و علل الشرايع، ص 186.

[8] کمال الدين، ج 1، ص 389، ح 15.

[9] کمال الدين، ج 1، ص 388، ج 14.

[10] دعاي ندبه.

[11] زيارت جامعه.

[12] اصول کافي، ج 1، کتاب الحجه، ص 250، ح 1.

[13] «... والکافر ميّت» منتخب الاثر، ب 35، ص 295، ح 11.

[14] زيارت جامعه کبيره.

[15] زيارت جامعه کبيره.

[16] زيارت جامعه کبيره.

[17] غيبت نعماني، ب 7، ص 130، ح 6.

[18] حيوه القلوب، ج 5، امام‌شناسي، علامه مجلسي، ص 41.