بازگشت

مقدمه


احساس «غربت» امري آشنا و ملموس براي همه انسان ها است. اين احساس، فقط مربوط به هنگام نبود رفاه و آسايش نيست؛ بلکه اشخاصي که در رفاه و آسايش مادي نيز به سر مي برند، با آن آشنا هستند. شايد بتوان گفت آنان بيشتر با اين احساس، درگيرند؛ زيرا آنان زودتر به انتهاي خط رسيده اند.

از آن جايي که آنان به قصد و هدفِ خود دست يافته اند، از خود مي پرسند: «بعدش چه...؟» تکرار زندگي خويش و تلاوت چرخان زندگي، انسان را به سرعت، گيج و خسته مي کند. در نتيجه سؤال هاي گوناگون رخ مي نمايد و نوش ها را با نيش ها، گره مي زند.

انسان در اين ديار، در مي يابد که در لايه هاي دروني خويش، کنش هايي دارد. نيازهايي او را بانگ مي زند و قرار از او مي ستاند. البته گاهي، با يافته هايي رو به رو مي شود و خيال مي کند که به «مطلوب خود رسيده است» و ديگر دغدغه اي نخواهد داشت. از طرفي شاهد دعوت گراني هستيم که مي گويند: «ما نسخه هاي شفابخش ارائه مي کنيم». اين مدعيان، چنان فراوان اند که به خوبي مي توان دريافت، ديواري کوتاه تر از ديوار «هدايت» و «رهبري» انسان ها نيست. آنان بشر را با کج راهه ها، سر مي دوانند و اسمش را، راه «سعادت و خوشبختي» مي گذارند.

اين راه هاي انحرافي، در برخي از افراد خيلي عادي و طبيعي جلوه مي نمايد. اين گونه افراد، در خريد کوچک ترين وسايل زندگي، بسيار اهل دقّت اند و از متخصصان کمک مي گيرند؛ اما در آن چه که مربوط به اصل «حيات و ممات» آنان است، دقت و ژرف نگري ندارند و «قلب و روح و فکر» خود را در اختيار مدعيان دروغين قرار مي دهند.

اين ها بدان جهت است که «دشمن جدي» در صحنه حضور دارد، ولي «جدي» گرفته نشده است. آن دشمن، قسم ياد کرده است: «سر راه بندگان نشسته، تک تک آن ها را گمراه خواهد کرد و تا زماني که آنان را گمراه نسازد و به بيراهه نکشاند، آرام نخواهد گرفت». [1] خصومت وکينه اين دشمن، آشکار و پيدا است و آفريدگار هستي، از ما انسان ها خواسته است که آن را جدي بگيريم [2] و مواظب دسيسه ها و فريب هاي او باشيم. «شيطان» دشمن هوشمند و دانايي است که با طرّاري، ايجاد شبهه مي کند و با توسعه شهوات، آنها را عَلَم مي سازد. وي با گل آلود ساختن محيط، انديشه هاي گمراه را طعمه قرار مي دهد. در اين وادي تباه آلود، چه صيدهاي کوچک و بزرگي که نصيب «عدوّ مبين» [3] و دشمن درون خانه بشر نمي شود؟!

«شيطان» ما را با همه کس پيوند مي دهد و به همه راه ها آشنا مي کند و از تنها راه «رشد و هدايت» باز مي دارد. او فرصت انديشه و پرسيدن را از ما مي گيرد و مانع شکوفايي و پويايي ما مي شود.

مگر مي توان، براي انسان با اين «قدر و اندازه»، «استمرار و ادامه نامحدود» و «ارتباطهاي گسترده اش»، برنامه صحيح نداشت و او را در برهوت «دنيا» رها کرد. همان گونه که يک کارخانه عظيم و پيچيده «هسته اي»، چنانچه بدون توجه به ظرفيت ها و ظرافت هايش بدون وجود دانشمند مسلّط بر آن، به دست نااهلان بيفتد، فاجعه آفرين خواهد شد. هدايت و سرپرستي انسان ها نيز با اين «عظمت و اندازه» و «استمرار و ارتباط» بدون امام مسلّط بر «اندازه، استمرار و ارتباط»، به کج راهه خواهد رفت.

ما نيازمند و مضطرّ به امام طلايه داري هستيم که آگاه به تمام مراحل و راه ها و آزاد از کشش ها و جاذبه است.

تنها چنين امامي، مي تواند رهبر و چراغ راه بشر باشد؛ بشري که داراي «قدر و اندازه عظيم» است و «استمرار» دارد و «ارتباطها» او را در خود پيچيده است.

ما بايد در پرتو راهنمايي هاي اين عنصر «آگاه و آزاد»، قلّه هاي رشد و هدايت را درنورديم و مقام «قرب» را به آغوش کشيم و در ساحل «رضوان حق» آرام گيريم. اين مسير را بدون «خليفة الله» و کساني که نشان از او دارند، نمي توان پيمود. مسير حق را بايد با پاي حق و به همراهي حق و نشانه هاي او پيمود. ما با درک اين اضطرارها، سلام و درود خود را نثار «خليفة الله» و جانشين خدا مي کنيم:


پاورقي

[1] «قال فبعزّتک لاغوينّهم اجمعين الاّ عبادک منهم المخلصين». سوره ص (38)، آيه 82.

[2] «انّ الشيطان لکم عدوٌّ فاتّخذوه عدوّاً». فاطر (35)، آيه 6.

[3] «انه لکم عدوّ مبين». زخرف (43)، آيه 43.