بحران هويت
بحران به معني تنش و تضاد يا خروج از حالت تعادل و انحراف از حقيقت است. افراد در وضعيت بحران هويّت اجتماعي، نقش خود را در گروه نميدانند؛ در نتيجه جامعه کارکرد خود را از دست ميدهد و دچار سردرگمي ميگردد، نهادهاي اجتماعي از حالت تعادل خارج ميشوند و منزلت اجتماعي افراد لطمه ميبينند؛ از اين رو، افراد جامعه ناتوان از ايفاي نقش خود خواهند بود. [1] .
انبيا و اوصياي الهي با توجه دادن به قانونمند بودن هستي و معنا بخشي به آن و ترسيم جايگاه بلند انسان در آن، از هويّت بالندهي بشر خبر ميدهند. در طرف مقابل آن، شيطانها و پيروان آنان آدميان را تا سطح اشياء و حيوانات تنزّل ميدهند و بر آن هستند که آنها را از منظومهي «حقّ» خارج ساخته و در مَدار باطل سرگردان سازند.
قرآن به خوبي بيان ميکند که چگونه فرعون مردم را از هوّيت فطري و اصيل خود بيرون ميبرد و آنها را خوار و ذليل ميساخت: «وَنادي فرعونُ في فومِهِ قال يا قومِ اليس لي مُلکُ مِصرَ وهذِهِ الاَنهارُ تَجرِي مِن تَحتِي اَفَلا تُبصِرونَ اَم اَنَا خيرٌ مِن هَذا الّذي هُوَ مهينٌ ولا يکادُ يُبينُ فَلَو لا اُلقِيَ عليه اَسوِرَهٌ مِن ذَهَبٍ اَو جاءَ مَعَهُ المَلئِکَهُ مُقتَرِنينُ فَاستَخَفَّ قَومَهُ فَاَطاعُوهُ انَّهُم کانوا قوماً فاسقين» [2] .
«و فرعون در ميان قومش (بر عليه موسي) ندا سر داد کهاي مردم! آيا کشور با عظمت مصر از من نيست و چنين نهرهايي از زير قصر من جاري نيست؟ آيا عزت و جلال مرا در عالم به چشم مشاهده نميکنيد؟ آيا من (به رياست و سلطنت) بهترم يا اين مرد فقيرِ خواري که هيچ منطق و بيان روشني ندارد؟ (و اگر موسي رسول خدا است) پس چرا (او را دستگاهي نيست و دستبند و طوق زرين بر دست ندارد يا فرشتگان آسمان همراه او نيستند؟ پس با اين تبليغات دروغ و باطل. قومش را ذليل و زبون داشت، تا همه مطيع فرمان وي شدند؛ همانا آنان مردمي فاسق و نابکار هستند.»
در اين آيات ميبينيم که قرآن چگونه نحوهي کار فرعون را در جهت بيهوّيت ساختن قومش آشکار ميکند؛ از «ونادي فرعون في قومه» تا «فَا ستخَفّ قَومَهُ فَاَطاعوه»
فرعون ماشين تبليغاتي خود را به جريان مياندازد و فرياد ميکشد - خودش يا از طريق بخشنامهها و... و تمامي قدرت و توانش را در چشم و گوش مردم جلوه ميدهد و در مقايسهاي بين آنها و ضعفهايي که براي موسي (عليهالسّلام) نشان داده و جا انداخته، دل ربايي و ره زني ميکند. او با تماميِ اين ساز و کارها بر آن است که قوم خود را «استخفاف» کند و سبک و توخالي نمايد و «هويّت» انساني و الهي آنان را بزدايد؛ چرا که فقط و فقط با تهي کردن و بي هويّت ساختن است که ميتوان اينان را به اطاعت و تبعيّت خويش در آورد: «فَاستَخَفَّ قومه فَاَطاعُوه». فرعون براي رسيدن به اين هدف، بايد از امپراتوري تبليغاتي و ساز و کارهاي آن کمک بگيرد؛ تا بتواند گوش آفاق و انفس را پرکند «ونادي فرعونُ في قومه...». فرياد ميکشد که من قدرت برترم و تکنولوژي برتر را در اختيار دارم و غير خود را در ديد ديگران حقير ميسازد و اين گونه خواص و عوام و نخبگان و روشنفکران و کوتهانديشان را يکپارچه به دام تبليغات سحرگونهي خود ميکشد.
آري، اين گونه با بيهويّت نمودن مردم، آنان را به زنجير ميکشند، و البته مردمان بايد خود به هوش باشند و بيراهه نروند و بدانند که خود مسؤولند. در قرآن چنين ميخوانيم: (شيطان ميگويد: خدا به شما به حق و راستي وعده داد و من به خلاف حقيقت؛ براي وعدههاي دروغ خود هيچ حجّت و دليل قاطعي نياوردم (و تنها شما را به وعدههاي دروغ قريب دادم)؛ پس امروز (شما ابلهان، که سخن بيدليل مرا پذيرفتيد) مرا ملامت نکنيد؛ بلکه نفس پرطمع خود را ملامت کنيد... [3] .
«رحمان» و «شيطان» هر دو دعوت دارند؛ ولي دعوت «رحمان» حق است و سامانهي هويت انسان را پاس ميدارد و دعوت «شيطان» خلاف است و بيهوّيتي او را در بر دارد. بايد توجه داشت که «شيطان» سلطنت و حکومت بيمانع ندارد و جز دعوت به باطل کاري از او بر نميآيد؛ و اين خود انسانها هستند که اين دعوت را اجابت ميکنند يا روي بر ميگردانند.
همان گونه که اکنون «شيطان بزرگ» با هجوم تبليغاتي خود، آخرين تحفهي شيطان؛ يعني «ليبراليسم دموکراسي» را به بازار انديشه آورده است و با طرّاريها و استخفاف ديگران بر آن است که «هوّيت» زدايي کند و سپس «هويت»گذاري نمايد. او در پي آن است که جهان را آن گونه که ميخواهد بسازد و پروژهي جهاني کردن را در دستور کار خود دارد؛ و در اين پروژه هيچ هوّيتي را به رسميّت نميشناسد جز آنچه در جهت منافع او باشد. از طرفي شيطان در جهت توليد فکر و انديشه به آخر خط رسيده است و آخرين تير خود را برچلهي کمان نهاده و به پايان تاريخ پرتاب کرده است؛ و آن «ليبراليسم دموکراسي» است؛ با تمام تضاد و تناقضهاي نظري و عملي که با خود دارد، نمودار گشته است.
و اين نسل سلمان است که در دل شب ديجور، با سامان دهي «هوّيت» خويش، «علم و ايمان، تا افق ثريّا» را نشانه ميرود و قلّههايبلند تعالي طلبي را در مينوردد.
سلمانيان با مشوري شگرف براين باورند که پيامبر اکرم (صلّياللّهُ عليهوآلهوسلّم) اميد به آينده را در آنان زنده کرده و راه را باز نموده است. اين نسل با انگيزشي دو چندان، در کار و تلاش خواهند بود؛ تا توليد فکر و انديشه را به جنبشي دوباره در آورده و نهضتي نوين بيافرينند وافق ديد خود را به ستارهي «ثريّا» بدوزند و با همتي اينسان، روانهي ميدان شوند؛ تا هر چه بيشتر و پيشتر قلههاي پژوهش را در نوردند و به عروج «نگرش»هاي قوي بار يابند.
اين سلمانيان هستند که از الگوي تمام عياري چون سلمان فارسي برخوردارند.
سلماني که با ذوب شدن در اسلام و خاندان عصمت و طهارت (عليهمالسّلام) به افتخار بلند «سلمان منّا اهل البيت» شرفياب شد؛ و اين گونه بود که از سلمان فارسي بودن به اوج خود يعني «سلمان محمدي» شدن، رسيد. از اين روست که ديگر تئوري جنبش نرمافزاري «علم و ايمان، تا افق ثريا»، رنگ و بوي ناسيوناليستي نخواهد داشت؛ زيرا سلمان و قوم سلمان، در بستر دين اسلام و تشيع به اين اوج و بالندگي رسيدهاند. و باز اين سلمانيانند که با دستيابي به «هويت» آسماني و ثريّايي خود، ميروند تا زمينهسازان و موطئان ظهور گردند. مگر نه آن است که «مشرقيون»، «مواليان» و «خراسانيان» در زبان و لسان روايات، نقش زمينهسازان ظهور را به دوش خواهند کشيد. همهي اينها شناسههايي از ايرانيان و سلمانيان است.
در زبان روايات از پيامبر اکرم (صلّياللّهُ عليهوآلهوسلّم) نقل کردهاند: «يخرج ناس من المشرق فيوطئون للمهدي سلطانه [4] ؛ مردمي از شرق زمين - ايران - قيام ميکنند و براي حکومت (جهاني) حضرت مهدي (عليهالسّلام) زمينهچيني ميکنند.»
گويا ايرانيان با دستيابي به «هويّت» خود و بازخواني آن، ميتوانند توان و قدرت زمينهسازي ظهور را بيابند و پيشاني اين حرکت جهاني گردند.
پاورقي
[1] چکيدهاي از مقاله بحران هويت و انحراف اجتماعي، حسن حاجي حسيني، کتاب زنان، فصلنامه شوراي فرهنگي - اجتماعي زنان، ش 17، ص 35.
[2] زخرف / 53 - 51.
[3] ابراهيم / 22.
[4] ميزان الحکم، محمدي ري شهري، ج 1، ص 354.