بازگشت

سدرة المنتهي


«سدرة» - بر وزن حرفة - مطابق آن چه غالباً مفسّران و علماي لغت گفته اند، درختي است پر برگ و و پر سايه. تعبير به «سدرةالمنتهي»، اشاره به درخت پر برگ و پر سايه اي است که در اوج آسمان ها در منتها اليه عروج فرشتگان و ارواح شهدا و علوم انبيا و اعمال انسان ها قرار گرفته است، جايي که ملائکه ي پروردگار از آن فراتر نمي روند، و جبرييل نيز در سفر معراج، به هنگامي که به آن رسيد، متوقّف شد. [1] .

در حديثي از امام صادق (عليه السّلام) نقل شده است که رسول خدا (صلّي اللّهُ عليه و آله و سلّم) فرمود:

انتهيتُ إلي سدرةالمنتهي و إذا الورقة منها تظل أمّة من الأُمم، فکنتُ من ربّي کقاب قوسين أوْ أدني [2] ؛ من، به سدرةالمنتهي رسيدم و ديدم در سايه ي هر برگي از آن، امّتي قرار گرفته اند، و مقدار فاصله ي من با پروردگارم، به اندازه ي دو قوس کمان يا کم تر از آن بود.

اين بيان، کنايه از اوج قرب و شهود باطني پيامبر است که هيچ مَلک مقرّب و نبيّ مرسلي، تا کنون به آن راه نيافته است. در روايات آمده است که حتّي جبرييل هم متوقّف شد و از صعود و عروج به آن، اظهار عجز کرد.

البته، آن چه مسلّم است اين است که ما از واقعيّت مطلب، به گونه ي دقيق و حقيقي، دريافت و ادارک نداريم، ولي آن چه به دست مي آيد، تحقّق چنين امر بزرگ است.

در آيات سوره ي نجم چنين آمده است:

«ولقد راه نزلةً اُخري عند سدرةِ المنتهي عندها جنّةُ المأوي إذْ يغشي السِّدرة ما يغشي» [3] «بار ديگر پيامبر (صلّي اللّهُ عليه و آله و سلّم) او را مشاهده کرد. و اين شهود در کنار «سدرةالمنتهي» روي داد هماني که جنّةالمأوي و بهشت برين در کنار آن است در آن هنگام که چيزي «سدرةالمنتهي» را فرا گرفته، و پوشانده بود.

از اين آيات استفاده مي شود که پيغمبر اکرم در يک «شهود باطني ديگر» به هنگام معراج بر فراز آسمان ها، ذات پاک خدا را مشاهده کرد، و به تعبير ديگر، خداوند، بار ديگر بر قلب پاک او نزول فرمود (نزلة اخري) و شهود کامل تحقّق يافت، در محلي که منتها اليه قرب الي الله از سوي بندگان است، در کنار سدرةالمنتهي، در آن جا که «جنّةالمأوي» قرار دارد، در حالي که «سدرةالمنتهي» را حجاب هايي از نور پوشانده بود.

مسئله ي شهود باطني، يک نوع درک و ديدي است که نه شباهت با «ادراکات عقلي» دارد، و نه با «ادراک حسي». از جهاتي مي توان آن را شبيه علم انسان به وجود خود و افکار و تصوّرات خود دانست؛ يعني، ما، با يک نوع شهود باطني، به وجود خود و روحيّات خود واقف مي گرديم. [4] .

اين گونه است که فرزند شجره ي «طوبي و سدرةالمنتهي» نظاره گر آن شجره ي مبارک است و ما، سلام و درود خود را روانه ي آن عزيز مي کنيم. نگاه و نظر او، شجره طوبي و سدرةالمنتهي را نشانه مي رود و در سايه ي اين منظر و زاويه ي ديد خود، خلائق و تمامي هستي را به سوي حق و لقاي او دعوت مي کند و ضيافت مي دهد.

امام حسن عسکري مي فرمايند:

زماني که خداي تعالي، مهدي امّت را به من داد، دو مَلک فرستاد او را به سرادق عرش بردند. در پيش خدا ايستادند. خداي تعالي، به او فرمود: «مرحباً بک يا عبدي! براي نصرت دين من و اظهار امر من، تويي مهدي و هدايت کننده ي بندگان ام. با تو، مؤاخذه مي کنم و با تو، ثواب مي دهم و با تو، مغفرت مي کنم و با تو، عذاب مي نمايم. اي مَلک هاي من! او را با نرمي، به سوي پدرش برگردانيد و از جانب من به او بگوييد: اين مولود، در حفظ و امان و ضمان من است تا وقتي که با او، احقاق حقّ و ازهاق باطل بکنم. آن وقت، همه ي دين، براي خدا مي شود.» [5] .

بدين سان، خاتم اوصيا، «سير و نظري» در سرادق عرش دارد، و بر سيماي ستارگان آسمان لبخندِ نور گُل افشاني مي کند، و بسان خاتم الانبياء، طرفه ها و مائده هاي هدايت آسماني را بر زمينيان به ارمغان مي آورد تا ظلمت و تاريکي را از صفحه روزگار بِزُدايد و از تارک تاريخ، رَخ بر بندد تا يک آسمان ستاره، نجات و هدايت زمينيان را با تبسّم درخشان خويش بدرقه کنند.

از اين رو، راهنما و رهبري را مي خواهيم که زاويه ي ديد او از چنين افقي برخوردار باشد و بر تمام راه مسلّط باشد و با بينايي و بصيرتِ تمام (علي بصيرةٍ) [6] هدايت کننده ي ما باشد. چه زيبا سخني است که ابوحمزه از امام باقر (عليه السّلام) نقل مي کند: امام باقر به من فرمود:

اي ابا حمزه! هر يک از شما که خواهد چند فرسخي پيمايد، براي خود راهنمايي مي گيرد، در حالي که تو که به راه هاي آسمان نادان تري تا به راه هاي زمين، پس براي خود راهنمايي طلب کن. [7] .


پاورقي

[1] تفسير نمونه، ج 22، ص 497.

[2] نورالثقلين، ج 5، ص 155، ح 40.

[3] نجم: 13 - 16.

[4] تفسير نمونه، ج 22، ص 500 - 501.

[5] بحارالأنوار، ج 51، ص 27.

[6] يوسف: 108.

[7] اصول کافي، ج 1، ص 261، ح 10.