بازگشت

السلام عليک يا سبيل الله الذي من سلک غيره هلک


سلام بر تو اي راه خدا که اگر کسي غير از آن برود، هلاک خواهد شد.

همه ي راه ها را تجربه کرده است و «سراب» بودن آن ها را دريافته است و چنگال خونين شيطان ها را بر گلوي خود حسّ مي کند و پايان تاريخ [1] را در «گنداب و سرابِ» ليبرال - دموکراسي رؤيت مي کند و به دنبال منجي خود، دست و پا مي زند. گرچه هنوز نوچه هاي شيطان، با زرق و برق ها و ادبيات پرطمطراق، سعي دارند پوسيدگي و گند آن بت ها را پنهان سازند، ولي تا کي؟

آنان، ليبرال - دموکراسي را کامل ترين و بزرگترين دستاوردِ بشر و نخبگان مي دانند و همه را با قدرت امپراتوري تبليغات و زور، به آن «معبد» فرا مي خوانند و مخالفان را تهديد به مرگ مي کنند [2] ، ولي بشر، همه ي راه ها را از استبداد پادشاهي يا استبداد دموکراسي غربي، پيموده و اينک چشم انتظار «تنها راه» سعادت است.

ما اگر در هر راهي قدم گذاريم، جزء طرح دشمن و شيطان ها قرار گرفته ايم و آسياب او را چرخانده ايم. تو خود هم «باب الله» هستي و هم «سبيل الله». از اين آستان وارد شدن و در اين مسير و راه حرکت کردن، يعني اين که آغاز و ادامه ي همه ي مراحل، از شما و با شما است و بدون اين، هلاکت، حتمي است؛ زيرا، شما، بر تمام راه، آگاه، و از کشش ها آزاد هستيد. در دعوت و دلالت و ارشاد به راه خدا، هيچ کاستي وجود ندارد، تنها، بسته به انتخاب و اقدام من است که «مَنْ أتاکم نجي».

امام صادق (ع) فرمود: «خدا، خودداري و امتناع فرموده که کارها را بدون اسباب فراهم آورد، پس براي هر چيزي، سبب و وسيله اي قرار داد و براي هر سببي، شرح و گشايش مقرّر داشت و براي هر شرحي، نشانه اي - دانشي - گذاشت و براي هر نشانه، دري و بابي گويا نهاد. عارف حقيقي کسي است که اين در را شناخت و نادان حقيقي، کسي است که به اين در واقف نگشت. اين بابِ گويا، رسول خدا (ص) است و ما». [3] .

امام صادق (ع) مي فرمايند:... إنّ الله تبارک و تعالي لَوْ شاءَ لَعرَّفَ العبادَ نَفْسَه و لکن جَعَلنا أبْوابَهُ و صِراطَهُ وَ سبيلَهُ وَ الْوَجْهَ الَّذي يُؤْتي منه...؛ خداي تبارک و تعالي اگر مي خواست، خودش را بي واسطه به بندگان اش مي شناسانيد، ولي ما را «ابواب» و «صراط» و «سبيلِ» و «وجه الذي يؤْتي منه» قرار داد. کساني که از ولايت ما، رو گردانند و ديگران را بر ما ترجيح دهند، از صراط مستقيم منحرف اند و هرگز، راه اهل بيت: با راه غير آنان برابر و مساوي نخواهد بود. آنان، خود، محتاج پناهندگي به ديگران اند. و آنان، به سوي چشمه هاي آبي کدر که آبراهِ خود را از آب هاي ضعيف و کدر ديگر مي گيرد، رفته اند. کساني که سوي ما - اهل بيت (ع) - آمدند، به سوي چشمه هاي صاف و زلال آمدند که آب اش، به امر پروردگار، جاري است و تمامي ندارد و هرگز خشک و بي آب نمي گردد. [4] .

ابوحمزه مي گويد: امام باقر (ع) به من فرمود: «اي اباحمزه! هر کدام از شما که مي خواهد فرسخي را پيمايد، براي خود راهنما و بلدي را اختيار مي کند. از آن جا که تو به راه هاي آسمان جاهل تر و نادان تري تا به راه هاي زمين، پس براي خود راهنمايي طلب کن.». [5] .

محمد بن مسلم مي گويد، از امام باقر (ع) شنيدم که فرمودند: «هر کس دينداري خداي عزّوجلّ را کند، به وسيله ي عبادتي که خود را در آن به زحمت افکند، ولي امام و پيشوايي که خدا آن را معيّن کرده، نداشته باشد، زحمت اش پذيرفته نمي شود و او گمراه و سرگردان است و خدا، اَعمال او را مبغوض و دشمن مي دارد.

داستان او، همانند داستان گوسفندي است که از چوپان و گله ي خود، گم شده و تمام روز، سرگردان راه مي رود و برمي گردد. چون شب فرا رسد، گله اي با شبان به چشم اش آيد، به سوي آن رفته و به آن فريفته مي شود و شب را در خواب گاه آن گله به سر مي برد، چون چوبان، گله را حرکت دهد، گوسفند گمشده، گله و چوپان را، ناشناس بيند. باز متحيّر و سرگردان در جست و جوي شبان و گله ي خود باشد که گوسفنداني را با چوپان اش ببيند. به سوي آن رود و به آن فريفته گردد. شبان، او را صدا زند که «بيا و به چوپان و گله خود پيوند که تو سرگرداني و از چوپان وگله ي خود گمگشته اي». پس ترسان و سرگردان و گمراه، حرکت کند و چوپاني که او را به چراگاه رهبري کند و يا به جايش برگرداند، نباشد. در همين ميان، گرگ، گم شدن او را غنيمت شمارد و او را بخورد.

به خداي محمد قسم! کسي که از اين امّت باشد و امامي هويدا و عادل از طرف خداي عزّوجلّ نداشته باشد، چنين است. او، گم گشته و گمراه است و اگر با اين حال بميرد، با کفر و نفاق مرده است.

بدان اي محمد! که پيشوايان جور و پيروان ايشان، از دين خدا برکنارند. خود گمراه اند و مردم را گمراه کنند. اعمالي را که انجام مي دهند، چون خاکستري است که تندبادي در روز طوفاني به آن بتازد، از کردارشان چيزي دست گيرشان نشود، اين است گمراهي دور.». [6] .

انسانِ گمراه و سرگردان از مسير هدايت خارج شده، اين گونه، طعمه ي گرگ ها و شيطان ها خواهد شد. ابليس، قَسم ياد کرده است که بر سر راه مستقيم خدا کمين خواهد کرد: (لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمستقيم) [7] .

و با جدّيت تمام اِعلام کرده است که من، در زمين، با تزيين و بزک ها، همه ي بندگان، جز بندگان «مخلص» را مي فريبم: (لَأَزيّنَنَّ لَهُمْ فِي الأْرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أجمعين - إلاَّ عبادَکَ منْهُم الْمُخلَصين). [8] در اين فضايِ ارتباطهاي پيچيده و تأثير و تأثّرها، دشمنان قسم خورده اند که اهتمام آنان به «تزيين و اغوا»ي همگان است. آيا مي توان بي حساب و بدون راهنماي «آگاه و آزاد» به راه افتاد؟ آيا مي توان هر راهي را تجربه کرد و از ضربه هاي مرگ بار، در امان بود، مخصوصاً که بسياري از راه ها، راه بازگشت ندارد و يا بسيار دشوار است؟!

از اين رو مي بينيم که قرآن، خطاب به بشر مي فرمايد: (يا بني آدَمَ لايفْتِنَنَّکُمُ الشّيطان کما أخْرجَ أَبَوَيْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُما لِباسهُما ليُريها سَؤْاتهما إِنَّهُ يراکم هُو و قَبيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاتَرَوْنَهُمْ إنَّا جَعَلْنا الشياطين أوْلياءَ لِلَّذين لايُؤْمِنُونَ)؛ اي فرزندان آدم! مبادا شيطان فريب تان دهد، آن گونه که پدر و مادر شما را از بهشت بيرون راند، در حالي که با وسوسه ي خوردن از آن درخت، لباس را از تن آن دو بَر کَند تا بدي هايشان را بر آنان آشکار کند. همانا، شيطان و قبيله اش، شما را از آن جا که آنان را نمي بيند، مي بيند. ما، شياطين را سرپرستان کساني که ايمان نمي آورند قرار داديم.

در بيانات نوراني حضرات معصوم، سلام الله عليهم اجمعين، به اهمّيت فرايند «آمد و شد» شيطان و نحوه ي ورود و خروج او و رصدهايش اشاره شده است. آنان فرموده اند:

«اَلّلهمَّ إِنّا نعوذ بک» بار خدايا! ما به تو پناه مي بريم «من نَزعاتِ الشيطان الرجيم» از تباه کاري ها - يا وسوسه ها - ي شيطان رانده شده «و کيدِهِ» و از حيله ي او «و مکائِدِه» و مکرهاي او «و من الثقة بِأَمانيِّهِ» و از تکيه و اطمينان به آرزوهاي او «وَ مَواعيده» و وعده هاي او «و غرورهِ» و فريب او «وَ مصائِدِهِ» و دام هاي او «وَ أَنْ يُطْمِعَ نَفْسَهُ في إضْلالِناعَنْ طاعتک» و از اين که در گمراه کردن ما از طاعت تو، طمع مي کند و «وامْتِهانِنا بمعصيتک» و از خوار ساختن ما به معصيت کردن تو «أَوْ أنْ يَحْسُنَ عِنْدَنا ما حَسَّنَ لَنا» يا نزد ما نيکو باشد چيزي - گناهي - که او براي ما نيکو مي نمايد «أوْ أنْ يَثْقُلَ عَلَيْنا ما کَرَّهَ إِلَيْنا» يا بر ما سنگين آيد چيزي - اطاعت - را که او در نظر ما زشت گرداند... تا آن جا که حضرت سجّاد مي فرمايند:

«اَللهمَّ وَ ما سَوَّلَ لَنا مِنْ باطِلٍ فَعَرَّفْناهُ» بار خدايا! باطل و نادرستي را که - شيطان - براي ما مي آرايد، به ما بشناسان «وَ إِذا عَرَّفْناهُ فَقِناهُ» و چون آن را به ما شناساندي، ما را از آن نگه داري کن «وَ بَصِّرْناهُ ما نُکائِدُهُ بِهِ» و ما را به چيزي بصيرت ده و بينا فرما که شيطان را کيد کنيم و فريب دهيم «وَأَلْهِمْنا ما نُعِدُّهُ لَهُ» و ما را به آن چه که خود را آماده سازيم، مُلْهَم ساز و الهام بده «وَأَيْقِظْنا عَنْ سِنّةِ الْغَفْلَةِ بالرُّکون إليه» و از خواب غفلت که باعث اعتماد و ميل به او است، ما را بيدار گردان «وَ أحْسِنْ بِتَوْفيقِکَ عَوْنَنا عليه» و با توفيق خودت، ما را بر مخالفت با او، به خوي و با احسن وجه ياري فرما [9] .

در اين دعا مي بينيم که چگونه بر مراحل معرفت به تسويل شيطان و وقايه و نگهداري خدا و بصيرت و الهام بر عدّه و عُدّه و يقظه و بيداري از غفلت و اعتماد بر شيطان و طلب کمک و ياري و کسب توفيق الهي در مقابله ي با شيطان، تکيه دارند. اين همه، حاکي از پيچيده عمل کردن حريفِ هوشيار - شيطان مکّار - است.

در دعاي ديگر مي فرمايد: «وَ أعِذْني و ذُرّيَّتي مِنَ الشيْطانِ الرَجيم؛ من و فرزندان ام را از شيطان رانده شده پناه ده «فَإنَّکَ خَلَقْتَنا وَ أَمَرَتَنا وَ نَهَيْتَنا و رَغَّبْتنا في ثَوابَ ما أَمَرْتَنا و رَهَّبْتنا عِقابَهُ؛ زيرا، تو، ما را آفريدي و به - نيکي ها - امر کردي و - از زشتي ها - نهي فرمودي و در پاداش آن چه ما را امر کردي، راغب و خواهان ساختي و از کيفر آن ترسانيدي «وَ جَعَلْتَ لَنا عَدُوّاً يَکيدُنا» و براي ما دشمني قرار دادي که با ما مکر مي کند «وَ سَلَّطْتَهُ مِنَّا عَلي ما لَمْ نُسَلِّطْنا عَلَيْهِ مِنْهُ» او را درباره ي ما تسلّط و توانايي دادي بر آن چه ما را بر آن درباره ي او تسلّط ندادي «أسْکَنْتَهُ صُدُورَنا» او را در سينه هاي ما جا دادي «و أَجْرَيْتَهُ مَجاري دِمائِنا» و در رهگذر خون هاي ما، روان گردانيدي «لايَغْفُل إِنْ غَفَلْنا» از ما غفلت نمي کند، اگرچه ما از او غافل شويم «لاينسي إِنْ نَسينا» ما را از ياد نمي برد، گرچه ما او را فراموش کنيم «يُؤْمِنُنا عِقابک وَ يُخَوِّفُنا بِغَيْرِک» ما را از کيفر تو، ايمن مي سازد و از غير تو مي ترساند «و اِنْ هَمَمْنا بِفاحِشَةٍ شَجَّعَنا عَلَيْها» و اگر آهنگ کارهاي زشت کنيم ما را بر آن زشتي ها تشويق مي کند و جرئت مي بخشد «و إِنْ هممنا بعمل صالح ثبَّطنا عنه» و اگر آهنگ کار شايسته اي را کنيم، ما را از آن باز مي دارد «يَتَعَرَّضُ لَنا بالشَّهَواتِ» ما را به خواهش ها و گناهان مي طلبد و در معرض گناهان قرار مي دهد. «ويَنْصِبُ لَنا بالشُّبُهاتِ» و شبهه ها، براي ما بر پا مي کند. [10] .

در اين جا، سخن از «عدوّي» است که «کيد» مي کند و قلمرو فعّاليّت و توانايي هايش، سکونت در «صدور» و «جريان در مجاري خون» است و «غفلت

و نسيان» ندارد و راه کارهايي مانند ايمن ساختن از عقاب الهي و شجاعت بخشي در انجام دادن گناه و بازداشتن از عمل صالح دارد. شيطان، وجود انسان را با شهوات شخم مي زد تا بستري آماده براي نصب و رشد شبهات بيابد و....

نجات انسان از دست شيطان مکّار و نيرومند، بدون وجود يک راهنماي «آگاه و آزاد» قابل تصوّر نيست. آنان که با نظام هستي هماهنگ شده اند و وجود خود را در اختيار يک راهنماي کامل قرار داده اند، مس وجود را طلا کرده اند و در زندگي سود فراوان برده اند، ولي آنان که از اهل بيت: دور افتاده اند و «باب الله» را نکوبيده اند و در «سبيل الله» گام ننهاده اند، خوراک آماده ي شيطان ها شده اند و سرمايه ي زندگي را باخته اند.

عدّه اي، با اين که خدا مي فرمايد: (إِنَّهُ عدوٌّ مبين) و (واتّخذوه عدوّاً) در کمال ناباوري، شيطان را بهترين دوست خود مي شمارند و در خلوت و جلوت، دل در غمزه ي او نهاده اند: (انّهم اتّخذوا الشياطينَ أوْلياءَ مِن دون الله و يَحْسبونَ أنّهُمْ مُهْتَدونَ) [11] تنها، در «سبيل الله الذي...» در راهي که منتهي به خدا مي شود، بايد گام زد و به فرمان آن جلودار زمان و آگاه بر تمام راه و آزاد از کشش ها، بايد بود، که «مَنْ سَلَکَ غَيْرَهُ هَلَکَ». خارج از آن راه، شوره زار و هلاکت مرگ بار است.


پاورقي

[1] پايان تاريخ و آخرين انسان، فوکوياما.

[2] اشاره به نامه ي تعدادي از روشنفکران آمريکا در حمايت از جنگ طلبي سران آمريکا.

[3] اصول کافي، ج 1، کتاب الحجة، ص 259، ج 7.

[4] اصول کافي، ج 1، کتاب الحجة، ص 260 و 261، ح 9.

[5] همان، ص 261، ح 10.

[6] اصول کافي، ج 1، کتاب الحجة، ح 8، ص 259 - 260.

[7] اعراف: 16.

[8] حجر: 39 - 40.

[9] صحيفه ي سجاديه، دعاي هفدهم (پناه بردن به خدا از شيطان).

[10] صحيفه ي سجاديه، دعاي 25 (دعا براي فرزندان).

[11] اعراف: 30.