بازگشت

شب قدر است و طي شد نامه هجر


آن شب، که بايد شکوائيه هجران را درنورديدند، و به اميدِ وصل و ديدار بيدار نشست، و از جامِ طَهورِ«سَلام»، تا«مطلعِ فجر»، سرمست بود، کدام شب است؟

آن شب، که شاعرِ حافظِ قرآن، با الهام گرفتن از قرآن، آن را«شب وصل» مي نامد، و نامه هجران را، در آن شب، طي شده و پايان يافته مي خواند، کدام شب نوراني و دل افروز است؟ شبي که بايد در عاشقي ثابت قدم بود: در طلب کوشيد، و بيدار ماند، و ديدار جست، و احيا گرفت، و به نيايش پرداخت، و



[ صفحه 128]



کار خير کرد، و صالحات به جا آورد، و به نيازمندان رسيد، و دانايي طلبيد، و مذاکره علم کرد؟ [1] شبي که در آن، کاري بي اجر نخواهد ماند؟ شبي که بايد به ياد روي آن محبوب عزيز، و آن يار آواره از ديار، و پنهان رخسار، با دردمنديهاي عاشقانه ناليد، و ديدار روياو را از خداي طلبيد؟... کدام شب عزيز است؟



شب وصل است و طي شد نامه هَجر [2] .

سلامٌ فيه حتي مطلع الفَجر



دلا در عاشقي ثابت قدم باش

که در اين ره نباشد کار بي اجر



برآ اي صبح روشندل خدا را!

که بس تاريک مي بينم شب هَجر



دلم رفت ونديدم روي دلدار

فغان از اين تطاوُل، آه از اين زجر [3] .



اشاره هاي حافظ، در اين غزل، بويژه با تضمين کلماتِ قرآني«سوره قدر»، رابطه آن با امام و غيبت، ثابت قدم بودن در عاشقي اگر چه مشکلات در کار باشد، و هجراني طولاني تو را از معشوق حقيقي دور بدارد، همچنين آرزوي ظهور و دميدن صبح روشندل وصال، به اميدِ رهايي از شب تاريک هجران و غيبت، و سرانجام، شکوه از تطاوُل مهجوري، و درازي دوران دوري...

آري، حافظ، از اين دوري و مهجوري، اينگونه مي نالد، و از دست تطاول اين هجران و غيبت، اينسان شکوه مي کند، اما با توجه به حقيقت امر، مي خواهد



[ صفحه 129]



تا همگان در شور عشق و عاشقي، ثابت قدم باشند، و در طلب و دلدادگي، استوار مانند...

خواجه شمسُ الدين محمد حافظ شيرازي، درباره ولايت عصر، و ذخيره دهر، بجز اين غزل، سخناني شيفته وار و اشارتهايي لطيف دارد، از جمله:



کجاست صوفي دجّالْ فعلِ ملحدْ شکل

بگو بسوز که مهدي دين پناه رسيد



از غم هجر مکن ناله و فرياد که دوش

زده ام فالي و فريادرسي مي آيد



اي پادشه خوبان

داد از غم تنهايي



دل بي تو بجان آمد

وقتست که بازآيي



مشتاقي و مهجوري

دور از تو چنانم کرد



کز دست بخواهد شد

پايابِ شکيبايي



يارب به که شايد گفت

اين نکته که در عالم



رخساره به کس ننمود

آن شاهد هر جايي [4] .



ساقي، چمنِ گل را

بي روي تو رنگي نيست



شمشاد خُرامان کن

تا باغ بيارايي





[ صفحه 130]





اي درد تواَم درمان

در بستر ناکامي



وي ياد تواَم مونس

در گوشه تنهايي [5] .



[ صفحه 131]




پاورقي

[1] «و قال شيخنا الصّدوق، فيما املي المشايخ، في مجلس واحد، من مذهب الامامية: من احيي هاتين الليلتين بمذاکرة لعلم فهو افضل»- يعني: شيخ بزرگوار صدوق، در بيانيه اي که در محفل مشايخ حديث درباره مذهب تشيع عرضه داشت گفت:«افضل اعمال، در شب قدر، مذاکره علم است»-«مفاتيحُ الجِنان»، فصل «اعمال مخصوصه شب قدر»، ص226-227.

[2] در پاره اي از نسخه هاي ديوان: شب قدر است و طي شد نامه هجر.

[3] ديوان حافظ، چاپ علّامه قزويني، ص170(غزل 251).

[4] «رخساره به کس ننمودن» و «شاهد هر جايي» و«حاضر» در همه جا «بودن»، مي تواند اشاره باشد به آنچه ما آن را «غيبت شأنيّه» و «حضرت شئونيّه» اصطلاح کرده ايم. و در بخش 8، از فصل بعد در آن باره سخن خواهيم گفت.

[5] ذکر خجسته امام حجت بن الحسن المهدي- عليه السّلام- در شعر فارسي سابقه اي بس قديم دارد. اينکه خواجه شمس الدين محمد حافظ شيرازي، شاعر فاضل و مطلع از معارف اسلام، و حافظ قرآن، و عارف شيعي دوازده امامي در سده هشتم، آن امام بزرگ را در شعر خويش ذکر کرده باشد، جاي خود دارد، حتي در سده هاي پيش، در شعر اسدي طوسي نيز، ذکر مهدي «ع» آمده است. شاعر و حماسه سراي معروف ايران، در سده پنجم و مؤلف فرهنگ معروف «لغت فرس» ابو نصر علي بن احمد اسدي طوسي(در گذشته 465 هـ.ق) در آغاز «گرشاپنامه» ضمن اشاره به حکمت دين و لزوم دينداري، و تأکيد بر حقانيت دين اسلام، ذکر فرخنده امام غايب، حضرت مهدي «ع» را اينچنين ادا کرده است:



دل از دين نشايد که ويران بود

که ويران زمين جاي ديوان بود



نگه دار دين آشکار و نهان

که دينست بنياد هر دو جهان



پناه روانست دين از نهاد

کليد بهشت و ترازوي داد



جراغيست در پيش چشم خرد

که دل ره به يزدان به نورش برد



جهان را نه بر بيهده کرده اند

تو را نزپي بازي آورده اند



ره دين بياب از خرد چون سزاست

که گيتي بدين ايستادست راست



از ين پس نباشد پيمبر دگر

به آخر زمان «مهدي» آيد به در



بگويد خط و نامه کردگار

کند دين پيغمبري آشکار



بدارد جهان بر يکي دين پاک

برآرد ز دجّال و خيلش هلاک



رسد ز آسمان هر پيمبر فراز

شوند از پس «مهدي» اندر نماز



... ـ «گرشاسپنامه»- مقدمه، چاپ سربي پاريس، با ترجمه کلمان هوارد(1926).