بازگشت

نايبان عام، در غيبت کبري






شب که خورشيد جهانتاب نهان از نظر است

قطع اين مرحله با نور مهي بايد کرد



چنانکه ياد شد، در هيچ دوره اي از غيبت، پيوند حضرتِ حُجَّتِ ابنِ الحسن«ع» با مردم نگسليده است. در دوره غيبت صغري، سفارت و نيابتِ خاصّه وجود داشت، و چهار تن، يکيپس از ديگري، سفير خاص و نايب مشخَّصِ امام بودند. و چون آن دوره گذشت، دوره غيبت کبري آغاز شد، و آخرين سفير و نايب خاص، شيخ ابو الحسن علي بن محمد سَمُري، مأمور گشت تا به کسي وصيت نکند، و کسيرا به عنوان«نايب خاص» معرفي ننمايد، و آغاز «غيبت کبري» را اعلام دارد.

... و بدينگونه، دوران طولاني غيبت کبري آغاز گشت. دوره «غيبت کبري»، دوره

«نيابتِ عامّه» است.

در دوره غيبت کبري و نيابتِ عامّه، چنانکه ياد کرديم، در هر عصري، عالم بزرگي که واجد همه شرايط لازم فقاهت و رهبري باشد، در رأس جامعه قرار مي گيرد، و رهبري از آنِ اوست، و رجوع مردم به اوست، و او صاحب «ولايت



[ صفحه 48]



شرعيه» است به نيابت از امام.

بنابراين اصل ديني، مشروع بودن امور، و اسلامي بودنِ روابط سياسي و اجتماعي، و مشروعيتِ حکومت، و لازمُ الاجرا بودن مقرّرات دولتي، همه و همه، بستگي دارد به تصويب و تنفيذِ نايب امام«ع». و اگر نايب امام، حکومتي را تصويب و تنفيذ نکند، آن حکومت، طاغوتي است، زيرا چنين حکومتي ارتباطي به خدا، و دين خدا، و امامت و نظارت شرعي و الهي، ندارد. [1] .

در اينجا بايد ياد کنيم که اين مقام، و اين نيابت، به وسيله خود ائمه طاهرين «ع»، و بويژه حضرت حُجّتِ بنِ الحسنِ المهدي«ع»، به «عالمِ واجدِ شرايط»، تفويض گشته است. بنابراين، مخالفت با دستور و ردِّ بر حکم چنين پيشواي ديني، ردِّ بر امام است، و ردِّ بر امام، ردِّ بر پيامبر است، و ردِّ بر پيامبر، ردِّ بر خدا و احکام خداست. و حکم آن معلوم است. و اين متنِ دينِ ما، و رواياتِ امامانِ ماست. [2] .

نکته ديگري که بايد ياد کرد، اين است که اين مقام تنها براي حفظِ فروعِ فقهي و انتقال آنها، از نسلي به نسل ديگر نيست، بلکه اين مقام، براي حفظ و انتقال موجوديت تشيع، و نگهباني دينِ خداست. بنابراين، بايد همواره کسي در



[ صفحه 49]



رأس جامعه شيعه قرار گيرد، که شايستگيها و اهليتهاي لازم را داشته باشد. و چون چنين کسي، به اعلميت يا اولويت- چنانکه بزرگان دين گفته اند - [3] در رأس جامعه ديني و اسلامي قرار گرفت، ديگرِ مجتهدان و عالمان، بايد مقام او را پاس دارند، و به وحدت رهبري، و مرکزيت يافتنِ قدرت ديني کمک رسانند... تا بدينگونه، دين خدا، و توده هاي متدين، همواره پناهگاهي محکم، و دژي استوار داشته باشند، و از خطرهاي گوناگون روزگار، و فسادهاي جباران، و تباهي آفرينيهاي اهريمنان و بيدينان مصون مانند، و تا قدرتهاي فاسدِ شيطاني نتوانند ايتام آل محمد«ص» را بربايند، و نتوانند تربيتهاي تباهِ حيواني، و افکار ضدِّ خدايي و ضدِّ اسلامي را، در ميانِ نسلها و محيطها رواج دهند، و تا دنياداران و باطل پرستان مجال نيابند که بنياد تربيت انبيايي را متزلزل سازند، و کلمه حق را فرو دارند، و کلمه باطل را فرا آرند.


پاورقي

[1] «الحياة»، جلد دوم، باب 8، فصل14.

[2] بايد توجه شود که مقصود اين نويسنده، از بيان اين «اصل اعتقادي» و سابقه دار در تشيع، و از اين موضعگيري فکري و سياسي تصويب هر چه مي شود نيست و اسلامي دانستن همه جريانها نه؛ زيرا با توجه به توسعه حيات بشري، و عمق مسائل انساني و گسترش روابط جهاني در اين عصرها، شرايط اين مقام بسيار پيچيده مي شود، و علوم و اطلاعات لازم براي آن- علاوه بر فقاهت و اجتهاد مصطلح- و همچنين عمل کردن به اصل اسلامي «مشاورت» با کسان و هيئتهاي متعدد، اهميّت حياني پيدا مي کند. و چه بسا ضرورت پيدا مي ککند که کار به دست «هيئت نوّاب» باشد. و البته مقصود از هيئت هم، تعداد کمّي نيست. بلکه کفايت و غناي کيفي است، در همه ابعاد يک مديريت اسلامي عميق و مترقيانه و پاک و سازنده و بدور از نقايص... و لا حول و لا قوّة الّا بالله العلّي العظيم.

[3] «فوائدُ الرَّضويه»، تأليف: حاج شيخ عباس قمي، ج2، ص484، «بيدارگرانِ اقاليم قبله»، ص128، از چاپ «دفتر نشر فرهنگ اسلامي»، و ص130، از چاپ«مرکز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي».