بازگشت

طلوعي گذرا


چنانکه ياد شد، مهدي، در نهان مي زيست، و مردم بطورِ عموم از او خبر نداشتند. و جز تني چند، کسي او را نديده بود. کار بدين منوال مي گذشت، تا روزِ درگذشتِ امامِ يازدهم فرا رسيد يعني: روز هشتم ماه ربيعُ الاول سال 260 هجري قمري. در اين روز، چهار امر باعث شد، تا مهدي، خود را به گروهي از مردم بنماياند، و به حوزه کساني که برا ي مراسم تشييع و خاک سپاري امام يازدهم حاضر شده بودند آشکارا پا نهد:

1- اينکه بايد امام بر جنازه امام نماز گزارد. مهدي«ع» براي رعايت اين سُنَّتِ اِلهي، و سِرِّ ربّاني، لازم بود که ظاهر شود و بر پيکر پدر نماز گزارد.

2- اينکه جلوگيري شود از اين امر، که کسي از سوي خليفه بيايد و بر پيکر امام يازدهم نماز بخواند، و سپس جريان امامت ختم شده اعلام گردد، و خليفه جابر عباسي، وارث امامتِ شيعي معرفي شود.



[ صفحه 25]



3- اينکه جلوگيري شود، از روي دادن انحراف داخلي در جريان امامت، زيرا که جعفر بن عليالهادي، معروف به جعفرِ کذّاب، که برادر امام عسکري بود، و در صدد ادعاي امامت بود، آمد تا بر پيکر امام درگذشته نماز گزارد- چنانکه سپس گفته خواهد شد.

4- اينکه ادامه جريان امامتِ حَقَّه و ولايتِ اسلاميه تثبيت شود، و بر معتقدان به امامت معلوم گردد، که از اين پس امام حسنِ عسکري، امامِ ديگري، امامِ دوازدهم، حاملِ اين وراثت معنوي، و رسالت اسلامي، و ولايت ديني و دنيايي است، و او هست، تولد يافته و موجود است.

به اين علتها بود که مردمي که براي انجام مراسم آمده بودند ناگاه مشاهده کردند، که کودکي خردسال، امام در نهايت شکوه و حشمت، همچون خورشيدي فروزان، از اندرون سرا به درآمد، و عموي خود جعفر را، که آماده نماز گزاردن بر پيکر پيشواي فقيد شده بود، به يک سو زد، و بر پيکر پدر نماز گزارد.

8- هجوم ابرهاي سياه...

آري... مهدي، در آن روز، خويشتن را نشان داد. پاي از درون خانه بيرون نهاد، و در کنار مردم و در ميان مردم قرار گرفت. و آن روز، روزي آفتابي شد. ليکن اين تجلّي همايون، که کودکي خردسال، بزرگانه گام پيش گذارْد، و جعفر کذّاب را کنار زد، و خود پيش ايستاد، و بر خلق امامت کرد، و بر پيکرِ پيشواي فقيد نماز خواند، مسئله را روشن کرد، و اخبارِ آن منتشر شد، و بزودي به گوش مراقبان و مأموران رسيد، و سَفّاکانِ دربارِ عباسي را آگاه ساخت که آن کس که سالها مراقب بوده اند تا پديد نيايد، پديد آمده است، و خودْ مسئوليتِ ادامه جريانِ امامت را، و مبارزه با ستم و ستمگران را، به عهده دارد.

عباسيان دانستند که فرو کَشنده جبّاران، درهم کوبنده ستمگران، بر باد دهنده تاجها، و ويران کننده کاخها، تولد يافته و رشد کرده است.

همينکه اين خبر پهن گشت، بي درنگ از سوي خليفه عباسي، المعتمِد [1] ، دستور هجوم به خانه امام حسن عسکري«ع» و تفتيش آن خانه، و جلب مهدي-



[ صفحه 26]



و چه بسا قتل او- صادر شد. مأموران خليفه، همچون رعد و برق غرّيدند و جهيدند، و چون توده هايابر سياه، بر سرِ خانه امامِ عسکري خيمه ردند. همه جا را بدقت گشتند، از اين حجره به آن حجره دويدند، و از اين روزن به آن اطاق، و از آن اطاق به اين روزن سر کشيدند، تا مهدي را بيابند، و نزد خليفه بُرده گردن زنند.

درچنين شرايطي، امر غيبتِ امام دوازدهم- براي بقاي سلسله امامتِ حقَّه، و تشکيل حاکميت اسلامي در آخر الزّمان، و مسائل و مصالحي ديگر- پيش آمد. در فصل سوم، درباره غيبت، سخن خواهيم گفت.



[ صفحه 27]




پاورقي

[1] ابو العباس احمد معتمد، پانزدهمين خليفه عباسي، خلافت از 256 هجري قمري، تا 279.