بازگشت

شور طلب...


با اعتقاد راستين، و ايمان و يقين، و ولاء و محبت، و آگاهي و بصيرت، و ثبات و پايداري، و خردمندي و فرزانگي و دل روشن، و درک درست، و عقل بيدار، و انديشه باز، و ذهن وسيع، و عمل صالح، و خدمت به خلق، و کردار شايسته، و نشر آگاهي، بايد منتظر ظهور حق و تشکيل دولت حق بود. بايد خود را براي مراحل مقدماتي آن حکومت: آشوبها، سختيها، قيامها، و انقلابها آماده ساخت. بايد آماده بود، و براي فرج آلّ محمد و ظهور قائم دعا کرد. بايد



[ صفحه 348]



طلب کرد و طلب کرد، و در طلب شور داشت. دعا براي فرج مهدي، و نزديک شدن ظهور او، دعا براي فرج و گشايش کار خود ما، بلکه فرج و گشايش کار همه انسانها و انسانيتهاست. اين است که بايد دعا کرد. بايد يقين داشت و با يقين آماده بود، و با آمادگي دعا کرد. نبايد از دعا غفلت داشت، و از طلب دست برداشت. [1] دعا و توسل به درگاه خدا، و درخواست از خدا، و خواندن دعاهايي که رسيده است، و طلب عنايات خدا، هميشه مؤثر است و آثار بسيار دارد، بويژه درباره امر عظيم و خير عالم، يعني: ظهور مهدي، و نزديک شدن رهايي انسان، و فرا رسيدن فرج اعظم، و فوز اکبر، و نجات بزرگ.

آري:



جان ما شيفتگان وصل شما مي طلبد

اين نه از بخت خود از لطف خدا مي طلبد



و اين است و اينچنين است حال شيفتگان و دلدادگان، و محبت شعاران، و طلب پيشگان، دردمندان و دوستداران، فروغ آشنايان، و خورشيد طلبان...



عمر ما شيفته حالان چه عجب مي گذرد؟

رسته از دور جمادي ز رجب مي گذرد



خوش بود منتظران را طلب طلعت دوست

عمر آن است که در شور طلب مي گذرد



گرنه اندر طلب چهره آن خورشيدي

عمر بي بار، تو را، از چه سبب مي گذرد



خون خورشيد دلان در رگ خونبار زمان

تا بگيرد ز تن چرخ سلب مي گذرد



در شبستان به سر آورده و خورشيد طلب

«راه خورشيدي ما در دل شب مي گذرد.»





[ صفحه 349]





از خراسان برسند آنهمه رايات سياه

گر چه اين کبکبه از شام و حلب مي گذرد



عيسي آنگه به نماز آيد و موسي به طواف

اينچنين کار، درآنجا، به ادب مي گذرد



اسم اعظم که همه سرّ خدايي است عجب

که گه و گاه، ز نام تو، به لب مي گذرد



اي خوش آن حسن جهانگير که يک جلوه او

از سراي عجم و ملک عرب مي گذرد



شام هجران که به دل کوه غم آورد فرود

باز با ياد وصالي به طرب مي گذرد




پاورقي

[1] صفحات 106 و 177- 178 نيز ديده شود.