بازگشت

مسيح المسايح


مهدي مسيح مسيحيها(مسيح المسايح) و موعود موعودها است. او نجم ثاقب است و ستاره طالع. او امام ارض است و ربّ ارض. قرآن کريم فرموده است:

و اشرقّت الارض بنور ربّها. [1] .

ـ زمين از فروغ رب(پرونده) خويش روشن است.

دانايان علم قرآن گفته اند: «ربّها يعني: امامها»- زمين از فروغ امام ساکن در زمين روشن است. مقصود از «ربّ»، در آيه مذکور، «امام» است.

اين نور که از امام است و زمين از آن روشن است، چه نور وجود باشد، يا نور شهادت، [2] يا نور ظاهري، خود يکي ديگر از شئون سببيّت امام است. در گذشته، به مسائلي در اين باره، اشاره کرده ايم. در اينجا حقيقتي بزرگ و تعليمي سترگ، از تعاليم آل محمد «ص»، مفسّران واقعي قرآن، مي آوريم. حضرت امام جعفر صادق«ع»، ضمن يک سخنراني، که در آن، درباره شناخت امامت و امامان، حقايقي بيان کرده است، از جمله، فرموده است:

انّ الله- عزّوجلّ- اوضح بأئمّة الهدي، من اهل بيت نبيّنا، عن دينه. و ابلج بهم عن سبيل منهاجه. و فتح بهم عن باطن ينابيع علمه. فمن عرف من امّة محمّد- صلّي الله عليه و آله- واجب حقّ امامه، وجد طعم حلاوة ايمانه، و علم فضل طلاوة اسلامه. لانّ الله- تبارک و تعالي- نصب الامام علما لخلقه، و جعله حجّة علي اهل موادّه و عالمه، و البسه



[ صفحه 340]



الله تاج الوقار، و غشّاه من نور الجبّار. يمدّ بسبب الي السّماء لا ينقطع عنه موادّه، و لا ينال ما عند الله الّا بجهة اسبابه، و لا يقبل الله اعمال العباد الّا بمعرفته... [3] .

ـ خداي عزوجل، به وسيله پيشوايان هدايت، از خاندان پيامبر، دين خويش آشکار ساخت، و راه روشن خود نمايان فرمود، و سرچشمه هاي پوشيده علم خويش بگشود. اکنون، هر يک از مسلمانان وظيفه خود را در برابر امام بشناسد، طعم شيرين ايمان را خواهد چشيد، و شکوه همه جا گير اسلام خواهد ديد. زيرا خداي متعال، امام را، براي مردمان چنان درفش راهياب نصب کرده است، و او را دليل و پيشگام مردم جهان قرار داده است. خدا تارک امام را با تاج وقار مزين داشته، و او را در شعشعه انوار کبريايي غرق ساخته است. امام به آسمان نتصل است، و هيچ چيز از دسترس او بدور نيست. و هيچ چيز از خدا به خلق نمي رسد، مگر با وساطت او. و اعمال يندگان پذيرفته نمي شود، مگر با معرفت او.

توضيح:

1- اينکه در اين حديث فرخنده آمده است که «هر مسلماني با شناخت وظيفه خود، در برابر امام، طعم شيرين ايمان خود را خواهد چشيد، و شکوه همه جا گير اسلام را خواهد ديد»، اشاره است به اهميت رهبري، هم در تربيت صحيح فرد، و هم در رشد مکتبي اجتماع. فرد هنگامي يک مسلمان بصير و يک مؤمن آگاه تواند بود، و طعم شيرين ايمان آگاهانه خويش را خواهد چشيد، که تحت تربيت درست رهبر کامل قرار گيرد، و درست تربيت شود. [4] همچنين مکتب اسلام هنگامي همه جا گير خواهد شد، و شعاع شکوهمند آن گسترش خواهد يافت، که رهبريي کامل و عادل، و آگاه و خالص، در رأس باشد، يعني: همان امامت حقّه. جهانگير شدن اسلام، در پرتو امامت خواهد بود و بس.

2- اينکه در بخش آخر حديث- از آنچه در اينجا نقل شد- آمده است که «اعمال بندگان خدا پذيرفته نمي شود مگر با معرفت امام»، اين معرفت همان معرفت «واجب حقّ الامام» است، که در آغاز حديث نيز ذکر شد:«فمن عرف من أمّة محمّد «ص» واجب حقّ امامه.» و شناختن حق واجب امام، شناختن



[ صفحه 341]



وظيفه اي است که هر مسلمان در برابر امام دارد. و آن وظيفه شناختن خط امامت است و قرار گرفتن در آن خط، و تلاش کردن بر طبق موازين آن خط، و آن هدايت و آن تعليم. دين خدا اين است. و عمل صالح، عملي است که بر طبق ميزان دين انجام پذيرد. و ميزان دين امام است. در غير اين صورت، اعمال، يک سلسله حرکات و سکنات و يک رشته زحمتها و کوششهايي است که ربطي به جريان کلي هدايت پيدا نمي کند و با «ميزان الهي» منطبق نمي گردد. از اين روست که مقبول واقع نيم شود. زيار شخص عامل، در صورتي که پيرو دقيق خط الهي امامت نباشد، آنچه را خواسته اند نکرده است، بلکه آنچه را خود خواسته، يا جريانها و مسلکها... به او القاء، کرده اند، انجام داده است. و آنچه مقبول است عمل صالح است، و صالح بودن عمل، علاوه بر صحيح بودن ظواهر آن، به جوهر داشتن آن است. و جوهر عمل، انطباق عمل است با ميزان الهي. [5] و امام، نيزآن اعمال است.

براي روشنتر شدن اين موضوع و نزديک شدن آن به اذهان، مثالي مي آوريم: فرض کنيد کسي عضو حزبي است. اين شخص بايد کارها و فعاليتهاي خويش را، طبق دستوران و برنامه ريزيها و خط دادنهاي حزب و رهبران حزب انجام دهد. در غير اين صورت، کارها و فعاليتهاي او در ارتباط با حزب، ارزشي ندارد. انسان مؤمن وارد حزب خدا ميشود. اين است که بايد اعمال او، بر طبق خط حزب خدايي و بر طبق دستور رهبران الهي باشد، تا ارزش داشته باشد، و در جهتي که بايد قرار گيرد، و قبول شود، و موجب حرکت او به سوي خدا و قرب او به خدا گردد.

3- اينکه در حديث شريف آمده است که«لا ينال ما عند الله الّا بجهة اسبابه» هر چه از خدا برسد به سبب امام مي رسد، اشاره بلکه تصريح است به واسطه بودن امام در همه فيوضات الهي، فيض وجود، فيض بقا، فيض نعمت، و فيض هدايت، همه و همه. ما در گذشته، درباره«وساطت در فيض» مطالبي گفتيم. اين برداشتها و تلقّيها، بر پايه معارف حقّه قرآن و حديث است. اين جمله حديث، مؤيّد آن مطالب است. و تعبير «بجهة اسبابه»، اشاره به قلمرو وسيع و کائناتي نفوذ و سببيّت امام است، و تصرف امام در سراسر جهان اسباب، که



[ صفحه 342]



مساوي است با جهان ماسوي الله. اين معرفت عظيم، شايسته دقت و تأمل، و تلقي و تحمّل است.


پاورقي

[1] زمر: 69.

[2] مقصود، شهادت در برابر غيب است.

[3] «اصول کافي»، ج1، «کتاب الحجّة»، «باب نادر جامع في فضل الامام و صفاته»، حديث 2.

[4] صفحات 143 تا 148 نيز ديده شود.

[5] صفحه 181 به بعد نيز ديده شود.