دولت جهانگير
«حکوکت و فرمانروايي حق آسماني مرد برتر است. و زمين روزي جاي مرد برتر خواهد بود.»
يک از ويژگيهاي مشهور دولت «مهدي موعود»، جهانگير بودن آن است. حکومت مهدي«ع»، شرق و غرب عالم را فرا مي گيرد، و آبادي در زمين نمي ماند مگر اينکه گلبانگ محمدي، از آن بر مي خيزد، و سراسر گيتي از عدل و داد آکنده مي شود. در آن حکومت، همه جا و همه چيز، پيرو حق و تابع عدل مي گردد. در اين باره، احاديث بسيار رسيده است، از پيامبر اکرم و ائمه طاهرين. اکنون به نقل حديثي مي پردازم، زيرا که حقايق معارف، همان معارف قرآن و حديث است و لا غير.
... يملک القائم ثلا ثمائة سنة، کما لبث اهل الکهف في کهفهم. يملأ الارض عدلا و قسطا، کما ملئت ظلما و جورا، فيفتح الله له شرق الارض و غربها، و يقتل النّاس حتّي لا يبقي الّا دين محمّد... [1] .
ـ قائم آل محمد«ص»، 309 سال حکومت مي کند، به همان مقدار که اصحاب کهف، در کهف ماندند. او زمين را- همانگونه که از ستم و بيداد ير ريز شده باشد- از عدل و داد سر ريز خواهد کرد، خداوند، شرق و غرب جهان را براي او خواهد گشود. او مردمان را مي کشد تا ديني جز دين محمد(اسلام) باقي نماند...
اين حديث- که بخشي از آن نقل شد- در کتب و مآخذ حديثي قديم، از حضرت امام محمد باقر«ع» روايت شده است. چنانکه شيخ جليل، فضل بن شاذان(از عالمان و متفکران و محدّثان سده سوم هجري) نيز، اين حديث را درکتاب «الغيبه» خويش از حضرت امام محمد باقر «ع» نقل کرده است. علّامه حاج ميرزا حسين نوري نيز، به معتبر بودن اين حديث تصريح فرموده، و اضافه کرده
[ صفحه 329]
است که فضل بن شاذان، حديث صحيح ديگري، به همين مضمون، روايت کرده است. [2] .
باري، احاديث دربراه جهانگير شدن دولت مهدي بسيار است. و اين امر، واضح و معروف است. او جهان را پهنه فرياد «لا اله الا الله- محمّد رسول الله» مي سازد. در حکومت مهدي، خردها کمال مي يابد. بدنها سالم و زيبا مي شود. قدرتها و نيروها فزون مي گردد. عدل و داد همه گير مي شود. غنا و بي نيازي به همه جا مي رسد. احکام خدا در همه جهان به اجرا در مي آيد. همه کس حتي جوانان و بانوان خانه داراز علم دين بهره مند مي شوند. عدالت آفاقي و انفسي پهنه گيتي را سرشار مي سازد. برکات آسمان- بطور کامل- نازل مي گردد. برکات زمين- بطور کامل- بيرون داده مي شود. حيوانات بيابان در آرامي و آرامش زندگي مي کنند، و از يکديگر زيان نمي بينند، و در سرشاري طبيعت غرق مي گردند. روابط انساني، به بالاترين و عاليترين و پاکترين نوع خود مي رسد، و... و... اينها همه، چنان معروف است، و از قديم معروف بوده است، که شاعر و متفکر معروف عرب، ابوالعلاي معرّي نيز، در اين باره چنين مي گويد:
متي يقوم امام يستقيد لنا
فيعرف العدل اجبال و غيطان [3] .
ـ آن امکامي که انتقام ما را از ستمگران خواهد گرفت کي قيام خواهد کرد؟
تا با قيام او، کوهها و بوستانها نيز، واقعيت عدالت را بشناسند.
اين مطالب و مسائل، درباره قيام موعود، مشهور و معروف. قلمرو حکومت مهدي «ع» محدود به ممالک اسلامي نيست، بلکه محدود به جهان بشريت نيز نيست، زيرا تعبير معروف احاديث، «يملأ الأرض...» است- چنانکه در پيش اشاره کرديم- و ارض، از جهان، به اصطلاح جامعه شناسي، اعم است. گذشته از اينها همه، ظاهر شدن وليّ اعظم خدا، در ميان بشر، به صورت رهبر و حاکم و معلم، و تکيه گاه و مرجع، تأثيرات ولايتي و باطني عمده اي دارد، که به
[ صفحه 330]
برخي از آنها در احاديث اشارت رفته است. در آن روزگار، ماهيت زمان دگرگون مي شود، و حقيقت لحظه ها از حضور ازليّت سرشار مي گردد، فطرتها زنده مي شود و خردها کمال مي يابد و... و اين شمه اي از چگونگي حال جهان، و زمان، و انسان است، در عصر موعود، و حکومت موعود...
بنابراين، ظهور، داراي حضور بيمانند است:
1- حضور آفاقي.
2- حضور انساني.
3- حضور فطري.
حضور آفاقي، تأثير حاکميت ظهور است در همه آفاق جهان.
حضور انساني، گسترش حکومت مهدي است در همه سوي زندگي انسان در کره ارض.
و حضور فطري نفوذ حکومت و تعاليم مهدي است در خردها و فطرتها و شکفتن فطرتها و خردهاست، در پهنه حيات و شناخت و تکليف. [4] اين است آن حکومت جهانگير، در گستره آفاق، در سرزمين انسانيت، و در ارض فطرت.
پس از اين مقدمه، مي خواهيم به يک غفلت، يا سفاهت، يا شيطنت، اشاره کنم. ببينيد! ممکن است گاه، مصلحي الهي از بيديني و فساد بي تاب شود، و از ذلت انسان و محروميت محرومان رنج برد، و به وظايف ديني و قرآني و اسلامي خود عمل کند، و به پا خيزد، و جامعه اي را بيدار کند، و در مردم روح حماسه دين و شهامت اسلامي بدمد، و با ظلم و ظالمان درافتد، و حکومت آنان را واژگون سازد، و سپس در محدوده قيام خويش و منطقه خويش مظاهر دين را بزرگ دارد، و حکومتي ديني تأسيس کند، و تا حدود امکان به وظايف خويش
[ صفحه 331]
عمل نمايد، و گروهي نيز به کمک او بپاخيزند، و در راه ايجاد محيطي اسلامي گام بردارند، اکنون آن غفلت، يا سفاهت، يا شيطنت، اين است که کسي ياکساني بپندارند- و چه بسا اظهار دارند- که اينها دخالت در قلمرو کار امام غايب است، او بايد بيايد و همه جا و همه چيز را درست کند، ما به چنين اموري مکلف نيستيم.
بايد به اينگونه کسان، اگر به هم رسند- و اميد است به هم نرسند- گفت:
1- مگر اقدام براي رفع ظلم و بي ديني و بي ناموسي، از جامعه اي کوچک- در مقياس جهان- و کوشش براي عملي شدن احکام اسلامي در آن جامعه، به معناي درست کردن همه چيز است و همه جا؟!
2- مگر کساني که اقدام مي کنند، و در ميان آنان عالم و رهبري بزرگ وجود دارد، اين اقدام، در اثر تشخيص تکليف اسلامي نيست؟!
3- مگر مبارزه با ظلم و حفظ حدود ديني و اسلامي، در همه وقت، وظيفه انسان مسلمان نيست؟
4- مگر مسلمان مي تواند محو دين و شيوع فساد و ظلم را ببيند، و ساکت بنشيند؟!
5- مگر-بنابر احاديث- نبايد جامعه منتظر، از هر نظر، آماده ظهور و انقلاب مهدي «ع» باشد؟
6- مگر نبايد عقايد نسلهاي منتظر محفوظ بماند، و امکانات آنان در اختيار مهدي قرار بگيرد؟
7- مگر نبايد ياران مهدي- که همواره بر 313 تن نخستين افزوده مي شوند- از ميان شيعه معتقد و جامعه منتظر مؤمن فداکار و جوانان معتقد و شجاعه و آگاه از فنون جنگ و مبارزه فراهم آيند؟
8- مگر اين امور و مسائل، جز با تمرين و آمادگي و داشتن امکانات صحيح اسلامي، امکان پذير است؟!
9- و مگر حفظ هسته اصلي تشيع براي رسيدن به ايام ظهور بزرگ لازم نيست.
10- پس از همه اينها، اين اقدامات و اصلاحات، همه و همه، به منزله
[ صفحه 332]
روشن کردن شمعي است در شبي ظالماني و ديجور، در گوشه اي از جهان، و ظهور مهدي به منزله طلوع خورشيد جهانتاب است در عالم. آيا روشن کردن شمعي در شب ديجور، در گوشه اي از جهان، مقدمه طلب و توجه به خورشيد است يا مزاحم طلب و طلوع خورشيد؟ زهي ناداني؟!
اينکه فرموده اند جهان پر از ظلم و جور خواهد شد، معنايش اين نيست که نبايد حتي در گوشه اي از جهان، قومي متدين و حکومتي ديني باشد، و نبايد عده اي مؤمن و تربيت يافته و فداکار وجود داشته باشند که دور مهدي را بگيرند. اگر جز اين است پس اينهمه روايات که مي گويد، مهدي از مردم کمک مي طلبد، يا احاديثي که مي گويد، شيعه، در عرصه ظهور، چه مي کند، و چه مسيري را مي پيمايد چيست؟ ما در گذشته اين اوراق و فصلها، احاديثي در اين باره آورديم، و تعاليمي نقل کرديم، که همه و همه، نادرستي طرز فکر ياد شده را و مبتذل و واهي بودن آن را روشن مي دارد. از جمله حديثي از پيامبر اکرم«ص» آورديم که «خوشا به حال آن کس که قائم را درک کند، در حالي که پيش از قيام او نيز، به وي اقتدا کرده باشد». کساني که قائم را درک کنند، در حالي که پيش از قيام او نيز، به او اقتدا کرده باشند و تابع دين او و دين اجداد او باشند کيانند؟ همچنين در احاديث رسيده است که «هنگامي که از قيام قائم آگاه شديد خود را به او برسانيد، اگر چه بدن خود را به روي برف بکشيد». يا:«هنگامي که قائم خروج کند، شيعيان ما از همه شهرها، خود را به او مي رسانند» اينها همه حاکي است از اينکه شيعه، به هنگام طلوع طلايع دولت حقّه، حضور دراد، و بايد سستي روا ندارد، و به کمک مهدي درآيد. در اين صورت، اگر ما شيعه و مسلمانان، داراي قدرتي متشکل و نيرومند و با ساز و برگ باشيم، و سپاه ارتشي مجهز و مؤمن، و نيروهاي مردمي وسيع و کارآو مسلح داشته باشيم، آيا بهتر نيست؟ آيا بهتر نيست که ما حکومت حقه اي تشکيل داده باشيم، آيا بهتر نيست؟ آيا بهتر نيست که ما حکومت حقه اي تشکيل داده باشيم، و سپس همه آن امکانات را در اختيار حرکت آخر الزّمان قرار دهيم، و به ياري مهدي آل محمد«ص» بشتابيم، و فرياد «استنصار» او را پاسخ در خود بدهيم؟ اينکه در احاديث آمده است که پرچمهايي «يا سپاهياني و سرداراني) به هم مي رسند، و مقدمات کار را براي غلبه مهدي «ع» آماده مي کنند، شايد مؤيّد همين مسائل باشد. به هر حال خوب است کساني که مرد ميدان حماسه ها و خطر کردنها نيستند، روحيه ديگران را
[ صفحه 333]
ضايع نکنند. در تشيع آنچه هست، الحياة تحت ظلال السّيوف(زندگي در سايه شمشيرها)، و «هيهات منّا الذّلّة» است، و «طلب معالي الامور»، چنگ انداختن در قله هاي بلند والاييها و عظمتها...
پاورقي
[1] «بحار الانوار»، ج 52، ص 390.
[2] «نجم الثاقب»، ص 77.
[3] «حکيم المعمّرة»- تأليف دکتر عمر فرّوخ، ص78.
[4] عصر حکومت مهدي «ع» را بايد عصر حکومت خرد نام داد و عصر حکومت عقل. پيشتر ياد کرده ايم که در آن روزگار، عقل انسان کمال مي يابد، و سراسر «عقل رحماني» مي شود. آتيه انسانيت بايد به اين نقطه کمال برسد، يعني نقطه اي که زندگي انسان در آن مرحله، زندگي الهي باشد. و اين به کامل شدن عقل بستگي دارد. برخي از متفکرين غير مذهبي نيز به اين حقيقت پي برده اند، و آن را پيش بيني کرده اند، چنانکه از جمله يکي از متفکران فرانسوي مي گويد: روزي که خورشيد تنها بر مردان آزاد بتابد. مردان آزادي که فقط عقل بر آنان حکومت کند. روزي که ديگر مردم از ستمگران و بردگان و راهبان و وسايل احمقانه و ريا کارانه اينان سخني نشنوند جز در کتابهاي تاريخ يا نمايشها. ـ «تکوين العقل الحديث»، ج1، ص 536، چاپ بيروت.