بازگشت

حوزه منتظران


«بايد هدفي داشته باشيم، که در جستجوي آن، همديگر را گرامي بداريم.»

حالا نوبت آن است که سري بزنيم به حوزه منتظران، و چشم براهان. شايد اکنون بهتر نتوانيم سيماي اين حوزه را ترسيم کنيم، و نشانها و نشانه هاي آن را بنگريم. منتظران، مبشّران آزادي و مناديان رهايي اند. منتظران، فرياد گران رسيدن روزند، و استقبال کنندگان طلوع خورشيد. اينکه گفته اند:«زندگي در اوجي فراتر از رنج، و نوميدي، و کام حريص زمان مي گذرد»، اين اوج، در واقع همان زندگي منتظران است. و اينکه گفته اند: «دنيا به حکمت و اميد نيازمند است»، اين حکمت، همان دانايي و دل بيداري پيروان حق است، و اين اميد، همان اميد رهايي. اينها همه، شکوه چهره انتظار است. هر کسي حق دارد، از شنيدن نام «انتظار»، هيجان زده شود، و شيفته ديدار سيماي منتظران گردد.

آري، منتظران مردمي اند که تمام وجودشان شناخت حق است، و همه دلشان بصيرت، و همه لحظاتشان انتظار رهايي انسانيت، مردمي که امام آرمانشان، طلوع صبح عدالت است، تا نور حق به سراسر گيتي بتابد، و همه جاي جهان آکنده از داد و دادگري گردد. براستي اينچنين مردمي ديدني اند، و اعجاب انگيز، و تحسين آفرين. و راستي آيا اين مردم چگونه اند؟

تصور کنيد که به مدخل شهري رسيده ايد. در آنجا به شما مي گويند: اين شهر، شهر منتظران است، مردم اين شهر در حالت انتظار و چشم براهي به سر مي برند! مي پرسند: اينان منتظر چه کسي اند، و در انتظار چه چيز به سر مي برند؟ مي گويند: اين مردم چشم براه مردي هستند آسماني، که هم اکنون زنده است و از نظرها پنهان است، او امام آنان است و ناظر کردار آنان. چشم براهند که اين مرد آسماني ظاهر شود، و جهان را از ظلم و ستم بپيرايد، و با صلاح و اصلاح بيارايد، و از عدل و فضيلت بياکند، و انسانيت مهضوم را به مقام شامخ خود برساند، و بلوغ روز، و بلوغ آفتاب، و بلوغ انسانيت، و بلوغ خرد را اعلام دارد. اين



[ صفحه 305]



مردم داراي چنين آرماني اند، و چشم براه چنين واقعه اي، و منتظر چنين پيشوايي...

هنگامي که در دروازه آن شهر چنين بشنويد، با خود مي گوييد: به به، آفرين، چه با عظمت مردمي، چه روشن انديش قومي، چه انساندوست ملتي، چه والانگر توده اي، چه پاکدل امتي، و چه حماسه دار گروهي!... آيا اجتماع اينان، روابط انساني اينان، داد و ستد و معاملات اينان، انصاف و مروت اينان، پاکدامني و عفت اينان، انسانيت و فضيلت اينان، تعهد و تقواي اينان، شرف و آزادگي اينان، خرد و درايت اينان، شور و حماسه اينان، پايداري و صلابت اينان، اميد و فعاليت اينان، نظافت و ظرافت اينان، ذوق و هنر و زيبايي گرايي اينان، توجه به خدا و مناجات اينان، اقدام و درگيري و سلحشوري اينان، مظاهر اجتماعياينان، اخلاق انساني اينان، مربيان و عالمان و واعظان اينان، بازارها و خيابانهاي اينان، مسجدها و مدرسه هاي اينان، سياست و مديريت اينان، حکومت و حاکمان اينان، قاضيان و قضاوت اينان... چگونه است؟ آيا اين مردم چه کسانياند؟ يکي به درون اين شهر روم، شهر منتظران، و چشم براهان، و يکي در احوال آنان بنگرم، و لذت برم، و روح گيرم، و اميد اندوزم، و پر شوم، و گسترش يابم، و عمق پذيرم، و ايمان استوار دارم، و خويشتن انساني خويش بازيابم، و بر عظمت والاي اين عظمت شناسان نماز برم...

بايد حوزه منتظران مهدي «ع»، پاسخگوي آنچه ياد شده باشد، و هنوز بهتر و بالاتر... عينيت تشيع منتظر، بايد اين باشد و اينچنين...